۱.نمی‌خواهم تجربه شخصی‌ام را در سینه‌ام پنهان نگاه دارم. من همیشه یک ذهن نقاد داشته‌ام، سال‌ها سعادت سخنرانی در زمینه حضرت اباعبداالله و ماه رمضان را داشته ام.نه اینکه تمام پاسخ‌ها را داشته باشم.پشت جلد کتابی می‌خواندم فلسفه الزاماً رسیدن به پاسخ‌ها نیست،
از سوالی به سوال عمیق‌تر رفتن است.
من در روزگاری از عمر خویش این صحبت‌ها را می‌کنم که به سوال داشتن،به نقد کردن،به مطالبه‌گر بودن در برابر خودم و به نقد کشیدن باورهای خودم مفتخر هستم و از این امر هراسی ندارم.
۲.چون من می‌دانم بسیاری از چیزهایی که در برهه‌های مختلف زندگی کسب کردم ماحصل ذهن آدم‌های آن دوران بوده و ذهن آدم‌های آن دوران همان‌قدر بیشتر نمی‌کشیده و بنا نیست من وام‌‌دار تفکر تمام آن آدم‌ها باشم.
۳.ما باید با احترام به آن‌ها بر شانه‌های غول بایستیم،بیاندیشیم،پرسشگری کنیم و اجازه پرسشگری به نسل‌های پس از خودمان هم بدهیم. تنها در این صورت است که ایمان‌هایی سالم‌تر به بار خواهد نشست، نه ایمان های نیاموزده! نه یقین‌های بدون پرسش!
۴.آنچه از کودکی از ما مطالبه شده این بوده که گوش کنیم و‌ اطاعت کنیم و فکر می‌کنم ما فهمیدیم که نمی‌توانیم اطاعت کنیم،بسیاری از ما عصیان کردیم و بسیاری از ما همه چیز را کنار گذاشتیم.
۵.من محصول چنین نسلی هستم،محصول دورانی هستم که بسیار به احساسات مذهبی دامن زده می‌شد. برای اینکه یک آدمی اشک بریزد،ارج و قرب بسیار قائل می‌شدند. من به عنوان کسی که در دوران کودکی و‌ نوجوانی‌ام تمام این امتیازات را به دست آوردم. کم کم فکر کردم شاید مقصود بالاتری مد نظر دین است.
۶.این خیلی ساده است که فقط بیاییم و‌ یک آدمی را تربیت کنیم که خداوند را صدا بزند و ندا کند،دعا کند و‌ مناجات شعبانیه بخواند و فقط گریه کند!
پس چه چیزی در زندگی این آدم تغییر می‌کند؟
این جملات دقیقا چگونه صادر شده؟
۷.اگر حضرت سجاد می‌گویند: «وَ بَلِّغْ ایْماٰنیْ الیٰ اَکْمَلِ اَلْایْماٰنْ»
ایشان از بلاغت و رساندن صحبت می‌کند،از ایمان و اِکمال و به کمال رسیدن ایمان صحبت می‌کند.
در ذهنش چه بوده؟
کدام خدا را می‌دیده؟
و بهتر است پرسشم را تغییر دهم و بگویم:
کدام خویشتنِ خویش را می‌دیده که در جایگاه چنین سوالی و در جایگاه چنین دعایی خودش را می‌دیده؟
۸.این‌ها بسیار برای من مهم است، این‌ها واگویه‌های خودم با خودم است ولی گفتم شاید بعضی‌ها باشند که به‌دردشان بخورد که:
▪️ما باید چگونه بیاندیشیم؟
▪️چگونه باید خودمان را به تحول وا بداریم؟
▪️چه تغییر نگرشی لازم داریم تا هم‌آوا شویم و ▪️فرکانس‌هایمان شبیه به کسانی شود که شاید به هر حال قبول‌شان داشته باشیم؟
▪️کی باید سفر زندگی خودمان را آغاز کنیم؟
▪️کی باید خدایی را کشف کنیم که پاسخگوی سوالات عمیق ما ست؟
▪️چگونه زیستنی را باید در پیش بگیریم تا با اینگونه خدا پرستی همگن باشد؟
۹.بگذارید چند نکته برایتان بگویم:
فرض کنید می‌خواهم تجارتی را راه بیاندازم و کسب و کاری را مدیریت کنم. طبیعتاً خودم را در اکوسیستم‌های استارت‌آپی قرار می‌دهم. یک اتمسفری می‌خواهد و من باید خودم را در همچنین فضایی قرار دهم.
می‌خواهم بگویم خودم را در همچنین فضایی قرار دادن مستلزم تغییر سبک زندگی،سبک مطالعه،سبک صبح بیدار شدن و … است.
در این سبک زندگی که می‌خواهی استارت‌آپی راه بیاندازی، مدیتیشن یا نماز،ورزش و غذای سالم هم هست.
نباید پای صحبت هر کس بنشینی و باید چندتا پیشکسوت پیدا کنی.
۱۰مگر سبک زندگی توانگرانه چیست؟
تو‌ باید معاشرین آدم حسابی داشته باشی تا بتوانی افکار خوب از آن‌ها جذب کنی،تجربیات خوب یادبگیری.
تو اگر می‌خواهی در بازار بروی باید با بازی‌ها بپری ‌‌مانوس باشی و از آنها خرد اداره کسب و‌ کار را بیاموزی.
۱۱.هر چیزی باید با چیز دیگر یک سنخیت و‌ تجانس داشته باشد. می‌خواهم بگویم :
سبک خداپرستی و دین‌ورزی ما باید به نحوی باشد که در آن رشد،پیشرفت و بقیه چیزهای زندگی‌مان هم باشد.
اصلا مقوله ایمان و‌ توانگری برای من همچنین چیزی ست.که من باید رفاه را تجربه کنم و‌ به رفاه انسان‌ها و اطرافیانم در سطح فردی،خانوادگی،رفقا و حلقه‌های مختلفی که من به آن‌ها تعلق دارم، کمک کنم.
۱۲.من می‌گویم در مقوله ایمان و توانگری آدم باید به یک امن و‌ امنیتی برسد. آدم باید تشویش و‌اضطراب کمتری در درونش داشته باشد و‌ باید در بیرونش رفاه و ثروت و خوش‌اخلاقی داشته باشد.
این‌ها یک مجموعه بهم پیوسته هستند و تمام موارد جز این از تعادل درون و‌ بیرون به دور هستند.
آدمی را می‌بینید که پول دارد ولی انقدر کار کرده که فرصت زندگی کردن را از دست داده!
این زیاد مطلوب من نیست و احیاناً مطلوب شما هم‌ نیست.
یا آدمی دارید که بسیار مومن است ولی اخلاق ندارد! ایمانش یک وهمی از ایمان است! فکر می‌کند که با خدای خودش صحبت می‌کند ولی در واقع بسیاری از این‌ها اسیر یک سری موهومات خیالی خودشان هستند.
نمی‌شود خداوند در جایی حضور داشته باشد ولی آن‌جا زشتی و بی‌تناسبی وجود داشته باشد!
۱۳.به قول جناب استاد الهی قمشه‌ای که هنوز هم‌ کلامشان در گوش خیلی از شما و‌ بنده است که می‌فرمودند:
«بالاخره باید یک روی خوشی باشد، یک بود خوشی باشد، یک کلام خوشی باشد، باید یک‌ چیزی از انسان دلبری کند.»
بعضی از آدم‌ها فاقد چنین چیزی هستند و توهم ایمان و احساس ایمان دارند. فرق می‌کند که من ورزش کنم یا احساس ورزشکار بودن داشته باشم!
بارها این مثال را زدم که یک نفر،لباس و‌ لوازم ورزشی می‌گیرد، باشگاه می‌رود ولی در باشگاه ورزش نمی‌کند، گوشی چک‌ می‌کند این آدم احساس ورزشکاری دارد.
۱۴.امام رضا در ویژگی های یک آدم عاقل می‌گویند:
«أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ.وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ»
آدم عاقل کسی ست که وقتی مردم به او‌ می‌رسند امید دارند خیری به او برسد و نگران نیستند که این آدم شری به آن‌ها برساند. این یک ویژگی ست و ایشان ۹ ویژگی برای آدم عاقل بیان می‌کنند.
۱۵.می‌خواهم بگویم آدم‌ بد اخلاق که ادعای دین‌داری و خدا و پیغمبر دارد و مساله‌اش، مساله موی یک زن است! خُب احتمالاً این آدم نتوانسته به خیلی چیزها برسد. واقعیت این است که اصلا خوش خلقی را نگرفته و به‌جای آن تحکم و نگاه بالا به پایین را گرفته و دچار عُجب است.
این همه در دستورات دینی ما گفته می‌شود:
آقا! مراقب باشید در جایگاه یک آدم مومن دچار عجب و خودپسندی نشوید.
۱۶.شما درد برابر این چنین آدمی که قرار می‌گیرید احساس امن و ایمان به شما دست نمی‌دهد و بیشتر نگران هستید.
آدمی ست که پرهیز می‌دهد که موی دختری بیرون بیافتد ولی شما مقابلش که قرار می‌گیرید از نگاهش در امان نیستید. یک زن می‌گوید نگاه او‌ پاک نیست و آدم را بد نگاه می‌کند! این آن چیزی ست که فکر می‌کنم جای فکر کردن دارد!
۱۷.بعضی چیزها اگر با بعضی چیزهای دیگر تجانس نداشته باشد معنی آن این است که ما سفر آن قضیه را طی نکردیم و ایمان از آن مقولات است که باید سفرش را طی کرده باشی،باید در سبک زندگی‌ات خیلی چیز‌ها داشته باشی و خیرت به آدم‌ها برسد.باید اهل پرسشگری باشی و باید ابراهیم‌وار سوال داشته باشی.
۱۸.شما در قرآن می‌بینید، ابراهیم کسی ست که سوال دارد و از سوال پرسیدن خودش هم هراس ندارد!
چرا ما الان باید بترسیم که یک جوان سوال داشته باشد؟!
یک مرد یا زن چهل ساله سوال داشته باشد.
شاید خدایی که سال‌های سال بر او‌ تبلیغ شده خدایی نیست که بتوان با او آدم حسابی و خوش اخلاق بود، مفید و موثر بود. شاید خدایی ست که می‌توان با او توی سر آدم‌ها زد، کلاه‌برداری کرد، صلوات سوت‌دار کشید و نماز را هم اول وقت خواند!!
۱۹.کسی در هیئتی شروع کرد به کس دیگری فحش دادن،مساله این است که امام حسین آن آدم امام حسینی ست که می‌توان با او فحش هم داد.
۲۰.مساله این است به خودمان مجوز ندهیم چون عزادار اباعبدالله هستیم می‌توانیم به یک آدمی که مثل ما فکر نمی‌کند حرف نامربوط بزنیم! نه! ما چنین چیزی نداریم.
در تربیت حضرت اباعبدالله چنین غلط‌های زیادی نداریم.

این مطلب را هم بخوانید
گوش نیوش : طاقت بیار رفیق