در میانسالی اتفاقات بزرگ رخ می‌دهد. کسی که در مرحله قبل تلاش‌های خوبش را کرده و به امنیت‌هایی در کار و کسب و درآمد و ازدواج رسیده، در سنین ۳۵-۴۰ سالگی، یک روز صبح پا میشه میبینه هیچ حسی به هیچ کاری ندارد! دو روز میره مسافرت به زعم خستگی روانی ناشی از روزمرگی، برمی‌گردد باز حالش خراب است. دست به دوپینگ‌های خطرناک می‌زند (رابطه موازی عاطفی، الکل، شغل جدید و مهاجرت و …) باز حالش بعد از چند روز برمی‌گردد سر جای قبلی! اینجاست که ایمان آدمی دستخوش تزلزل قرار می‌گیرد و اگر فرد بازتعریفی از ایمان، خدا ، نسبت خویش با هستی و مرگ نداشته باشد (که همه فلسفی و معرفتی هستند)، عملا به ورطه بحران میانسالی غوطه‌ور می‌شود و بی‌معنایی شدید فلسفی را تجربه می‌کند که ظاهرش با افسردگی هیچ فرقی ندارد.

این مطلب را هم بخوانید
گوش نیوش : از فرافکنی تا عشق های هورمونی
1 پاسخ
  1. Azam
    Azam گفته:

    ممنون از گوش نیوشهای عالی و مفید شما آقای دکتر
    من با این قضیه دست و پنجه نرم میکنم فقط نمی دونم چطوری بایداین گوش نیوش فوق العاده را به گوش چنین مردی رسوند.پس از ۲۵ سال زندگی مشترک و من بسیاری از درسهای غیر حضوری شما رو گذروندم مانند بهبود رابطه عاطفی پس از لغزش و خیانت و بیشتر واکنشهایی که در برابر رفتار ایشون انجام دادم طبق فرمایشات شما صحیح بود ولی برخی از مواقع کم میارم.

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *