✍ یک سال است برای شما ای‌میل می‌زنم و اشاره می‌کنم که لطفاً به خانواده‌هایی که دختر سن بالا دارند بفرمایید برای جلب محبت فرزندان و برای داشتن آنها، به اجبار و تا سنین بالا آن‌ها را پیش خود نگه داشتن راه درستی نیست.
هیچ پسر یا دختر ۳۴ ،۳۵ ۳۶ ساله‌ای دوست ندارد محدود و وابسته به والدین تا این سن در خانه پدری بماند اگرچه با ازدواج هم قرار نیست که آزادی بدست آید ولی طبق شرایط سنی و خواسته‌های دل پدر و مادر هر روز زندگی کردن و از همه خواسته‌ها گذشتن هم شیوه درستی نیست.
به آنها بگویید شکایت فرزندان را حمل بر نافرمانی ندانند
و سکوتشان را نیز دلیل بر رضایت‌شان نپندارند
و به پاس این همه احترامی که به بزرگتر بودنشان گذاشته‌ایم برای ما و حق زندگی ما نیز احترام قایل باشند
به زور نگه داشتن راهش نیست. اینگونه افراد اگر بروند می‌روند که می‌روند یعنی برگشت در کارشان نیست حالا خواه مکان جدید یا زندگی جدید بهتر باشد یا نباشد

 

پاسخ دکتر شیری :
👈بارها اشاره کرده‌ام و نوشته‌ام که بازی قربانی نباید کرد. نباید با مقصر جلوه دادن والدین، موثر بودن خود را منکر شد. شما ۳۵ سالتونه و بفرمایید خودتان برای ازدواجتون چه کرده‌اید؟ همش ایجاد محدودیت‌های خانواده بوده است؟ من فکر می‌کنم شما نیز ناخودآگاه بدتون نمیاد اینطوری بشه درحالیکه در بخش آگاهتون مایلید ازدواج کنید
خواهش بنده از خانواده‌ها عبارت است از اینکه
✔ دختر بالای ۳۰ سال بدون ارتباط عاطفی و همسر داشتن فرسوده می‌شود. هر کسی در هر مراسم خانوادگی با محبت یا کنایه یا دلسوزی بی‌موقع می‌خواهد او را درباره مجرد بودنش بازخواست کند. هر مجرد ماندنی بد نیست و بسیاری از مجردی‌ها غنی‌تر از متاهلی‌های بی‌پایه است. فشار ازدواج را از بچه‌ها بردارید و بهشون فضا بدهید. فضایی که حمایت شوند و دیده شوند.
✔ فضای معاشرتی را با خانواده‌های خوب گسترش دهید. پسر خوب نیز مثل دختر خوب، دم دست نیست و باید وقت گذاشت برای پیوندهای خانوادگی که فضای شناختی برای بچه‌ها فراهم می‌کند.
✔ درحالیکه در این کشور مهدکودک‌ها نیز در حال تفکیک جنسیتی است، شانس ازدواج‌های ناشی از شناخت‌های صحیح محدود و محدودتر خواهد شد و این یعنی خودتان برای ازدواج فرزندتان تدبیر کنید.
✔ سختگیری‌های مناسب بچه‌های دبیرستانی را روی دخترتان انجام ندهید.
✔ شما پدر محترمی که مطالب بنده را فرصت گذاشته‌اید و مطالعه می‌فرمایید، خواهش دارم رابطه عاطفی با دخترتان را بهبود ببخشید. حمایت مردانه از دختر هم به مرد شفا می‌دهد هم به دختر اعتماد به نفس. با غرغر و کنایه، فرزندتان آسیب جدی پنهان می‌خورد.
✔ اگر مادر هستید و این مطالب را مطالعه می‌فرمایید بدانید سهم شما کم نیست در ازدواج آینده فرزندتان. به جای مقایسه جوانی خودتان با الان او، اجازه دهید زندگی را تجربه کند . او حتی اگر ازدواج هم نکند بناست در خانواده خود خوشبخت باشد.
✔ حرفم با دختر خانم این است که به جای تلخ شدن و بقیه را مقصر جلوه دادن و بازی قربانی، برای ازدواج خود کاری کند و از شبکه ارتباطی خود با دوستان متاهلش استفاده کند تا به او پسران شایسته معرفی کنند. وسواس در انتخاب همسر را تبدیل کند به شناخت‌هایی کامل‌تر.

این مطلب را هم بخوانید
تصمیم زنان مطلقه‌ی دارای فرزند چه باید باشد؟
19 پاسخ
  1. س.الف
    س.الف گفته:

    سلام تمام مطالب رو خوندم و قبول دارم.
    منتها وقتی سهم خانواده رو سنگین تر میبینیم در اینکه مانع ازدواج شدن و همین فرصت ها رو در شرایطی که میتونن مهارت هایی داشته باشند ، حذف می‌کنند.. و یا خواستگار ها رو تا یک سنی رد کردند بدون دانستن فرزند ( به ویژه دختران) ناراحتی آدم و بیشتر می‌کنه که حداقل خودت خیلی تلاش کردی اما حرفت برو نداره یا حوصله ش رو ندارن. چجوری خودش رو آدم قانع کنه که میتونستم کاری کنم و نکردم… تا جایی که میتونسته و محدودیت هاش اجازه میداده بستر رو فراهم کرده.و نشده.. اون جمله ی آقای دکتر که دخت. بالای ۳۰ سال بدون ارتباط عاطفی فرسوده می‌کنه …. این از همه بهتر و واقعی تر بود. کاری هم نمیشه کرد براش. / وقتی راههای غلط گذشته همچنان داره پیاده میشه تو خونه هم برای خود اون دختر هم برای خواهر و برادر دیگه …. چه امیدی میمونه جز اینکه خدا آید خواست و کاری کرد. نه اینکه باز تلاشی نمیشه اما تلاش ها نتیجه ندادن حقیقتا.

    پاسخ
  2. زهرا سعادتمند
    زهرا سعادتمند گفته:

    بنظرم منظور ایشون اصلا چیزی ک شما برداشت کردید نبود. ایشون منظورشون این بود که حالا ب هر دلیلی ازدواج نکرده. دلیل نمیشه تا آخر عمر با پدر مادرش و ب میل اونها زندگی کنه. اونها باید بهش اجازه بدن فرد زندگی مستقل خودشو داشته باشه. بیرون اومدن از خونه پدر و مادر یا حمایت صد در صدشون نباید فقط با ازدواج اتفاق بیفته. سخته برای یک ۳۷ ساله ک توی خونه پدر مادرش و مثل یک ۱۷ ساله کنه و تابع باشه

    پاسخ
    • کیانی
      کیانی گفته:

      دقیقا. پدر من کلا مانع ازدواجمه و هر خواستگاری میاد بدون در نظر گرفتن من به بهانه های الکی رد میکنه . اخرین خواستگارم هم که دیگه نتونست بهانه بیاره خیلی راحت گفت باید سر عقد ۱۴ تا سکه نقدا بدن بهم تا اجازه ازدواج بدم.
      خیلی دلم گرفته از همه دنیا چون یک عمر خودمو پاک نگه داشتم و تو دلم گفتم خدا کمک میکنه ولی خدا هیچ کاری نکرد و سنگ اندازی هم کرد.
      همه فامیل و دوست و اشنا رو واسطه کردم به هررر روشی فکر کنین دست زدم برا ازدواج.
      هیچی کم ندارم خواستگار هم خیلی زیاد دارم ولی اجازه نمیده.

      پاسخ
  3. نجمه
    نجمه گفته:

    سلام اقای دکتر. شرایط منم دست کمی از این خانم نداره البته من فعلا قصد ازدواج ندارم چون برنامه هایی واسه چند سال دیگه ام دارم که مهمتره ولی از یه طرف هم مشکلاتی با خانوادم دارم که ددقیقاگاهی اوقات حس قربانی بودن و زندانی بودن پیدا میکنم بدون اجازه خانوادم نمیتونم جایی برم سر ساعت که کارم تموم میشه باید برم خونه شب خوابیدن تحت هیچ شرایطی تنهام نمیذارن مسافرت نمیتونم تنهایی برم و.. اگرم روزی برای کارم از شهر خارج بشم فقط میتونم خونه برادرم برم بخوابم و جوری برخورد میکنن که با کلی عذاب وجدان برگردم و قصد کنم دیگه از خونه تکون نخورم واقعا خسته شدم از این مدل زندگی کمکم کنین این بند ناف لعنتی رو ببرم و خلاص بشم؟؟؟؟

    پاسخ
  4. یک معلم
    یک معلم گفته:

    گفتید که از شبکه ارتباطی خود با متاهلان استفاده کنیم. من کردم، چندین بار، لعنت به دوستان متاهل، دیگه نمیکنم، ابدا، حتی شده خودم برم از پسری خواستگاری کنم، یا بشینم و همش دعا بخونم. متاسفانه فگر میکردم آدمهای دانا و دلسوزین دوستای متاهلم، اکثرشونم دبیرن!!! خودمم دبیرم. ولی جز حسادت و ندانم کاری چیزی ازشون ندیدم. یا اینکه میتونستن کاری کنن و نکردن، دوستان مجردم هم که خوشقلبترن ندانم کار هستن و اونها خرابکار ترن… الانم ۴۰سالمه… ولی واقعا واقعا خیلی خوشحالترم بشینم خونه و ارتباط با انسان نماهانداشته باشم تا ریخت انسانهای حال بهم زن رو ببینم، دارم از زندگیم لذت میبرم، والاااا.

    پاسخ
  5. Brn
    Brn گفته:

    دکتر مطلبتون رو خوندم میخوام بدونم وقتی والدین به هیچ وجه گوششون بدهکار نیست به این موضوعات رو باید چه کرد
    ینی اقای دکتر نه گوش میدن نه قبول دارن و تموم این محدودیت هارو ایجاد میکنن اگه بخوام یکم بهشون بگم که بابا جان این حقه منه،این رو بی حیایی یا هرچی مثله این لغت خطاب میکنن و هزارتا تیکه و کنایع میندازن

    پاسخ
  6. توران
    توران گفته:

    همه این اصولی که گفتید انجام دادیم
    ولی بحث با خانواده همچنان باقی است
    و کیس خوب متاسفانه دل نشین نیست و اونی که به دل میشینه به حدی مشکل داره که نمیشه روش حسابی باز کرد.روند زندگی من شده این وضعیت ولی تکراری هم نیست مشکلا که بخوام نتیجه گیری ازش داشته باشم

    پاسخ
  7. فاطمه شاهانی
    فاطمه شاهانی گفته:

    سلام آقای دکتر شیری ، خیلی متشکر از جواب بسیار کاملتون، من دختری ۲۴ ساله هستم که از ۱۹ سالگی خواستگار های متفاوتی را به خانه راه داده ایم ولی هنوز من نتوانستم انتخاب کنم ، خیلی جا ها من اشتباه کردم و اصلابلد نبودم که صحبت کنم و خودم را معرفی کنم ، خیلی ناراحتم و از این که این همه اشتباه انجام داده ام بسیار غم دارم، الحمدالله خواستگار دارم اما واقعا این تصمیم گیری برای من بسیار سخت شده، امید وارم بسته ازدواج را بگیرم و بتونم استفاده کنم که یک مقدار راه را به من نشون بده ، باز هم از کانال و مطالبتون خیلی تشکر می کنم ، خیلی عالی هستد، آب روی آتش هستند ، ممنون

    پاسخ
  8. محبوبه
    محبوبه گفته:

    سلام و عرض خسته نباشید آقای دکتر.
    راستش اونطور که بنده از نامه ایشون برداشت کردم ، به بلوغ عاطفی و همچنین فکری رسیدن که ازدواج راه آزادی نیست و این عالیه.اما از نظر من این خانم مسئله اشون ، موردی نیست که ازدواج راه حلش باشه.ایشون فعلا استقلال میخوان برای زندگیشون …هم استقلال فکری برای تصمیم گیری هاشون، هم استقلال محیطی برای زندگی و این که ببینن واقعا میتونن به عنوان یه شخص محکم و مستقل رو پای خودشون تنها و راحت با برنامه خودشون زندگی کنن.اگه حتی با نهایت دقت و منطق ، تو این شرایط( با قوانینی که ایران برای ازدواج داره) ازدواج کنن شاید اولش خیلی خوب باشه و حس آزادیِ بیشتری تجربه کنن_چون قطعا تقسیم و هماهنگ کردن زندگی فقط با یک نفر خیلی راحت تر از تقسیم کردنش با دو (والدین) یا چند نفرِ (+خواهران و برادران) دیگه اس_ اما باز هم بعد از چند وقت حس در حصار بودن میاد سراغشون،حتی در بهترین حالتی که فرض بگیریم همسرشون از افرادی هستن که از علاقه شون محدودیت و حصار نمیسازن برای ایشون. چون اگه الان مستقیما وضعیتشون از اینی که هست به تاهل تغییر پیدا کنه(بدون هیچ مقطعی اون وسط که بتونن مجرد باشن و خودشون و علایقشون رو پیدا و تجربه کنن) ممکنه همیشه در حسرت این بخش بمونن و حتی شاید به این نتیجه برسن که اگه به من فرصت فکر کردن و تصمیم گیری مستقلانه داده میشد اصلا دلم نمیخواست حتی ازدواج کنم.
    و این آسیب ناخودآگاه گریبان گیر یه فرد بی گناه دیگه(همسرشون) خواهد شد که ممکنه خیلی هم خوب و شایسته باشن ولی متاسفانه بخاطر خلاء های حل نشده ، خوبی ایشون هم نادیده گرفته بشه.
    در واقع اینو باید در نظر گرفت که لفظ “مجردی کردن”(نه از لحاظای منفیش) فقط برای آقایون نیست بلکه این یک نیازِ خیلی ساده و بنیادی همه آدماس که وقتی به یه سنی میرسن میخوان با آدما و دوستایی تو رینج سنی خودشون با علایق و دغدغه های مشابه ارتباط و رفت و آمد داشته باشن در کنار این که زمانایی فقط خودشون باشن و خودشون.و این به یک فرد تو رشدش خیلی کمک میکنه.
    اگه یه نظرسنجی ساده از افرادی مثل این خانم تو بازه سنیِ مثلا ۲۰ تا ۳۰ و چند سال تو شرایط ایران به عمل بیارین ، به احتمال خیلی زیاد نظرات مشابهی رو دریافت میکنین.

    پاسخ
  9. سما
    سما گفته:

    زخم زبون پدرم بی نهایت اذیتم میکنه در صورتیکه کاری از دستم بر نمیاد.تو محیط کار هم هستم ولی انگار هیچوقت دیده نمیشم😔دوست و آشنا هم که کاری از دستشون برنمیاد

    پاسخ
  10. مهسا
    مهسا گفته:

    گاهی اوقات هم برعکسه…پدر و مادر به شدت فشار میارن که فرزندشون ازدواج کنه..به عنوان مثال من ۲۳ سالمه و از دو سه سال قبل خانواده م مخصوصا مادرم شدید اصرار داره که ازدواج کنم و معتقده که سنم داره میره بالا و موقعیت های خوب برای ازدواج رو از دست میدم.
    اما خودم دوست دارم اول جایگاه اجتماعی خوبی بدست بیارم و از نظر مالی مستقل شم بعد ازدواج کنم…
    درهر صورت دخترها و پسرهای به اصطلاح دم بخت توی خانواده یکسری کشمکش ها با والدین دارن..حالا هرکدوم به یه شکل…

    پاسخ
  11. Bita
    Bita گفته:

    با سلام واحترام
    به نظر شما پیشنهاد دادن قرار گرفتن یک دختر در سنین بالا ۳۳تا… در شبکه های ارتباطی که کلی مرقوم فرمودید گدایی عشق محسوب نمیشه… چند وقت پیش خانمی به من پیشنهاد دادند تا تو این محیط کار موقتی کار میکنی مثلا هفته ای دوبار… بقیه روزها هم بیا بشین تا… ببینند… از فرصت استفاده کن…. با شنیدن این حرف ناراحت شدم…این یعنی در معرض قرار دادن…این برای من اصلا قابل هضم نیست.. جزو خطوط قرمز من هست….
    و اما مساله دیگر اینکه اگه میشه در مورد تفاوت بین فرزندان از سوی والدین هم مطلب بگذارید خصوصا بین چند دختر…. ممنون

    پاسخ
  12. سارا
    سارا گفته:

    دکتر جان شما نفس ما هستید.جان و عمر دوباره ی ما هستید برای همه ی آنچه که باید در شروع زندگی میدانستیم و ندانستیم. راههای اشتباهی را بعضا رفتیم . اما باز هم خدا را هزاران بار شکر میکنم که هستید. که الان هستید و امیدوارم حتی اگر میشود خدا از عمر ما بردارد و بر عمر شما بیافزاید که براستی هدایت کننده اید برای ما .برای فرزندانمان .

    پاسخ
  13. الهام
    الهام گفته:

    سلام آقای دکتر وقت بخیر دنبال ی متن برای پدرم بودم ک بفرستم شاید ذهنیتش عوض شه؟من دختری ۲۸ساله هستم پرستارم شهریور طرحم تموم میشه و دگه مجاز ب کار کردن نیستم مگر یا استخدام شوم یاشرکتی کار کنم ولی اصلامشتاق بکار کردن توی شهر خودم را ندارم دنبال یک راهی برای فرار و پیدا کردن آزادی هستم اجازه ندارم با دوستام مسافرت برم و یا محدودیت رفت و آمد توی شهرمون دارم توی فکر ازدواج نیستم چون فعلا دنبال استقلال شغلیو زندگی هستم ازتون خواهشی داشتم کمکم کنید چند وقته بدجور ذهنم درگیره و همش ناراحتم نمیدونم چیکار کنم

    پاسخ
    • پشتیبانی خانه توانگری
      پشتیبانی خانه توانگری گفته:

      درود بر شما
      این بخش مربوط به پرسش و پاسخ از دکتر شیری نیست. شما میتونید سوالات شخصی خودتون رو در سامانه پرسش و پاسخ انلاین porsesh24.com ثبت کنید

      پاسخ
  14. سمانه
    سمانه گفته:

    منم ۳۵ ساله ام. خیلی زحمت کشیدم به امید این که آینده مطمئنی داشته باشم. من تک دخترم، ۵تا برادر دارم ولی هیچ کدوم موافق ازدواج من نبودن حتی پدرومادرم، شاید فکر می کردن همسر آینده من باید موقعیت و شرایط اجتماعی خوبی داشته باشه، انصافا مگه عروس های ما خیلی عالی هستن ؟!
    هروقت یه خواستگار میومد عذا می گرفتم، یا ایراد میگرفتن که دهاتیه ، یا آخر هفته س می خوایم استراحت کنیم و مگه وقت خواستگار اومدنه؟!
    خیلی اذیت شدم خیلی حرف شنیدم از برادر از زن داداش از پدر و مادر
    دوست دارم با یه آقایی عقد کنم بی سروصدا
    چرا ؟
    چون زندگی با پدرومادر که سنشون می ره بالا سخته….
    اخرشم پسرپرستن… برادرام همه ازدواج کردن، اگر به فکر من بودن که تا حالا مجرد نبودم. من انتظاری ندارم ولی انصاف نیست انقدر اذیت بشم و هرهفته برای ناهار یا شام پاشن بیان خونه پدری و منم مثل کلفت کار کنم و خانمشون از جاش تکون نخوره، خیلی بهم زور میاد
    من که نمیخوام خلاف شرع کنم میخوام مستقل باشم هیچ آرامش و آسایش و استقلالی ندارم.
    اخرشم میدونم بهشون بر میخوره ولی آرامش خودم از هرچیزی تو جهان برام مهمتره

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *