فیلم را بالاخره امروز دیدم؛
بعضی گفتگوهایش نفسگیر بود،
( داستان لو میره از اینجا به بعد👇)
جهانگیر، مرد میانسال، زنش گذاشته رفته؛ دخترش با او زندگی میکند، بیماری در مرحله آخر قبل از مرگ است، به پوچی رسیده، نهایتا عقده مادر پیروز میشود؛ در صحنهای از فیلم میفهمیم او قصد خودکشی دارد.
حرف جهانگیر اینست که تنها داشته او در آخر عمر دوستانش هستند که میبینیم باز پوچ است؛ زیرا دوستانش عملا همه پکیدهاند؛ احتمالا در چنین لحظه تلخی از زندگی، ایمان و عمل درست انسان است که او را از درون زنده نگه میدارد.
(من همیشه به این حقیقت فکر میکنم که در طول تاریخ کلی فیلسوف خودکشی کرده، ولى عارفان هیچ سرزمینى به پوچى نرسیدهاند)
✔️ان اکیپ خوب قدیمی، در طول زمان بسیار مسالهدار شده ولی مسایٔل پنهان مانده وبه بهانه دیدار جهانگیر، خیلی چیزها رو میشود.
✔️احسان، مردیست که نقش قربانی را به عهده گرفته ترجیح میدهد به دیگران احساس گناه بدهد تا خودش مبرا باشد، در حالیکه معلوم میشود خودش لغزشهای زناشویی خاصی قبل طلاق داشته است.
✔️مرد مجرد پنجاه ساله کارخانهدار بنز سوار؛ به شکل حیرتآوری در پاسخ به متلک دوستش که میپرسد اذیت نمیشوی زن جوانت تو را فقط به خاطر پولت میخواهد، مکثی عاقلانه میکند و میگوید این بنز و کارخانه هم من هستند . او پذیرفته که مبدل شده به اشیای رویاهایش و ابایی ندارد از پنهان ساختن این موضوع
✔️دختر دهه شصتی که همسر مرد پولدار شده، پرسفون کامل است که با جملات انگیزشی برگرفته از فیلمهای ترکی که در دفتری یادداشت کرده، در اینستاگرام زندگی میکند (با بازی فوقالعاده خانم هانیه توسلی)
من فیلم را پسندیدم
از سروش صحت ممنونم برای ترکیب موسیقی کلاسیک و کمی طنز تیٔاتری به فیلم و انتخاب ماسال برای تماشای این فیلم که به من حس دروازه بهشت را میداد.
از نماد گاو در فیلم لذت بردم😉
جایی از فیلم جهانگیر با گاوه درددل میکند و میگوید
“ما به هم شبیهیم؛ دوستان هر دومون گاوند!”