از پارکینگ فروشگاه شهروند بیهقى که میایید بیرون، یک خانم پیر شیرین کلام مودب هست که دستفروشى میکند و یک چشمش هم نابینا شده؛ سالهاست با هم دمخوریم و علیرغم گرفتاریهاى جسمانى شدیدش، به خاطر نوههاش میره سر کار؛ چند وقت پیش بهم گفت دلم میخواهد یک هدیه ازام قبول کنى، منم گفتم حتما و یک کیسه و سفیدآب برداشتم؛ خودش یک کیسه تو تصویر را گذاشت و خندید و گفت:
اونایى که کسى را ندارند پشتشون را کیسه بکشه، از اینا بدردشون میخوره که خودشون پشتشون را کیسه بکشند. اومدم بگم من احتمالا لازم ندارم دیدم دور از مردیه اشتیاقش را کور کنم.
اسمش را گفت کیسه تنهایى
خواستم بگم دمتون گرم هواى بیکسان را دارید.
بیهقى تهرون رفتید تو سرما و گرما نشسته این پیرزن باشرفپ ن: تو بارون دستفروشهاى خیابانى بیکار میشوند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.