معمولی بودن در زندگی، میتواند سخت ترین وضعیت ممکن باشد.

مثلا؛ شاگرد معمولی بودن، قیافه معمولی داشتن، دونده معمولی بودن، نقاش معمولی بودن، دانشجوی معمولی بودن، نویسنده معمولی بودن، معمولی ساز زدن، معمولی مهمانی دادن، فرزند معمولی داشتن…

منظورم از “معمولی” همان است که عالی و ایده آل و منحصر به فرد و کمیاب و در پشت ابرها نیست، بلکه همین جا، روی زمین، کنار ما، فراوان و بسیار هست.

فرهنگ ایده آل گرایی تیغ دولبه ای است که هم انگیزه ایست مثبت برای پیشرفت و هم می تواند شوق و ذوق فراوان آدمهای معمولی را شهید کند.

من مثلا بعد از سالها با علاقه نقاشی کشیدن، روزی که فهمیدم در نقاشی خیلی معمولی ام برای همیشه نقاشی را کنار گذاشتم. این کنار کشیدن زمانی بود که همکلاسی دبیرستانم، در عرض دو دقیقه با مداد بی جانش، چهره معلم مان را کوبید…

کنار طرحی که من بیست دقیقه طول کشیده بود تا دزدکی در حاشیه جزوه از او بکشم.

حقیقت این است که دوستم در نقاشی یک نابغه بود و تمرین و پیگیری من خیلی با نبوغ او فاصله داشت و من لذت نقاشی کشیدن را از خودم گرفتم تا خفت معمولی بودن را تحمل نکنم.

آن روزها آنقدر ضعیف بودم که با شاخص های “ترین” زندگی کرده و خود را مقایسه می کردم. و این ترین بودن آدم را ضعیف و شکننده می کند.

شاید همه آدم ها اینطور نباشند. من اما، همیشه در درونم یک سوپر انسان داشته ام که می خواست اگر دست به گچ بزند، آن گچ حتماً بایستی طلا شود. یک توانای مطلق که در هیچ کاری حق معمولی بودن را ندارد.

این مطلب را هم بخوانید
سه مطلب مناسب این روزهایمان

اما امروز فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد. آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد نه نقاشی را میگذارد کنار، نه دماغش اگر معمولی است را عمل می کند، نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است، نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد، نه حق لبخند زدن به یک سری آدم ها را، نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.

حقیقت این است که “ترین” ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس هبوط (سقوط) در لایه آدم های “معمولی”. و این هراس می تواند حتی لذت زندگی، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.

تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم. نمی خواهم دیگر آدم ها مرا فقط با “ترین”هایم به رسمیت بشناسند. از حالا خودِ معمولی م را به معرض نمایش می گذارم و به خود معمولیم عشق می ورزم و به آدم ها هم اجازه دهم به من معمولی عشق بورزند.

🔺 متاسفانه این محتوا در فضای مجازی بنام دوست دیگری درج شده است که در اصل متعلق به بانو جلالی است.

📌 آموزش غیرحضوری مرتبط: رهایی از کمال‌‌طلبی منفی

 

5 پاسخ
  1. فلورانس
    فلورانس گفته:

    بنظر من حس کمال گرایی چه مثبت چه منفی از بدو تولد با انسان زاده میشود و حتی رفتار طفل نیز گاهی بیانگر این خصلت غریزی و غیراکتسابی اوست. ولی در دوره های دیگر زندگی مدیریت و هدفمند کردن و چگونگی ایجاد تعامل با این حس تعیین کننده نوع زندگی و احتمالا سرخوردگیها و موفقیت های شخص خواهد بود. ……

    پاسخ
  2. فلورانس
    فلورانس گفته:

    بنظر من حس کمال گرایی چه مثبت چه منفی از بدو تولد با انسان زاده میشود و حتی رفتار طفل نیز گاهی بیانگر این خصلت غریزی و غیراکتسابی اوست. ولی در دوره های دیگر زندگی مدیریت و هدفمند کردن و چگونگی ایجاد تعامل با این حس تعیین کننده نوع زندگی و احتمالا سرخوردگیها و موفقیت های شخص خواهد بود. …… آقای دکتر عاشقتم

    پاسخ
  3. Shamim
    Shamim گفته:

    Ali bod daghighan manam ta hes mikonam to kari estedadam ziad nist sari mizaramesh kenar kein heso nadashte basham ke bi estedadam va hamin mesale saz zadan vasam sedgh mikone

    پاسخ
  4. الهه
    الهه گفته:

    سلام دکتر، لطفا به من یاد بده معمولی باشم. چطور به قوانین احترام بزارم و چیزی را تغییر ندم؟

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *