نوشته‌ها

آدم وقتی می‌نویسه دلش میخواد همیشه طوری بنویسه مردم بیشتری خوششون بیاد ولی وقتی از درد خودت یا شاگردات می‌نویسی،  ممکنه “جذاب” نباشه ولی “درست” باشه .
عشق “مهمترین” اتفاق زندگی نیست، تقریبا هیچ چیز “مهمترین” نیست و مهمترین، مفهومی است حاصل برآیند خیلی تصمیمات در زندگی


بیست و دو سالش بود و پر بود از رویاهای بزرگ هر مردی جوان
وسط تلاش‌های جدی‌اش برای پیشرفت در دانشکده، دختری بی‌نهایت زیبا و لوند را دید به اسم ساحل و دچار دل‌لرزه شد. سراغش رفت و نرد عشق به او باخت و وارد رابطه شد؛ غافل از اینکه دختر، بیمار پارانویید (شکاک) است. دوسال اول به عشق او سوخت و به شک‌های بیمارگونه او شک نکرد؛ چون می‌پنداشت قصه عشق همینه. افت تحصیلی پیدا کرد و عصبی مزاج شد، طوریکه به خواسته ساحل از همه بریده بود و مبدل شده بود به یک آدم منزوی و تلخ و….
تا اینکه جایی درباره اختلال شکاکیت خواند و فهمید چه غلطی کرده. یک سال طول کشید تا از دست این عفریته زیبا خلاص شود (زیرا به انواع اتهامات کثیف متهم شد) تا زمانیکه فهمید این آدم کنترلر، در این مدت با  مردی ۴۰ ساله و متمول، در رابطه بوده.
فرو ریخت و از درون تمام شد
و این هزینه کمی برای یک جوان ۲۵ ساله نبود.


عشق، چه جنسی چه روحی چه….مختصات داره. نمیشه اسم هر حسی را گذاشت عشق. هر دلبستگی بیهودهای عشق نیست، شاید نشه تعریف کرد “عشق چی هست” ولی احتمالا میشه گفت “عشق چی نیست ” مثلا:
عشق جرات و دلیری و فراخی جان می‌دهد.
عشق بزدلی و ترسویی و محافظه‌کاری نمی‌آورد.
عشق درد کشیدن بزک شده نیست که هی به خودت بقبولانی همینه دیگه؛ عشق قطعا برای اثبات وجودش نیاز به کلی فکر کردن و دلیل آوردن و …نداره.

احتمالا هر کسی در زندگیش یک بار یا بیشتر تجربه کرده که در جایی، رابطه‌ای هست که جایش نیست یا در رابطه‌ای نیست که جایش هست. وقتی از درستی یک چیز می‌گویم به معنی سادگی آن چیز نیست. آدم وقتی رفتارش مثل مسافرها میشه دیگه بدبخت میشه، چون هیچ کار جدی ادامه‌دار و مسوولانه‌ای انجام نمیده؛ زیرا فکر میکنه بالاخره ا اینجا میره در حالی که سال‌هاست همینجا مونده!!! من میگم تکلیف را یکسره کنه. اگر موندیه، بسم‌الله دیگه رویابافی نکنه و بره سر زندگیش اگر رفتنیه، بسم‌الله دیگه نقشه نکشه، یه اقدامی بکنه واسه خودش.

در همین رابطه به شما پیشنهاد می‌شود:

🔶 داشت به این فکر میکرد که چرا زنگ نزده طرف … مثل خوره به جونش افتاده بود که نکنه یکی دیگه تو زندگی طرفش اومده که او داره کم کم محو میشه. خیلی تقلا کرده بود دوران طلایی رابطه را بازسازی کند … بقدری کتاب و مقاله خونده بود که حسابی گیج شده بود چه غلطی باید بکند … طرف حتی یه تماس ساده را نیز کم کم دریغ میکرد … دیگه گند این رابطه در اومده بود که واسه یه تماس ساده میبایست گدایی میکرد.
از درس و زندگیش افتاده بود … مدتها بود که درست و حسابی متوجه اطرافیانش و بابا و مادرش نبود … خیلی وقت بود که همه زندگیش شده بود رابطه اش، رابطه ای که تا همین چند وقت قبل قشنگ ترین اتفاق بود.

🔶 مادرش ظاهرا تو ۳ ماه گذشته لاغر شده بود و او نفهمیده بود. خاله کوچیکه مادر را برد دکتر و در بررسیها معلوم شد که یک توده مشکوک در غده تیروئید مادر حضور دارد و تصمیم اطبا بر این بود که نمونه برداری سوزنی FNA کنند.
وقتی این را فهمید نفسش بند آمده بود که اگر نتیجه تست بدخیمی باشد چه خاکی به سرش کند؟ یک هفته ای گذشت تا نتیجه تست ها آماده شود. تو یه هفته گذشته اصلا به یادش نیومد که طرفش تماسی نگرفته … انگاری محو شده بود نبودنش، دلش میخواست با “او” نیز صحبت کند و درد و دل کند و نوازشی بگیرد اما انگاری در زندگی مسائلی هست که میتواند مهمترین مسائل فعلی تو را به راحتی بی اهمیت کند.
سختی اتفاقات زندگی نسبی است و درست به همین دلیل است که نباید به خاطر یه چیز نسبی تصمیم خیلی قطعی گرفت.

🔶 نتیجه FNA نورمال بود … طرف هم بعد دو هفته آفتابی شد و ضمن عذرخواهی توضیح داد که … گوش کرد … برنیاشفت … چیزی نگفت … به شکل حیرت آوری آرام بود … میدانست چیزهای مهمتری در زندگیش هست …

برای تهیه، دسترسی و دانلود آموزش غیرحضوری «سفر زندگی» با تدریس دکتر علیرضا شیری بر روی تصویر زیر کلیک نمایید.

آنچه پدر و مادران به ما نگفته‌اند

شما (شبنم خانم) در یک ارتباط عاطفی قرار دارید (با سپهر) ، اوضاع معمولی است ولی به دلایلی متعدد رابطه مشکل دار میشود و چیزهایی در طرف مقابلتان میبینید که هضمش دشوار است ، تقلا میکنید رابطه را حفظ کنید ولی دور شدن طرف مقابل بیشتر میشود ! کلافه شده اید که چه باید بکنید ؛ نزد مشاور میروید که درست بشه اوضاع ولی بدتر میشه زیرا از سوی سپهر ،متهم میشوید که از جاهای دیگه دارید خط میگیرید! حال خرابی ها شروع میشود تا اینکه رابطه به قهقرا کشیده میشود و تمام !

مدتی میگذرد تا موضوع را بتوانید هضم کنید …نوشتنِ درباره این دوره درماندگی آسان نیست به ویژه آنکه این جمله نیز غلط است که “زمان میگذرد و حل میشه ” الغرض ، تصمیم میگیرید که به زندگی برگردید .

در جریان زندگی عادی افتاده اید که توجهاتی از بقیه دریافت میکنید و پیشنهادهایی ؛بقیه ای که حتی شاید قبلا آرزوی بودن باهاشون را داشتید . وارد رابطه میشوید و هر چی میگذره میبینید که عوض شده اید و گاهی اوقات طرف را تحویل نمیگیرید و حتی بی دلیل آزار میدهید. طرف تقلا میکند رابطه را درست کند و شما باهاش همکاری نمیکنید !

بگذارید همینجا هشدار اصلی ام را بدهم :
شما بخشی درونتان پیدا کرده اید به نام سپهر خانم که دارید با بقیه زندگیش میکنید. بخشی خطرناک ، آزرده و پر از خشم که ناگهان در رابطه بعدی تان میاد بالا ! شما خود سپهر را ( که چقدر شما را آزرد ) شروع به زیستن میکنید . اینجاست که مکانیسم خشم و درماندگی نسبت به بیرون ( سپهر و امثال او) به سمت خودتان سوگیری میشود و شما از خودتان نیز متنفر میشوید . این کار اشتباه است . هر آدم بالغی باید مراقب باشد تاثیراتی که از بقیه روابط جدی اش دریافت میکند ، قطعا بخشهایی معادل در زندگی او ایجاد میکند که ممکن است بدون کنترل او ، شروع به زیستن آگاهانه بکنند.

جالب است بدانید این مکانیسم روانی را شما قبلا تجربه کرده اید :
ما اگر پدری مهربان داشته باشیم ، در روابطمان محتمل است مهربانی از جنس پدر را با بقیه زندگی کنیم یعنی ما هم در دریافت ویژگیهای مثبت ، هم ویژگیهای منفی از این مکانیسم استفاده میکنیم. به همین دلیل شاید لازم باشد که در انتخاب دوست باید دقت کنیم زیرا رفتار بد دوست میتواند تمساح درون خود ما را بیدار کند و بالعکس مجاورت با افراد سالم ، ما را به سمت تعادل و سلامت روان پیش میبرد

عرض آخر :
وقتی رابطه ای به شکلی آزاردهنده تمام میشود که یک نفر شما را کنار میگذارد یا خیانت میکند یا…، باید ضمن سوگواری بر خود و دردهایتان مراقب باشید که حتما اون رابطه را در خلوتتان با درایت و بالغانه بررسی کنید و تصمیم بگیرید زین پس چگونه باشید و چگونه نباشید. مشاور حاذق اینجا میتواند به شما مقداری کمک بکند که متوجه باشید هر تجربه افسردگی ، روح ما را باردار نوعی تازه شدن از خودمان میکند. مراقبت از این جنین ، سقط نکردن آن یا ناقص الخلقه بارنیاوردنش وظیفه بزرگیست که زندگی برعهده مان میگذارد

👈آموزش غیرحضوری پس از جدایی عاطفی و طلاق (با تدریس دکتر شیری)

پس از جدایی عاطفی و طلاق

 

نوشته: خانم سوسن شریعتی

در سال ۸۰ بعد از یک غیبت ۲۰ساله از جامعه ایران فکرکردم به عنوان یک شهروند بهترین کار این است که با نوعی پرسه‌زنی در شهر در حوزه‌های مختلف (که الزاما با رشته تحصیلم که تاریخ است، مربوط نباشد) شروع کنم تا به این ترتیب معلوم شود در این غیبت ۲۰ساله چه اتفاقی افتاده و با چه جامعه‌ای روبه‌رو هستم.

پرسه‌زنی در حوزه‌های مختلف، چنین امکانی را فراهم می‌کرد و تقدیر چنین خواست که ورود به حوزه سینما، همچون یکی از این پنجره‌ها با فیلم آقای فرهادی (چهارشنبه‌سوری) آغاز شود. خوشحالم که بازهم فیلم آقای فرهادی بهانه‌ای شد که درباره انسان هم‌اینجایی و هم‌اکنونی صحبت کنیم. من منتقد حرفه‌ای سینما نیستم و خوشحالم از اینکه شاید مخاطبان سخن من نیز احتمالا شنوندگان حرفه‌ای نقد فیلم نیستند و فیلم بهانه‌ای است برای اینکه ما از نزدیک، نگاهی به خودمان و انسان ایرانی امروزی بیندازیم.

یکی از جذابیت‌های فیلم آقای فرهادی، خلق موقعیت‌های موازی است و برقراری نسبت‌های جدید میان یکسری دوگانه‌ها یا پارادوکس‌ها، خلق موقعیت‌های موازی که پرده از واقعیت چندپاره‌ای به نام جامعه ایران، برمی‌دارد. می‌گویند جامعه‌ای در حال‌گذار، جامعه‌ای که درگیر نزاع سنت و مدرنیته است، جامعه‌ای که از خودش عبور می‌کند و قرار است به سمت معلوم نیست کجا، برود و در نتیجه دچار یکسری دوگانگی می‌شود. وجه ممیزه فیلم «جدایی نادر از سیمین» شاید همین باشد، همین دوگانه‌هایی که درباره‌اش زیاد صحبت می‌شود. اینکه چگونه با این تناقضات می‌توان کنار آمد. هم حسرت و نوستال‍ژی، هم نقد و هم ای‌بسا مباهات.

در فیلم‌های فرهادی روزمره بدل به حادثه می‌شود و متعجب می‌سازد. هر بار سخن از انسان در دسترس با موضوعات در دسترس است. با موضوع قرار دادن انسان ایرانی امروزی -با همه مشخصات فرهنگی، طبقاتی، اجتماعی‌اش- نقب‌زدن به یکسری مفاهیم عام و جهانشمول‌: اخلاق، وفاداری، عشق، فداکاری؛ مفاهیم جهانشمولی که با نوع انسان سر و کار پیدا می‌کند. با آدم‌هایی که بسیار به ما نزدیکند، ما را به یاد خودمان می‌اندازند، بی‌آنکه در محدوده بومی زندانی باشند. ای‌بسا یکی از دلایل اینکه این فیلم در غرب مورد توجه قرار می‌گیرد همین باشد. اینکه در دایره تنگ فرهنگی باقی نمی‌ماند و نوع انسان را درگیر می‌کند.

در فیلم «جدایی نادر از سیمین»، فرهادی تلاش می‌کند با محوریت یک زوج، یک‌سری از دوگانه‌ها را در برابر ما قرار بدهد: دوگانه مذکر/مونث، دوگانه طبقه متوسط شهری/اقشار فرودست، دوگانه مدرن سنتی، دوگانه نسلی و… بحران الگویی که درپی می‌آید و نشان می‌دهد که ما نه‌تنها در نسبت‌های افقی (رابطه زن و مرد در نهادی به نام خانواده، رابطه والدین و فرزندان) بلکه در نسبت‌های عمودی (نسبت طبقات اجتماعی با یکدیگر) نیز دستخوش این نزاع، تنش و شکاف هستیم. به‌عنوان مثال همین بدبینی و شکاف فرهنگی طبقات نسبت به یکدیگر: «شما فکر می‌کنید ما همه‌مان دزدیم»، یا اینکه «اینها ناموس ندارند، یا ناموس سرشان نمی‌شود»، این شکاف فرهنگی طبقاتی با یک‌سری نمادهای فرهنگی نشان داده می‌شود: نسبتی که با متن مقدس برقرار می‌شود، جایگاه ایمان، مفاهیمی چون ناموس و غیرت و… دنیایی بی‌رفرانس و ملاک‌های مشروع با دروغ‌های کوچکی که در غیبت یک ایمان بی‌قید و شرط مجاز شمرده می‌شود از یک‌سو و جهان جادویی سنت یا مذهب از سوی دیگر. سنتی که اگرچه دست و پای زن را می‌بندد و محدود می‌سازد اما نوعی احساس امنیت نیز به‌وجود می‌آورد در مقایسه با زن مدرنی که آزاد است و دارای ابتکار عمل، اما در حسرت شنیدن «یک دوستت دارم» محکم و مطمئن از سوی همسرش است. «یک با من بمان ِقاطع.» در حقیقت اینجا نزاع آزادی و حدود است، درک سنتی از عشق یا خانواده با درک مدرن از این دو. ما کدام را می‌پسندیم: آزادی را یا امنیت را؟

در طرح هر بار این موقعیت‌های پارادوکسال فیلم ما را در برابر یک انتخاب قرار نمی‌دهد، بلکه یک مقایسه را ممکن می‌سازد، نه تنها یک آن زمان و این زمان/ دیروز و امروز را بلکه یک امروز چندپاره را. ما کدام را می‌خواهیم یا اینکه محکوم به کدامیم؟ همیشه نشان‌دادن یک «همینی که هست» و نوعی نوستالژی برای یک ازدست‌رفته. آزادی اضطراب‌آور و امنیتی محدود کننده. ما محکوم به انتخاب هستیم. میان این و آن. با بدی‌ها و خوبی‌هایش. مساله فقط «جدایی نادر از سیمین» نیست. جدایی این و آن است.

پیرتر‌ها در این فیلم ناظران محکوم فروپاشی همان دیروزند. هم آن پدر آلزایمری و بدون حضور ذهنی که در برابر متلاشی‌شدن زندگی فرزندش ناتوان دست‌بسته کنترلش را از دست می‌دهد و نومیدانه سعی می‌کند مانع از رفتن عروسش شود و مادر سیمینی که از طریق وساطت، مهربانی، سند گذاشتن و… می‌خواهد در استحکام رابطه نقشی بازی کند. همان پیرترهایی که به مصالحه و مماشات و گذشت و بده-بستان، می‌خواهند و جوان‌ترهایی که تمامیت‌گرایند و رادیکال، رابطه را بدون مماشات می‌خواهند و بی‌امتیاز‌دهی. درست است که علت این جدایی مساله رفتن و ماندن است اما چنین پیداست که این فقط بهانه‌ای است برای تست یک رابطه و اینکه طرف مقابل تا کجا به فداکاری می‌ارزد.

اسکار وایلد می‌گوید: «بزرگ‌ترین غیب، امر مشهود است.» مشهود، خود لبریز از پنهانی و پشت پرده است و کافی است آنچه که هست را به درستی نشان دهید تا آن پشت پرده را برملا کرده باشید. فیلم فرهادی کاری جز این نکرده است. شبیه واقعیت است و تنها با نشان دادن آن، از پشت پرده همان واقعیت پرده برمی‌دارد. این فیلم متهم به تلخی شده بود، یک نوع بن‌بست و فرهادی در پاسخ گفته بود که او فقط واقعیت را نشان می‌دهد.

سوال این است که آیا واقعیت همیشه تلخ است؟ اصلا واقعیت چیست؟ شاید همین واقعیت‌گرایی در فیلم و شباهتی که به ما دارد است که اضطراب‌آور بوده است و دلخور می‌کند؟ ای‌بسا به همین دلیل باشد که می‌توان گفت فیلمی است آگاهی‌بخش، تلنگری و البته آزاردهنده. مگر نه اینکه آگاهی اضطراب‌آور است؟ شریعتی در تعریف آگاهی از داستان پرومته و آتشش نام می‌برد. آگاهی از جنس آتش است و به جان شما که افتاد دیگر نمی‌توانید مثل دیروز باشید و از همین‌رو میل به تغییر را در مخاطب برمی‌انگیزاند. اگر این واقعیت‌های ترسیم‌شده تلخ است خب باید تغییرش داد. تلخ و شیرین این داستان بر عهده کارگردان نیست. فرهادی در هیچ یک از این سه فیلم اخیرش نه درس اخلاق می‌دهد و نه قضاوت اخلاقی می‌کند اگرچه پرسش همواره پرسش اخلاقی بوده است. پس از دیدن فیلم‌های او می‌بینیم که اذیت شده‌ایم، دچار نوستالژی یا شعف یا افسون‌زدودگی. نهایتا ما را با یک پرسش روبه‌رو می‌کند: چرا این‌گونه هستیم و از کجا معلوم آنچه هستیم خوب باشد؟

شاید از موفق‌ترین اشکال سخن گفتن در مورد امر اخلاقی، زیبایی، عشق، خانواده و… همه مفاهیم و موقعیت‌هایی که دستخوش بحران معنا شده‌اند همین نوع رویکرد باشد: تعلیق و امکان اندیشیدن را فراهم ساختن بی‌آنکه پاسخ روشنی را در پیش‌رو بگذارد. فیلم‌هایی که با پرسش ختم می‌شود، پرسش‌هایی در انتظار پاسخ و نه الزاما راه‌حل. در جامعه‌ای که به کلیشه‌ای‌ترین شکل به مباحث اخلاقی پرداخته می‌شود شاید یکی از موفق‌ترین فرم‌های پرداختن به امر اخلاقی همین باشد، بدون اینکه انگشت اتهام به سوی مجرمی گرفته شده باشد، می‌فهمیم که دارد جرمی اتفاق می‌افتد، گسستی ایجاد می‌شود، جامعه‌ای است که اجزا و عناصرش در برابر هم قرار گرفته و هنوز به تناسبی دست نیافته است. نتوانسته به یک هارمونی یا تناسب درست دست یابد. چرا الی مرد؟ خودش مرد یا خودکشی کرد؟ تقصیر چه کسی بود؟ خودش یا دیگران یا… ما پاسخش را نمی‌دانیم. در فیلم جدایی نادر از سیمین هم همین ماجراست. انتخاب ترمه کدام است؟ پدر یا مادر؟ نادر از سیمین جدا می‌شود یا سیمین از نادر، یا این دو از همدیگر؟ چه اهمیتی دارد؟ مساله چیز دیگری است.

از سالن سینما که بیرون آمدیم، یکی از تماشاچیان با تاثر و قطعیت و هیجان رو به اصغر فرهادی که گوشه‌ای ایستاده بود و با این و آن گپ می‌زد در آمد که:
-آقای فرهادی! شما به نظر من آس ِ مدرن سینمای ایران هستید. (شاید هم بر عکس: آس ِسینمای مدرن)

راست می‌گفت؟ اگر یکی از تعریف‌های مدرنیته و جهان مدرن، افسون‌زدایی باشد، حرف آن تماشاچی متاثر بعد از دیدن فیلم جدایی نادر از سیمین درست است. جهانی بی‌افسون و افسانه. یک همینه که هست خلع‌سلاح‌ کننده. یک پیش پاافتادگی در روابط و آدم‌ها. یک جور رومانتیزم‌زدایی از رابطه‌ها. بی‌هیچ شاعرانگی‌ای یا توهمی. با قیاس‌هایی پنهان و پوشیده و بی‌شعار با معصومیتی محتضر. همیشه نوعی نوستالژی برای آن جهان دست‌نخورده باقی می‌ماند. اما معلوم نیست اصغر فرهادی از این مدرن بودن سر حال باشد. واقعیت، تقصیر او نیست. تلخ باشد یا شیرین، روزگار است دیگر. شاعری می‌گفت کار هنرمند نه تفسیر زندگی است و نه تغییر آن؛ کار هنرمند ترسیم زندگی است. این را هیوا مسیح می‌گفت. تلخ است؟ شیرینش کن.

 

👈 جهت دسترسی به آموزش غیرحضوری «پس از جدایی عاطفی و طلاق» با تدریس دکتر شیری، تصویر زیر را کلیک نمایید:

 

هرچند طلاق امری نا خوشایند است اما حتما در پاره ای از موارد بسیار کاری حکیمانه است تا دو نفر بتوانند رشد خود را فارغ از دیگری طی کنند.
گرفتاریهای پس از طلاق هم شامل مرد می شود هم شامل زن ؛ در این سلسله نوشتار ، به طور خاص به گرفتاریهای زنان آنهم دسته ای از ایشان که جوان هستند ، توجه بیشتری شده است.
مسائل و گرفتاریهای زنان جوان پس از متارکه را به سه دسته کلی تقسیم کردیم:
۱٫ گرفتاریهای زن با درون خودش
۲٫ درگیریهای زن درون خانواده اش پس از متارکه
۳٫ گرفتاریهای زن جوان متارکه کرده در جامعه ایرانی: ۳ دسته میکنیم: استرس های تا طلاق؛ خود طلاق؛ استرسهای پس از طلاق

توصیه های متخصصین به والدین دختر متارکه کرده
* به دخترتان کمک کنید که در طول افسردگی پس از طلاق، درسهای زندگی گذشته اش را به روشنی دریابد تا با آگاهی به خودسازی بپردازد.
* هرگز با دفاع بی منطق از دخترتان ، به او دلداری پوشالی ندهید.
* حتما به استقلال درونی دخترتان توجه کنید: قوانین زمان دختری او در خانه شما ، الان موثر نخواهد بود.اگر برایتان مقدور است در منزل خود استقلالی نسبی از جهت امکانات برای او فراهم کنید.
* خود را بیش از حد مقصر ندانید و خودتان را مسوول ناکامی زندگی دخترتان ندانید زیرا باعث میشوید که دخترتان سهم خطاهای خودش را نبیند.
* اگر شما نیز با دخالتهای سابق خود باعث طلاق دخترتان شده اید، شجاعانه از او عذرخواهی کبید تا بتواند به شمادوباره اعتماد کند.

والدین محترم ! اکیدا بقیه فرزندانتان و فامیل و آشنایان را از هرگونه دخالت ( دلداری ترحم ، غیرتی بازی و…) در زندگی دخترتان بر حذر بدارید . این دخالتها دخترتان را متلاشی میکند.
والدین عزیز ! دخترتان اجازه دارد که پس از بازسازی روح و روان خود و فراگیری درسهای شکست و افسردگی ، به جامعه برگردد و به اشتغال یا تحصیل یا رابطه عاطفی بپردازد.
اجازه دهید دخترتان کم کم روی پای خودش بایستد و تا زمان استقلال نسبی مالی از او حمایت کنید.

* مادران محترم ! گرچه لازم است که به دخترتان فضای گفتگو بدهید اما مراقب باشید که با دلسوزی خود ، سطل زباله احساسات منفی او نشوید
* والدین محترم ! نگران نباشید! اگر درست با دخترتان رفتار کنید نه تنها به دام نمیافتد بلکه به ازدواجی مناسب نیز پای خواهد گذاشت.

بیایید بررسی کنیم سیر استرسهای فزاینده ای را که یک زن تحمل میکند:

استرسهای زن تا طلاق
درگیریهای متعدد در زندگی با شوهرش ، لجبازی ، دعوا و مرافعه و چه بسا ضرب و شتم و نا امنی جانی : احتمالا اوائل از خجالت یا ترس ، چیزی از این مسائل را با خانواده خود در میان نمیگذارد (احساس تنهایی مخرب)
فشار به حدی میرسد که بزرگترها پادرمیانی میکنند(استرس بی آبرویی جلوی بزرگترها)
زن و شوهر در حضور بزرگترها تعهداتی میدهند و با امیدی نصفه و نیمه و با کلی اگر و اما دوباره از نو زندگی را شروع میکنند( استرس شروع دوباره )
پس از مدتی متاسفانه دوباره دعواها شروع میشود و این بار نا امیدی شدید بر زن حاکم میشود( دیگه درست بشو نیست!)
کم کم زمزمه های طلاق در ذهن زن آغاز میشود (ترس شدید از اینکه بازی تمام شد و تو باختی! )
بی اعتمادی شدید زن به تصمیم خود که” نکنه اشتباه کنم ؟ “نکنه من واقعا پر از عیب هستم ؟” و صدها نکنه و ابهام و تردید …
فاجعه مشکلات حقوقی طلاق شروع پروسه متارکه برای زن بسیار در ایران سخت است . متاسفانه به شهادت اکثر بانوان و بسیاری از حقوقدانان ، زن اگر هم محق باشد در احقاق حق خود با موانع زیادی روبروست که به پاره ای از آنها اشاره میکنم :

عدم آشنایی با ریزه نکات حقوقی : البته خوشبختانه مدتیست که دوایر راهنمایی و ارشاد در مجتمعات قضایی تاسیس شده که تا حدی به مراجعین در پیدا کردن مسیر راهنمایی میکنند ولی واقعا چه انتظاری داریم که با اینهمه مراجعین زیاد به دادگاههای خانواده ، چقدر میتوان از پرسنل قضایی انتظار داشت؟

محیط بسیار مخرب دادگاهها برای روح زن : هر کس که به هر علتی به مراکز قضایی مراجعه میکند به شدت دچار خستگی روح میشود زیرا تشزیفات اعصاب خوردکن اداری و امضا و شماره نامه و …از ده جا گرفتن و صف و نوبت و انتظار و بعضا مشاهده مستقیم دعواهای دیگران و شنیدن درددل جانسوز سایرین و متاسفانه ،بعضا حضور مخفی شکارچیان عفاف در حول و حوش زنانی که به دنبال پناهگاه به دستگاه قضایی پناه آورده اند ، همه و همه به شدت به روح زن آسیب جدی وارد میکند.

هزینه بالای وکالت و کلا طرح دعوا در دادگاه(وقتی و پولی): قطعا داشتن وکیل برای مساله طلاق بسیار توصیه میشود اما چند درصد زنان ما توان مالی برای داشتن وکیل زبردست را دارند؟

عدم درک بعضی از قضات محترم از عمق گرفتاری یک زن : هرچند که نباید از تحولات چشمگیر دستگاه قضایی در دوران اخیر ،چشم پوشید اما به واقع باز هم لازم میبینم که از نگاه بهداشت روان نیز به بعضی نکات اشاره کنم. ضمن احترام به همه قضات ومسولین حقوقی ، دست نیاز به سوی همه شما بزرگواران دراز میکنم تا واقعا کمکی به مردمی کنیم که یک پای در دادگاههای شما دارند و پای دیگر در مطبها و کلینیکهای ما. مثال تلخی را به عنوان دیباچه این بخش تقدیم میکنم:

* مشکلات جنسی در روابط زناشویی : خانم ۲۱ ساله ای با همسر۲۵ساله خود برای مشاوره مسائل و مشاجرات بین خود به مشاور مراجعه کردند و مشاور پس از ۵ جلسه دریافت که بیشتر ریشه گرفتاریهای این زوج در ناتوانی جنسی مرد قرار دارد . مشکل روان پزشکی مرد این بود که وی نسبت به همسر خود ، انگیزه لازم مسائل زناشویی را نداشت و فقط هم نسبت به همسر خود این مشکل را داشت . زن پس از ۲ سال تلاش برای بهبود این مشکل و مراجعه زوجین به پزشکان مختلف نهایتا دریافت که کاری از پیش نمیتواند ببرد و لذا تقاضای طلاق از شوهرش کرد ( چنانکه میدانید در شرع مقدس و مترقی اسلام ، مردی که ناتوانی وظایف جنسی داشته باشد ، کفایت زوجیت ندارد و مراحل طلاق برای او جاری میشود ) مشکل اینجاست که شوهر حاضر به قبول مشکل نبوده و طلاق نمیدهد و ماههاست که از خانه رفته است و عملا شکایت و دادخواست طلاق و … در روندی نفسگیر و طولانی افتاده است و گیریم که حتی دادگاه اگر به او دسترسی داشت ، اثبات ادعای زن بیچاره بسیار سخت است! ببینید به همین راحتی سالهای جوانی زن تلف میشود و او از لذت داشتن همسری سالم و فرزند محروم میگردد.
بسیاری از زنان از طرح اصل مشکل خود هم با پزشکان و هم با قضات میهراسند (نظیر اختلالات جنسی شوهر )

*مثال دیگر در مورد زنانی است که شوهرانی شکاک paranoid دارند. مردان پارانویید معمولا از نظر اجتماعی موقعیتی خوب دارند و چه بسا تحصیلات و شغل و درآمد خوبی نیز داشته باشند . پیش از ازدواج دختران بعید است که متوجه این اختلال شخصیت خطرناک بشوند (متاسفانه معمولا ما دوران آشنایی پیش از ازدواج (نامزدی) را به تنها کاری که نمیپردازیم ، مسائل مهم اخلاقی و شخصیتی نامزدمان است! نه میبینیم چگونه عصبانی میشود؟ چگونه نسبت به بقیه واکنش نشان میدهد؟) پس از ازدواج وقتی زن با پدیده بدبینی شوهر مواجه میشود ابتدا به خود میگوید که باید از شوهرم اطاعت کنم و به ویژه بعضی افراد شکاک با ظرافت تمام از توجیهات دینی برای سیطره خود بر جان و روح زن و فرزندان سوء استفاده میکنند ( در حالیکه در سیره نورانی پیامبر اسلام و ائمه اطهار هرگز چنین برخوردهایی را با زن نمیبینیم) زن بیچاره از پرداختن به کوچکترین نیازهای طبیعی خود (مثلا تلفنی حال خانواده اش را پرسیدن) محروم میشود و کم کم مرد شکاک با تهمتهای خانمانسوز خود روح زن را به لجن افترا میکشاند.شاید برایتان جالب باشد که بدانید کمتر کسی حتی خانواده خود دختر ، نمیتوانند باور کنند که دخترشان را دست هیولایی داده اند که ظاهری بسیار مطلوب در اجتماع دارد. حال به آگاهیتان می افزایم که پارانویا (بدبینی) درمان دارویی ندارد و بسیار سخت به روانکاوی و سایر درمانهای روانپزشکی پاسخ میدهد. شما ایا با چنین همسری ادامه میدهید؟ منهای تعدادی از قضات آشنا به این نکات ریز روانشناسی ، سایرین ، به شکایات زنان این مردان در دادگاهها توجهی شایسته نمینهند و پرونده را به مسیر پر پیچ و خم اداری میسپارند و فراموش میکنند که زندگی با آدم پارانویید چقدر خطرناک و مخرب است.
معمولا زنان با گذشتن از حقوق خود طلاق را بدست می آورند و چه بسا هزینه های بیشتر نیز میدهند که بچه را نیز با خود داشته باشند.
گفتیم که زن متارکه میکند و حال باید به خانه پدری برگردد( اگر چنین جایی داشته باشد وگرنه مستقیما به وانفسای جامعه وارد میشود) مسائل خانه پدری را نیز در جلسه قبل گفتیم . همینجا لازم است از پدران و مادران فهمیده و خردمی یاد کنم که پس از شکست ظاهری دخترشان با چه صبر و عطوفتی به فرزندان خود امیدی دوباره برای شروع دوباره میدهند. اما نوعا اتفاقات از همین نوعیست که خدمتتان ارائه میشود.
زن جوان باید باری خود کاری بکند و اول از همه به فکر استقلال مالی میباشد تا از زیر دین خانواده تا حدی خارج شود.

منابع این بحث:
۱٫ jung,aspects of masculine- edition 2003 /Routledge publisher
۲٫ انسان در جستجوی هویت خویش – کارل یونگ –ترجمه محمود بهفروزی –انتشارات گلبان
۳٫ انسان و سمبولهایش –ماری لوییز فون فرانس

 

👈 جهت دسترسی به آموزش غیرحضوری «پس از جدایی عاطفی و طلاق» با تدریس دکتر شیری، تصویر زیر را کلیک نمایید:

 

✍ پرسش:

زنان مطلقه‌ی دارای فرزند که شانس ازدواجشان کم است، برای اینکه اشتباه نکنند و زنگ تفریح آقایون نشوند، چه‌کار باید بکنند؟

می‌خواستم بدونم آیا از نظر روانشناسی، ازدواج با مردی که متأهل است را ـ به عنوان زن دوم ـ قبول دارید؟

 

🎧 پاسخ صوتی دکتر شیری:

 

🔸 برای مشاهده‌ی آموزش غیرحضوری «پس از جدایی» اینجا را کلیک کنید

 

✍ پرسش:

سلام دکتر. عشق ۵ ساله م نامزد کرده و تو دورانی هم که کنارم بود از بالا بهم نگاه میکرد؛ الان نامزد کرده و من یه مرضی که گرفتم اینه که همش میرم عکسای تلگرامشو نگاه می کنم که یه حسی مابین تنفر و آرامش میده بهم … ولی باز شماره شو پاک می کنم و بعد از مدتی دوباره تکرار … دکتر چیکار کنم از این تله ی علاقه و اعتیادم به تحقیق بیام بیرون؟

 

🎧 پاسخ صوتی دکتر شیری:

 

✍ پرسش:

آقای دکتر سلام یه سؤال داشتم. میخواستم بدونم روابطی که طی جریانی (به هر دلیل) از هم پاشیده، و دو طرف چند وقت همو ندیدن یا با هم رابطه ای نداشتن، این روابط میتونه مثل اول خوب بشه دوباره؟ یا هیچ وقت مثل اول نمیشه؟

 

🎧 پاسخ صوتی دکتر شیری:

 

✍ پرسش:

من جوانی هستم که به تازگی ازدواج کرده ام با دختری از فامیل. جدیدا فهمیده ام که ما زیاد به هم نمی خوریم. یعنی هم انتظاراتی که داره زیاده یا تلاش های من را نمیبینه! یا اتفاقای بد توی رابطه رو میندازه گردن من. یا اصلا کارهایی که برایش میکنم نمیبینه (مثل هدایا و بقیه ی چیزا). کم کم دارم به این نتیجه می رسم این ازدواج اشتباه بوده و الان از گفتن این حرف به خانواده می ترسم. چون ممکنه رابطه خانوادگی از هم بپاشه. به نظر شما چه کنم؟!

 

🎧 پاسخ صوتی دکتر شیری:

📝 پرسش:

دختری ۲۵ ساله هستم؛ زیبا، پدر و مادرم هر دو فرهنگین، خودم دانشجوی دندان پزشکی.

تا الان دوستی با جنس مخالف رو تجربه نکرده ام. خواستگار داشتم اما تا الان هیچ پسری به دلم ننشسته. دوس دارم با عشق ازدواج کنم.

یک ماه و خرده ای میشه یه آقا پسر ۲۵ ساله بهم پیشنهاد دوستی داده. اولین پسریه که مهرش به دلم نشسته.

رامین قبل از من با یه دختر خانم به مدت ۵ سال دوس بوده و عاشقش بوده. اما رابطشون با خیانت دختر خانمه تموم میشه. ۸ ماهی میشه که رابطشون کات شده. رامین از اولش گفت دوست باشیم. تو این مدت ۷ مرتبه با هم بیرون رفتیم. من بیشتر نقش یه پسر رو بازی کردم و نازشو کشیدم. گفتم زخم خوردس باید کمکش کنم. اما تو این مدت اون همش غمگین بود و خنده هاش همه تصنعی بود. یه روز زنگ زد گفت بیا جدا شیم. گفتم چرا. گفت داریم به هم وابسته میشیم. گفت من و تو هیچوقت به هم نمی رسیم. چون تا آخر عمرم قصد ازدواج با هیچ دختریو ندارم. ولی گفت از حال هم خبر داشته باشیم. حرفش اونقدری واسم سنگین بود که کارم به روانپزشک کشیده شده. من با تموم وجودم میخوامش .اما اون منو با یه دلیل غیر قابل درک پس زد.

دکتر شما بگین من چیکار کنم؟! خواهش میکنم کمکم کنید. من فقط محبت رامین رو میخوام …

 

✍️ پاسخ دکتر شیری:

سارا جان
تو داری گندترین اشتباه زندگیت را مرتکب میشی چون مهرطلبانه رفتی تو رابطه با رامین.
طرف زخم داره به تو چه ربطی داره؟ مگه پرستار عاطفی پسره ای؟
الان سن برنامه ریزی و حسابگری ازدواجه نه اینکه بری آدم های له شده را «له زدایی» کنی.
ازش با قدرت فاصله بگیر تا بفهمه دل تو، «کلینیک عاطفی» نیست و  بره خودش را جمع و جور کنه و غمهاش را به عنوان یک آدم بالغ باید حل و فصل کنه.
بعدش حواست باشه شاید به شکل ناخودآگاه (پیش نویسی)، از مادر یا پدر یا یک آدم مهم قدیمی، یادگرفته ای جز با نقش خواهر نمیتونی در رابطه با یک مرد باشی و هویت یابی کرده ای با این نقش، در این صورت تا یاد نگرفته ای که به عنوان یک (دختر ـ ماده) لیاقت داری محبت های یک مرد را دریافت کنی و حساسیتهایش را داشته باشی، نباید در یک رابطه اشتباه پیش بری!
از این جمله ها دیگه ننویسی: من فقط محبت او را میخوام! شاید این جمله را تو یک سنی، از یه آدم نزدیک زندگیت یاد گرفته ای ( شاید مامان یا بابا) الان جایگزینش بکن: من لیاقت محبت سالم دارم و اگر کسی ناتوانی داره ناشی از نقص من نیست.

 

✅ تحلیل بر اساس نظریه Transactional Analysis

رامین با این الگو میره شکار دختران مفلوک :

  • ژست مرد زخمی را خوردن
  • توجه دختران خود کم بین و مهرطلب را جلب کردن
  • هویت یابی دختر با نقش تیمارداری و پرستاری به جای نقش مساوی دختر ـ پسری
  • عقب نشینی پسر و اعلام غیر مستقیم اینکه “من زخمی ام و بهت گفته باشم که مسئولیتی اخلاقا متوجهم نیست
  • درگیری ذهنی دختر مهرطلب با این عقده که “I`m not good enough = من به اندازه کافی خوب نیستم” که توجه مدام یک پسر را داشته باشم که این عقده برگرفته از عقده قدیمیتری است که به شکل پیش نویس عاطفی (emotional script) تو زندگی دختر بوده از قبل. با فعال شدن عقده دختر دست و پا میزند تا با باج دهی عاطفی بیشتر رابطه را نگه دارد و اینطوری رابطه به قهقرا پیش میرود.
  • پس زده شدن کامل دختر و کفتر جلد شدن و زنگ تفریح بودن هرازگاهی واسه شکارچی ( دلش خوشه هر ازگاهی پیامکهاش را جواب میده یا دو دقیقه تلفنی صحبت می کنند!)
  • بدیش اینه پسر خودش در رابطه ای دیگه همزمان همین نقش قربانی را دارد! و این لوپ معیوب مثلث کارپمن ( جلاد ـ قربانی ـ رابین هود) ادامه دارد مگر اینکه بالغانه بازی را بشکند.

 

👈 در همین رابطه پیشنهاد می شود:

آموزش غیرحضوری رهایی از تله مهرطلبی

آموزش غیرحضوری امپراطوری رابطه (رهایی از قربانی شدن)