✍️من امسال سی سالم میشه ولی هنوز گیجم و نمیتونم تصمیم بگیرم چیکار کنم. امسال برای دکترا اپلای کردم کانادا که ریجکت شدم. رشته ام فلسفه ست و زیاد هم ناراحت نیستم از ریجکت شدن چون میترسیدم بعد از تموم شدن دکترام چیکار کنم! (لیسانسم فیزیک بوده و ارشدم فلسفه)
حالا موندم ادامه تحصیل بدم، رشته مو عوض کنم، بی خیال ادامه تحصیل بشم، بی خیال خارج بشم، یا … دوست ندارم پشیمون بشم بعدا
فکر میکنم عشق خارج هم کمی ولم نمیکنه چون تقریبا همه ی دوستای صمیمیم رفتن و همش تعریف میکنن که چقدر اونجا بهشته! احساس بی مصرف بودن دارم! از فلسفه هم که نمیشه پول درآورد. دلم میخواد پول داشته باشم کمی شادتر زندگی کنم.
چجوری میشه توی این شرایط تصمیم درستی گرفت؟ چیجوری خودمو از گیجی دربیارم؟

پاسخ دکتر شیری

چند تا بحث را با هم مطرح کردید
👈ورود به دهه ۴ مستلزم اینست که دختر تکلیف چند موضوع را روشن کرده باشد : کار / ازدواج / بچه ( در صورت تاهل) / درآمد
شما از فیزیک رفته اید فلسفه و این تهور کمی نمیخواد و تیپهای خاص و پر جراتی سراغ این نوع تغییرات در تحصیلات خود میروند و متعاقبا زندگی
احتمال میدهم که مشرب روانشناختی شما NF ایده آل گرا باشه ( در تست MBTI ) پس هر چیزی در زندگی تون باید فارغ از دستاوردهاش ، بهتون معنا نیز بده
باید خارج ایران را تجربه کنید ( تصمیم گیری درباره مهاجرت امریست جداگانه ) واقعا بهشتی که میگویند ، وهم است اما خیلی تجربه خوبیست برای کسی مثل شما.

احساس بی فایده بودن :
این یکی خیلی مهمتره ، دانشهای بنیادین و امری مثل فلسفه معمولا توش همچین حسهایی useless هست. آرزوهای شما از جنس دستاورد است پس بهتره به سمت pragmatism سوگیری کنید. باید جایی مفید باشید وگرنه از تو کپک میزنید. تدریس فلسفه برای نوجوانان ، نوشتن کتابهای خلاصه فلسفه به زبان ساده برای غیر فیلسوفان فعالیتهای پر ثمری میتونند باشند ( مثل کتاب حمام فلسفه )

این مطلب را هم بخوانید
در رابطه با همسرمان چه زمانی سکوت کنیم و چه زمانی عصبانی شویم؟

توصیه اول من قطعا ادامه تحصیل نیست و در ادامه تحصیل اگر مدنظرتون بود یک “بین رشته ای “را توصیه میکنم

ازدواج و رابطه عاطفی اولویت بهتریه. معنای خوبی بهتون میده و شما را با خودتون مواجه میکنه.
#دکترشیری

7 پاسخ
  1. آناهید
    آناهید گفته:

    متاهل باشی و زن، دارای فرزند، با دیدگاهی نسبتا مشابه، ۳۴ ساله، بدون شغل ثابت، درآمد محدود و فصلی، تجربه حس از تو کپک خوردن، انزوا، عدم توانایی برقراری ارتباطات اجتماعی دلچسب…
    ازدواج و فرزند هم نتوانسته این حس رو به رشد بی معنایی زندگی را از بین ببرد….

    پاسخ
  2. آذر
    آذر گفته:

    سلام
    این دقیقا مشکل منم هست ارشدم تموم شده رشته کامپیوتر , نتونستم کاری پیدا کنم, وسوسه اپلای و دکتری خوندن ولم نمیکنه ولی از طرفی هم زبانم خوب نیست و همینطور پروسه اپلای داره به خاطر زبان خوندنم عقب میوفته بیشتر دوستام ایران نیستن که البته نمیگن اونجا بهشته مرتب میگن تلاش زیاد میخواد ولی میتونی از زندگیت بهتر لذت ببری…
    پیشنهادتون برای رابطه عاطفی پیشنهاد خوبیه ولی من تا حالا نتونستم رابطه رو تجربه کنم برای همه در برخوردای اول جذابم خیلی مشتاق هستن بهم نزدیک بشن ولی نمیدونم چی میشه هیچوقت پیشنهاد دوستی هم نمیدن در حالیکه روابط اجتماعی خوبی دارم و به راحتی میتونم با ادما ارتباط برقرار کنم, ولی از اون طرفم خیلی ادم دم دستی نیستم!!!!! دارم دچار پوچی میشم در شرایطی که تموم دوستام یا کار مشخص دارن یا ازدواج کردن یا در حال ادامه تحصیلن. فکر اینکه تو دهه چهارم زندگی هنوز نتونستم شغل داشته باشم یا خانواده تشکیل بدم به شدت آزارم میده

    پاسخ
  3. مریم
    مریم گفته:

    تقریبا تو همین شرایطم لیسانس ریاضی ارشد صنایع با تجربه ۲ سال کار مرتبط والان کار غیر مرتبط 🙁 عشق خارج با تفکر سنتی که دارم هنوز شریک عاطفی ندارم

    پاسخ
  4. aseman
    aseman گفته:

    چه شرایط مشابهی با من دااارن منم دقیقا تو این وضعیتم بااین تفاوت که من ترس جدایی از خانواده رو هم دارم برای همین در عین آرزوی تحصیل در خارج تلاش چندانی براش نمیکنم اما در ظاهر خودمو و دیگرانو گول میزنم که مثلا در حال تلاشم ولی در نهایت باید با یه حرکت ضربتی تکلیف خودمو معلوم کنم اما کِی نمیـــــــدونم😞 مسله دیگه حس مفید بودنه من رفتم سراغ ورزش و موفق هم شدم حس خوبی بهم میده اما از اونجاییکه میدونم هدف اصلی من نیست گاهی فک میکنم از مسیر اصلی زندگی خودمو دووور کردم… و مسله بعد رابطه عاطفی که اگر بود خیلی خوب بود اما نه کسی به نظرم جذاب میاد اگر هم بیاد بعد یه مدت میبیبنم یا خودشیفته و عشق کاره یا ترسوعه و قابل اتکا نیست از طرف دیگه من واقعا نسبت به ازدواج احساس نیاز نمیکنم از هیچ نظر (حداقل الان) البته کنایه های اطرافیان گاهی اذیتم میکنه اما نه اونقدر که خلاف میلم عمل کنم و میترسم اگه وارد رابطه(اهل روابط موقتی هم نیستم) و ازدواج بشم دنیای یه نفر دیگه رو خراب کنم. در نتیجه منم بلاتکلیفم دوست عزیز در ۳۰ ساااالگی😞😞😞

    پاسخ
  5. مهری
    مهری گفته:

    منم قبول دارم که به یک رابطه عاطفی نیاز هست.
    حتما وحتما عشق رو به دنیای شخصی تون وارد کنید. خیلی نترسید.

    پاسخ
  6. مژگان
    مژگان گفته:

    من هم همین مشکل رو دارم ؛ ۲۳سالمه کارشناسی مکانیک دارم ، عاشق هنر و ادبیاتم ، با مدرک کارشناسیم کاری میدا نکردم توی علاقمم پول نیست میدونم اگر ارشد بخونم باز هم بی‌کار و بدون درآمدم یک مدتیه تصمیم گرفتم کنکور تجربی بدم برای یکی از رشته‌های پیراپزشکی ، خیلی مرددم با قبول توی رشتهای مرستاری و مامایی کار دارم اما اصلا با روحیاتم سازگار نیست ، به این امید دارم میخونم که بعدا عادت کنم و امیدوارم بتونم خودمو با محیط بیمارستان تطبیق بدم ؛ به نظرتون تصمیم درستی گرفتم؟؟

    پاسخ
  7. طوبی
    طوبی گفته:

    سلام. ما ظاهرا تعدادمون کم نیس. خواستم به عنوان کسی که دغدغه مشابهی داره چیزی بگم. من متوجه شدم که ما از زندگی چیز بیشتری میخوایم و مطمئنا با یه رابطه عاطفی مریض یا نیم بند هم کنار نمیایم. یه رابطه نسبتا سالم با فرد متناسب هم کیمیاس. اول اینکه خودمون رو با دیگران مقایسه نکنیم حتی اگه این اتفاق نتیجه ناخوشی داره ازشون فاصله بگیریم هر کسی دنیا و ظرفیت ها و محدودیت های خودش رو داره. نکته دیگه اینکه خودمون رو پرورش بدیم فک میکنم ما اگه خارج از کشور هم میرفتیم با شخصیتی که داریم اونجا هم برامون بهشت برین نبود و باز دغدغه های دیگه ای داشتیم. چیزی که جزو جداشدنی ماس حس میکنم پیشرفت و تعالی. شاید بعضیا موافق نباشن با من ولی این مسیر تعالی که ما تو هر نقطه ای که هستیم سیر نمیشیم و فک میکنیم به اوج نرسیدیم نهایتش خود خداوند نهایتش وصل شدن به خودش که بی نهایت و این وصل شدن شیرین تر از همه چیز هایی که ما فک میکنیم نقص ما در نداشتن اونه. اصلا قصدم موعظه نبود فقط درکی بود که از پیش رفتن تو این مسیر داشتم. راکد نباشید پویایی که شما رو زنده نگه میداره. موفق باشید

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *