« تو شاهزاده ای هستی که خواب دیده گدا شده…. بیدار شو»


‎این جمله از من نیست، کاشک از من بود از اشو است،
‎من اینقدرى درباره این جمله میتوانم بگویم و بگویم که کلاس درس شود،

‎ما ارزشمندیم رفقا،
‎چون کار بدى انجام داده‌ایم، معنایش این نیست که داتا بدیم؛ خیر؛
‎ما ذاتا نوریم، گاهى سایه‌اى می‌آید و میرود
‎الغرض به خاطر «گاهی» حیف است «تماما» به گوشه‌ای بخزیم،
‎برخیز و به گوش ابلیس ناامیدی سیلی بزن
‎سرزمین تو به دست توست که آباد می‌شود،
‎بهار در جان توست که رخ میدهد،
‎مقلب‌القلوب به قلب تو نظر میکند،
‎خداوند یک قلم کتاب سرنوشت تو را در دستانت گذاشته و از روی دستخط توست که او نیز دست به قلم میشود؛
‎بنویس که میخواهی باشکوه باشی
‎بنویس که ثروتها و برکتها و سرسلامتی میخواهی،
‎خودت را دعا کن، چرا که
‎«تو ترجمان جهانی»
————
‎یادی از حسین منزوی :

‎درون آینه ی روبرو چه می بینی؟
‎تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟
——-
‎تشکر از برادر گرانمایه ام که این شعر را در محفلی برایمان خواند
@bonyadfarhangzendegi
———-
سالها قبل در تبریز سخنرانی داشتم، دوستان بروشوری تهیه کرده بودند برای اطلاع رسانی، دیشب داشتم دفتر خاطراتم را ورق میزدم که داخلش این گونه چیزها را میچسبانم (بروشور، بلیط هواپیما، بلیط موزه ها…) و خاطرم روشن شد از خاطرات خوبمان، از این صفحه عکس گرفتم…

این مطلب را هم بخوانید
به بهانه روز پدر
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *