نوشته‌ها

کمال‌گرایی یک از ویژگی‌های انسان است که گاهی باعث موفقیت و گاهی هم باعث دردسر می‌شود. در این مطلب می‌خواهیم ۹ ویژگی افراد کمال‌گرا را به شما معرفی کنیم. این ۹ ویژگی را مطالعه کنید و ببینید چقدر آدم کمال‌گرایی هستید.

۱- شما به اصطلاح «یا همش یا هیچی» خیلی فکر می‌کنید: هر چیزی یا «کامل» است یا «ناقص»، یا «درست» است یا «غلط» و یا «خوب» است یا «بد». شما معمولا به دو سر طیف یک ماجرا فکر می‌کنید، تا این‌که ویژگی‌های مختلف آدم‌ها یا وضعیت‌های مختلف را در دل یک زنجیره پیوسته بررسی کنید. برای مثال شما می‌گویید: «او خسیس است» و نمی‌گویید: «او گاهی خسیس می‌شود».

۲- شما افراطی عمل می‌کنید: «حالا که با خوردن یک شیرینی، رژیمم را به هم زدم، پس کل شیرینی‌های داخل بشقاب را می‌خورم». این احساسی است که براساس آن عمل می‌کنید.

۳- شما نمی‌توانید به دیگران اعتماد کنید تا کاری را بی‌نقص انجام دهند به همین دلیل به‌ندرت انجام کاری را به دیگران واگذار می‌کنید: در حالی که دیگران شما را فردی که «مو را از ماست بیرون می‌کشد» یا «مسائل را بیش از اندازه کنترل می‌کند» می‌شناسند، اما شما فکر می‌کنید رفتارها و اعمال‌تان در جهت انجام درست و دقیق کارهاست.

۴- شما استانداردهای سخت‌گیرانه‌ای درباره خود و دیگران دارید: شما معتقدید همه کارها همیشه باید در بهترین کیفیت خود انجام شوند و از دیگران هم همین انتظار را دارید. و از این‌که در نگاه دیگران فردی شکست‌خورده و ناکامل به نظر برسید، حس بدی به شما دست می‌دهد.

۵- شما در نهایی کردن کارها مشکل دارید چراکه همیشه فکر می‌کنید می‌توانستید این کار را بهتر و باکیفیت‌تر انجام دهید: شما وقتی مشغول آماده کردن پروژه، کارت دعوت، سخن‌رانی، مقاله، کتاب، وب‌سایت و … هستید، از نشان دادن آن به دیگران طفره می‌روید چراکه قبل از هر چیز دوست دارید مطمئن شوید که این کارها در بهترین حالت خود قرار دارند و بعد آن‌ها را به دیگران نشان دهید.

۶- وقتی به مسئله‌ای فکر می‌کنید، از واژه «باید» به کرات استفاده می‌کنید: جملات «من باید فلان کار را انجام دهم» یا «او باید بهمان کار را انجام دهد» را زیاد استفاده می‌کنید هم به صورت بلند و رسا و هم در درون خود. شما «قوانین» خاص خود را دارید و فکر می‌کنید خودتان و دیگران باید از آن‌ها پیروی کنند. و اگر خودتان و دیگران از این قوانین پیروی نکنید، ناراحت و دل‌آزرده می‌شوید.

۷- اعتماد به نفس شما به آن‌چه انجام می‌دهید و واکنش دیگران به نتیجه کار شما بستگی دارد: شما تشنه و خواستار انجام باکیفیت کارها هستید و اگر با خود صادق باشید، نیاز به تایید دیگران درباره کاری که انجام می‌دهید دارید. علاوه بر این، وقتی به هدف خود می‌رسید، به‌سرعت به سراغ کار بعدی می‌روید.

۸- شما خود را بابت برخی کارها که به نظرتان اشتباه بوده بارها و بارها سرزنش می‌کنید: ممکن است کاری را به طور کلی کامل و درست انجام داده باشید اما بارها و بارها خود را بابت چیزی در دل آن کار سرزنش می‌کنید؛ «نباید فلان حرف را می‌زدم» یا «چرا آن کار را انجام دادم؟ باید بهمان کار را انجام می‌دادم».

۹- شما رفتن به مکان‌ها یا انجام کارهایی را که فکر می‌کنید در آن در بهترین کیفیت خود نیستید به تعویق می‌اندازید: شاید عجیب به نظر برسد اما بسیاری از افرادی که انجام کاری را به تعویق می‌اندازند یا از آن سر باز می‌زنند آدم‌های کمال‌گرایی‌اند چراکه از این‌که در آن کار شکست بخورند می‌ترسند. منطق آن‌ها این جمله است: «من احتمالا نمی‌توانم این کار را با کیفیت ۱۰۰ درصد انجام دهم، پس چرا خودم را به زحمت بیاندازم».

 

 

📌این مقاله از وب‌سایت ویدوال انتخاب شده است

 

👈 در همین رابطه «آموزش غیرحضوری رهایی از کمال‌طلبی منفی» با تدریس دکتر شیری پیشنهاد می‌شود (اینجا را کلیک کنید).

 

 

 

معمولی بودن در زندگی، میتواند سخت ترین وضعیت ممکن باشد.

مثلا؛ شاگرد معمولی بودن، قیافه معمولی داشتن، دونده معمولی بودن، نقاش معمولی بودن، دانشجوی معمولی بودن، نویسنده معمولی بودن، معمولی ساز زدن، معمولی مهمانی دادن، فرزند معمولی داشتن…

منظورم از “معمولی” همان است که عالی و ایده آل و منحصر به فرد و کمیاب و در پشت ابرها نیست، بلکه همین جا، روی زمین، کنار ما، فراوان و بسیار هست.

فرهنگ ایده آل گرایی تیغ دولبه ای است که هم انگیزه ایست مثبت برای پیشرفت و هم می تواند شوق و ذوق فراوان آدمهای معمولی را شهید کند.

من مثلا بعد از سالها با علاقه نقاشی کشیدن، روزی که فهمیدم در نقاشی خیلی معمولی ام برای همیشه نقاشی را کنار گذاشتم. این کنار کشیدن زمانی بود که همکلاسی دبیرستانم، در عرض دو دقیقه با مداد بی جانش، چهره معلم مان را کوبید…

کنار طرحی که من بیست دقیقه طول کشیده بود تا دزدکی در حاشیه جزوه از او بکشم.

حقیقت این است که دوستم در نقاشی یک نابغه بود و تمرین و پیگیری من خیلی با نبوغ او فاصله داشت و من لذت نقاشی کشیدن را از خودم گرفتم تا خفت معمولی بودن را تحمل نکنم.

آن روزها آنقدر ضعیف بودم که با شاخص های “ترین” زندگی کرده و خود را مقایسه می کردم. و این ترین بودن آدم را ضعیف و شکننده می کند.

شاید همه آدم ها اینطور نباشند. من اما، همیشه در درونم یک سوپر انسان داشته ام که می خواست اگر دست به گچ بزند، آن گچ حتماً بایستی طلا شود. یک توانای مطلق که در هیچ کاری حق معمولی بودن را ندارد.

اما امروز فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد. آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد نه نقاشی را میگذارد کنار، نه دماغش اگر معمولی است را عمل می کند، نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است، نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد، نه حق لبخند زدن به یک سری آدم ها را، نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.

حقیقت این است که “ترین” ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس هبوط (سقوط) در لایه آدم های “معمولی”. و این هراس می تواند حتی لذت زندگی، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.

تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم. نمی خواهم دیگر آدم ها مرا فقط با “ترین”هایم به رسمیت بشناسند. از حالا خودِ معمولی م را به معرض نمایش می گذارم و به خود معمولیم عشق می ورزم و به آدم ها هم اجازه دهم به من معمولی عشق بورزند.

🔺 متاسفانه این محتوا در فضای مجازی بنام دوست دیگری درج شده است که در اصل متعلق به بانو جلالی است.

📌 آموزش غیرحضوری مرتبط: رهایی از کمال‌‌طلبی منفی

 

سریال this is us را یکی از بهترین سریالهای خانوادگی سالهای اخیر یافتم. ( فصل اول را فقط دیده ام ) فارغ از جوایز متعددی که این فیلم دریافت کرده است میخواهم از چند منظر به ارزش فیلمنامه اشاره کنم زیرا من بیشتر داستان فیلم را میفهمم و زیاد سواد سینمایی ندارم که تحلیل هنری بتوانم بکنم

سریال ساخته Dan Fogelman است که کانال NBC پخش میکند. الان دنیا دارد فصل سه را سه شنبه شبها میبیند بنابراین از الان هم شروع کنید ، میتوانید ۳ تا ۱۸ قسمت ببینید

داستان فیلم چیست و چرا برایم از نظر روانشناسی مهم شد ؟ ( خطر لو رفتن داستان)

  • داستان درباره یک زن و شوهر است ( جک و بتی) که دو فرزند دوقلو ( پسر کوین- دختر کیت) دارند و روز زایمان، فرزند سیاه‌پوستی در بیمارستان جا گذاشته میشود که این زوج به خاطر از دست دادن قل سوم بارداری خویش موقع زایمان او را به فرزندی قبول میکنند ( راندل) Kevin, Kate, and Randall خود
  • مدل فیلم اینگونه است که بین گذشته ( کودکی) این سه فرزند و امروز (زندگی فعلی شان) دائم در حال رفت و آمد است. شخصیتهای دیگری نیز به خاطر ارتباط با این پنج نفر وارد داستان میشوند (پارتنرها و زن و بچه های فرزندان)
  • زیبایی این فیلم از نظر من اینست که تاثیر الگوهای کودکی را در وضعیت فعلی افراد به زیبایی رصد میکند. همان چیزی که در طرحواره درمانی SCHEMA THERAPY تحت عنوان رابطه مشرب کودک و اتفاقات خانواده در وضعیت زندگی فرد، صحبت می‌کنیم. فرزند یک پدر الکلی بسیار مستعد است که متنفر از الکل باشد ولی در بحرانها عین پدرش رفتار کند ( جک)

  • راندل پیرسون فرزند سیاه پوست این خانواده سفید پوست است. فرزندی نابغه و کمال گرا که زن و دو فرزند دختر دارد و در کار پیش‌بینی وضعیت هوا برای فروش محصولات کشاورزی در بورس و …میباشد. آرکتایپ غالب این مرد آپولو است. او مردی اهل خانواده و بی‌حاشیه است و در اجتماع رشد میکند ولی میانسالی سختی دارد؛ زیرا متوجه میشود زندگیش معنا ندارد .مغزی گیر افتاده در یک سازمان مشهور که در اثر فشار رقابت های شدید ، دچار فروپاشی عصبی nervous break down میشود  او بسیار مستعد است که در آینده دچار تله کمال طلبی منفی و معیارهای سختگیرانه بشود ه هیچ اشتباهی ازش سر نزند!  (راندل)

او به معنای واقعی کلمه ادامه دهنده نقش پدر در خانواده است. مراسم روز شکرگذاری و سنتهای خانوادگی را یکی از فرزندان باید به عهده بگیرد و او در این زمینه میراث دار پدر است. در سفر زندگی یک مرد لحظاتیست که باید دست از بعضی رسوم بکشد تا بتواند آزاد بشود. او در صحنه ای بی نظیر بعد از مرگ پدرش به شرکت خویش میرود و یک استعفای عجیب زیبا را انجام میدهد . رابطه او و پدر بیولوژیک اش اوج داستان فیلم است به نظر من. ( ایپزود ۱۶ فصل ۱) راندل فرصت دارد از دو پدر ( فرزندخواندگی و واقعی) عشق و درس دریافت کند.

  • ویلیام : با بازی شاهکار Ron Cephas Jones حقیقتا نقطه عطف فصل یک سریال بود .منظر اول زندگی خود اوست که با عشق مادر شروع میشود و جوانی شاعر پیشه و موزیسین میبینیم که به نگهداری از مادر میپردازد و عاشق میشود و بعد از مرگ مادر هروئینی میشود و فرزندش را در خیابان رها میکند ولی مراقب است که دست کدام خانواده می افتد . او با بیماری پیشرفته سرطان اندکی قبل از مرگش توسط پسرش کشف میشود و دیدار این دو رخ میدهد. در ابتدا با خشم و دلخوری و یکی از تمهای زیبای فیلم رابطه پسر و پدری راندل و ویلیام  است در اپیزود ۱۶ فصل اول رابطه راندل با پدر بیولوژیک خویش که حقیقتا بی نظیر است از هر حیث. ما باید فعالیتهایی داشته باشیم که پدران و پسران در جوانی پسران با هم خلوتی داشته باشند مثل یک سفر دونفره تا با هم میراث روانی رد و بدل کنند.

  • ویلیام یک پدربزرگ هم هست. او در خانه نقشی محوری در تبادل عشق بازی میکند. کودکی من به نحوی بود که احترام و مرکزیت پدربزرگ و مادربزرگها بسیار جدی بود. الان والدین بزرگ را فرزندان بازی نمیدهند. در زمینه رفتارشان با نوه ها ، اصلا کسی حسابشان نمیکند و این فاجعه است زیرا بی احترامی و بی شانی به این افراد در حال شیوع است ( بماند آمار پدر ازاری و مادرآزاری ). در فیلم یک مدل میبینیم که پدربزرگ ( ویلیام) با نوه های خویش با احترام و عشق و یاددهی ، تعامل دارد و حتی ایشان را برای مرگ خوی آماده میکند…انگار ویلیام وقت گذاشته همه افراد را مسموم عشق خویش کند

  • در این فیلم رابطه عاطفی مردی پوزیدونی را به شکل تمام و کمال میبینیم ( جک) او همه عشقش خانواده اش هستند و به خاطر آنها همه کار میکند تا آسایشی کامل داشته باشند و هیچ دلخوشی جز خوشحالی این ها ندارد. مردان پوزیدونی در فرم غیر افراطی خویش بسیار اهل خانواده هستند و هر روز به فر این هستند که کاری کنند که آن خانواده خوشحال بشوند. بدون همسرشان حقیقتا مرگ روانی را تجربه میکنند. البته مرد پوزیدونی به خاطر عاشق بودنش ، کمی زورگو هم میتواند باشد و در فرمهای تسخیر شده مبدل به مردی متجاوز به حقوق فرزندانش میشود به بهانه اینک خیر شما را میخواهم.
  • یک تم زیبای فیلم درباره رسیدگی به زندگی عاطفی است. دعواهای مکرر خانوادگی و طرز برخورد با آنها از طریق صحبت و کینه ای نشدن و مدارا در فیلم بارها  بارها دیده میشود.
  • کیت دختر چاق خانواده است که تله بی ارزشی شدید دارد و با خوردن عملا اجتناب از زندگی را در پیش گرفته است. او در کل فصل اول دنبال لاغر کردن خویش است با کلی داستان . تاثیر تله بی ازشی او در رابطه عاطفی اش اهکار است

فیلم خیلی نکته داشت که نمیرسم همه را اینجا بنویسم ولی حیفم می آمد برایتان ننویسم

علیرضا شیری

لندن- اول نوامبر-۱۰ آبان

میترا آبیار، کارشناس ارشد علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی

حتماً شما هم در مورد سرانۀ مطالعه در کشور و آمار کتابخوانی خبرهایی شنیده­‌اید. هر از گاهی اعداد و ارقامی در این زمینه ارائه می‌شود. اگرچه هر بار این آمارها با احتساب میزان مطالعه کتاب‌های درسی و مذهبی و ادعیه و روزنامه‌ و … سیری صعودی را نشان می‌دهند اما آنچه از حضور در بطن جامعه حاصل می‌شود حاکی از بی توجهی و احساس بی‌نیازی به مطالعه در اقشار مختلف جامعه است. به‌عنوان کتابداری که در یک کتابخانۀ عمومی مشغول به فعالیت است، این درد را در کالبد جامعه ایرانی به وضوح مشاهده می‌کنم. در مورد علت‌های این مسأله و راهکارهای آن فراوان بحث و گفتگو شده است. عوامل متعددی چون بی‌توجهی مسئولین امر به بخش فرهنگ، نبود آموزش‌های عمومی در سطح کشور برای جذب مردم به مطالعه، اطلاع‌رسانی نامناسب در زمینه‌های فرهنگی به­ ویژه در رادیو و تلویزیون، نبود برنامه مناسب در مدارس برای آشنایی با کتاب و کتابخانه، هزینه بالای تهیه کالاهای فرهنگی و البته مشغولیت ­های ذهنی بسیار مردم در جهت رسیدن به زندگی با سطح امکانات متوسط و عامل مهم وجود سایر تفریحات و رسانه­ ها … را می‌توان از جمله دلایل اقبال اندک به مطالعه برشمرد.

آنچه در این میان کمتر مورد توجه قرار گرفته دلایل برخاسته از جنبۀ روانی مسأله است. آنچه در این نوشته به آن پرداخته خواهد شد بررسی یکی از ویژگی‌های نستباً فراگیر در جامعۀ ما:«کمال طلبی» و تاثیر آن در دو وجۀ مهم زندگی، یعنی خواندن و نوشتن است.

به گفته اسدی [۱] کمال‌طلبی دو وجۀ مثبت و منفی دارد. کمال­ طلبی مثبت موجب تلاش فرد در جهت رشد و پیشرفت و در نظر گرفتن استانداردهای سطح بالا برای زندگی می‌شود. در این نوع کمال‌گرایی انتظارات و توقعات منطقی به فرد اجازه می‌دهد از تلاش‌های خود لذت ببرد و در انجام وظایف بکوشد، رشد کند و کار را به بهترین شیوه انجام دهد و به احساس رضایت و خشنودی درونی برسد. کمال گرایی منفی اما، زمانی است که فرد، اهداف بلندپروازانه و جاه‌طلبی افراطی دارد. او که رفتار سختگیرانه‌ای نسبت به اطرافیان خود دارد، به شدت از اینکه در معرض انتقاد دیگران قرار بگیرد پرهیز می‌کند. از دیگران به خاطر درستکاری و وظیفه‌شناس بودنش انتظار احترام دارد. همچنین نیاز شدید به موفقیت دارد، با نگاهی افراطی به شکست‌های خود می­نگرد و با کوچکترین اشتباه احساس رضایت خود را از دست می‌دهد. این ویژگی در جنبه‌های مختلف خواندن و نوشتن خودنمایی می‌کند که با شناخت آن بهتر می‌توانیم آن را برطرف کنیم.

بسیاری از ما وقتی تصمیم به مطالعۀ کتابی می‌گیریم به خودمان تحمیل می‌کنیم که آن را از ابتدا تا انتهایش بخوانیم. تابستان گذشته در یکی از کلاس‌های آموزشی آقای دکتر شیری [۲] با موضوع کمال­ طلبی مثبت و منفی شرکت کرده بودم. ایشان دقیقاً به همین مطلب اشاره کردند که لازم نیست هر کتابی را از بای بسم الله تا تای تمت خواند. مگر کتاب داستان که باید از ابتدایش شروع کرد و یا کتابی که تمام و کمال خواندنش لازمۀ تحصیلات و یا حرفۀ ماست. در مورد سایر کتاب ها که تنها به دلیل علاقه‌مندی به موضوعشان برگزیده‌ایم برای خواندن، لازم نیست خودمان را ملزم به خواندن تمام آن بکنیم. با یک حساب سرانگشتی می‌توانیم متوجه شویم که چه تعداد از کتاب‌های خوب را تنها به دلیل جذاب نبودن صفحات ابتدایی‌شان، کنار نهاده و خود را از لذت غرق‌شدن در دنیای پر از شگفتی و اطلاعات آنها و راهیابی به مفاهیم عمیق زندگی محروم کرده‌ایم. پیشنهاد می‌شود برای شروع، قسمت­هایی از کتاب که برایمان جالب بوده را بخوانیم و سپس اگر تمایل به خواندن بیشتر پدید آمد و فرصت و حوصله بود سایر بخش­ها را مطالعه کنیم. به این ترتیب، با حجم زیادی از کتاب‌های نخوانده در کتابخانه‌مان و احساس گناه ناشی از کار نیمه تمام و فشار بر روی ذهنمان مواجه نمی‌شویم و اجازه می‌دهیم مطالب خوانده شده در وجودمان رسوب کرده، روح و جانمان را بنوازند.

بسیاری از ما قدمی برای خواندن بر نمی ­داریم چون فرصت کافی برای به اتمام رساندن مطلب نداریم و نیاموخته ­ایم که می­شود گزیده خوانی کرد و صفحه به صفحه کتاب را نخواند. چه خوب است یک بار دیگر کتاب­ها و مطالب نخوانده و نیمه خوانده خود را در دست بگیریم و تورقی کنیم. اگر به راستی نکته­ای مناسب نیاز ما ندارند، با خیال آسوده آنها را کنار بگذاریم و این همه نگران نخوانده ماندنشان نباشیم.

در فاصله زیاد روزهای شکل گرفتن این ایده تا مکتوب کردن آن، دائم به این فکر می­کردم که از کجا شروع کنم، چه نکاتی را بگویم و چگونه مقصود اصلی مطلب را برسانم و اصلاً آیا لازم است که این مطلب را بنویسم؟ در همین زمان در کتابخانۀ محل کارم به یک کتاب برخوردم به نام «اگر می توانید حرف بزنید، پس حتماً می‌توانید بنویسید [۳]». در صفحات ابتدایی این کتاب با این جملات روبرو شدم: «اگر قصد دارید وقفه بزرگی در نوشتنتان بوجود آورید بر کمال­گرایی اصرار داشته باشید. اگر قصد دارید انگیزۀ خلاق را در خود خاموش کنید پس بر کمال‌گرایی اصرار بورزید. اگر می‌خواهید الباقی عمرتان را بر سر این مسأله که به اندازۀ کافی خوب نبوده‌اید خود را شکنجه دهید پس بر کمال­گرایی اصرار بورزید. برای اجتناب از سرخوردگی در نوشتن، انتظارات خود را به حداقل برسانید! اینکه بخواهید در همان قدم اول بهترین نتیجه را داشته باشید، اصلا بدفکری نیست، اما این را هم بدانید که هیچ وقت به این شکل نخواهد شد. کمال­گرایی زیاد دست و پای شما را می‌بندد و به قدری شما را کلافه می‌کند که حتی قادر به نوشتن یک کلمه هم نخواهید بود». خواندن این مطالب باعث شد کمی به خود بیایم و ایدۀ اولیه این نوشته را روی کاغذ بیاورم.

پس از آن به این مشکل مبتلابه بسیاری از ما کتابدارها اندیشیدم و دریافتم اکثر ما اصلاً دست به قلم نمی‌بریم چراکه می‌خواهیم در همان بدو امر، کاری بی عیب و نقص و عالی انجام دهیم. چیزی که فرد کمال‌گرای منفی را دچار مشکل می‌کند توجه بیش از حد به جزئیات است و به همین دلیل اغلب، کمال‌گرایی به اهمال‌کاری ختم می‌شود. آنقدر می‌خواهیم عالی باشیم که اصلا کاری چون نوشتن را شروع نمی‌کنیم. اگر هم می‌نویسیم حداکثر تلاشمان را می‌کنیم تا کلمات دشوار و علمی به کار ببریم.

در اینجا فرصت بحث و بررسی عوامل ایجاد کمال‌گرایی و اساساً وظیفۀ یادداشت حاضر نیست اما به نظر می‌رسد کمال‌گرایی دلیل‌های گوناگون و متنوعی دارد. والدین عیب­جو و والدین کمال‌گرا که موفقیت‌های خود و موفقیت­های فرزندان را، دست کم می‌گیرند، از جمله مهم‌ترین این عوامل به شمار می‌روند. دریافت پاداش اجتماعی از رفتارهای کمال‌گرایانه نیز، عاملی تاثیرگذار است. بدان معنا که زمانی که دیگران دقت بیش از اندازه و حساسیت­های بیجای شما در انجام امور را، تعبیر به کاردرست بودن و یا تک و منحصر به فرد بودن، می­کنند؛ شما بیش از پیش تشویق به ادامه چنین رفتارهایی می­شوید [۴].

باید مراقب بود؛ زیرا: کمال‌طلبی همراه با اشتغال فکری بیش از حد دربارۀ نظم و ترتیب و مراقبت از همه چیز، به اختلال شخصیت وسواس فکری عملی منجر خواهد شد [۵].

حتما شما هم مانند من به این می‌اندیشید که حال با کمال­گرایی چه کنیم؟

به گفته دکتر شیری نخست باید بپذیریم که این ویژگی، بخشی از وجود ما شده است و به فکر پیدا کردن مقصر و زیر سوال بردن والدین و اطرافیانمان نباشیم و به جای آن تلاش خود را در جهت تلطیف رفتارهای خود معطوف نماییم. دوم؛ به خود یادآوری کنیم که اشتباهات ما در غالب موارد فراموش می‌شوند و سوم؛ به خود اجازه بدهیم تلاش کنیم ولو اینکه اشتباه کنیم. با تلاش و تمرین این تمرین­های به ظاهر ساده می‌توان امید داشت که پس از مدتی از کوله ­بار انبوه کارهای نیمه کاره، کتاب­های نخوانده و نوشته­ های ناتمام بکاهیم.

این نوشته را با چند توصیه از کتاب «اگر می­توانید حرف بزنید، پس حتماً می‌توانید بنویسید» در راستای غلبه بر کمال‌گرایی در نوشتن به پایان می‌برم:

  • در مورد آنچه از آن آگاهی دارید بنویسید. به این مطلب اعتقاد راسخ داشته باشید که اگر این موضوع نظر مرا جلب می‌کند پس نظر دیگران را هم جلب خواهد کرد؛
  • با نوشتن دربارۀ آنچه می‌دانید و یا در زندگی با آن مواجه شدید متوجه می‌شوید که شما می‌توانید این داستان را بهتر از هر کس دیگری تعریف کنید؛
  • در مورد آنچه نمی‌دانید بنویسید! چیزی که مهم است این است که با آنچه نسبت به آن آگاهی داریم شروع کنیم، سپس درجهت آنچه به آن آگاهی نداریم حرکت کنیم. پس آیینه‌ای مقابل حقایق زندگیتان قرار دهید اما نه هرحقیقتی. تغییراتی در آن بوجود آورید. حقایق را بردارید و به روشی که خود می‌خواهید آن را به پیش ببرید؛ و
  • دربارۀ آنچه برایتان مهم است بنویسید. اگر چیزی باشد که برای شما اهمیت دارد این حق شماست که آن را به مردم بگویید.

 

[۱].  معصومه اسدی، “خوبی و بدی های کمال گرایی،” جام جم. ۱۳ مهر ۱۳۹۱)

[۳]. ژول سالزمن. اگر می توانید حرف بزنید پس حتما می توانید بنویسید. ترجمه فرنوش جزینی. (تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۹)، ۲۷.

[۴]. شیری، علیرضا. کارگاه آموزشی “کمال طلبی مثبت و منفی” ۲۲/۰۴/۱۳۹۲. تهران: خانه توانگری طوبی.

[۵]. ویکی پدیا. اختلال وسواس فکری عملی، ۳۱ شهریور ۱۳۹۲

👈 در همین رابطه پیشنهاد می شود: آموزش غیرحضوری «رهایی از کمال طلبی منفی»