✍️روبروی من کسی هست که زیباترین و باارزش ترین احساسات رو بهم هدیه داده ، بهم توجه فراوونی داشته و حتی در بدترین شرایط ها دوست داشتنشو احساس کردم.
اما تقریبا ۱۰ ماهه که سر مسائل کوچیک بدترین دعواها رو را میندازه و قبیح ترین فحاشی ها رو که من بعنوان یک انسان عادی تا حالا نشنیده بودم رو به پدر و مادرم و خودم میگه
تو این شرایط منم عصبانی میشم اما واقعاً چه سلاحی دارم جز نیش و کنایه های زنانه که ناشیانه میگم تا خنک شم اما باز هم نمیشه آخرش گریه میکنم و میگم نمی خوام باهات زندگی کنم و اون عصبانی میشه و داد میزنه که این تویی و تو به من بی توجهی و تو این شرایط می خوام دوستم داشته باشی نه تو خوشی .حالا من احساس می کنم شخصیتم خرد شده وبا اینکه انقد فحش و تف و لنعت بهم گقته شده انقد بی عرضه ام که باز هم تو این رابطه ام .الان باهم حرف نمی زنیم از دیشب چون منم شروع کردم به فحاشی

پاسخ دکتر شیری :

سلام من را بپذیرید
فحاشی به شکلی که برای من نوشته اید نوعی خشونت جدی است و لازم است توضیح مختصری تقدیمتان کنم

تروما( ضربه =trauma) دو نوع است :

✔️فیزیکی( ضرب و شتم ، هل دادن… ) است و
✔️روانی ( استرس مدام ایجاد کردن ، بدبینی، تهمت ، ترساندن با ترک یا تلافی یاهر چیز دیگر ) ضربات روانی به تدریج مقاوت روانی فرد را در هم میشکند و او با اختلالات اضطرابی anxiety disorders و مشکلات خواب و حتی افسردگی گرفتار میشود. اگر رفتار والدین یا معلم یا همسر شابه یک بازجو باشد که دائم فرد مقابل خود را زیر استرس نگه میدارد ، اندکند کسانی که میتوانند سلامن روان خود را حفظ کنند

👈فحاشی هم آسیب روانی است هم فیزیکی ( اگر با فریاد و داد بیداد باشه )
میشه محتاطانه نوشت که در موردی که مرقوم کرده اید ، احتمال خشونتهای بیشتر وجود داره هر چند فرد فحاش فکر کند دارید شلوغش میکنید ولی اینطور نیست، رودخانه ای در رفتار انسانی وجود دارد که وقتی به یک نقطه خطرناک رسید ( آبشار خشم ) ، غیر قابل بازگشت میشود . وقتی مرد شما از حد تحریک عصبی نورمالش عبور کند چرا فحاشی و شاید تروماهای دیگر رخ ندهد ؟
عین قایق نگون بختی که در رودخانه به یک آبشار برسد و لاجرم سقوط میکند . هر بار هم سکوت و رهاکردن هم برای اینکه در خلوتی تلخ زخمهای خود را بلیسید تا خودش خوب بشود ! این یک خودتخریبی جدی از سوی شما و ایشان است و فقط دگرتخریبی نیست

این مطلب را هم بخوانید
با اینکه طرفم نامزد کرده اما من هنوز درگیرش هستم

به نظرم مشخصاً درباره شما دو تا بحث وجود داره این وسط :

👈مسیری که ختم به این همه عصبانیت میشه باید بازبینی بشه و سهم شما و ایشون و بلد نبودن دو نفره تان در دعواها باید تبیین بشه ( یک مشاور خیلی میتونه کمک کنه که درست دعوا کنید زیرا در رابطه خوب نیز اصطکاک و دعوا رخ میدهد اما این هرگز به معنی ترماتیزه کردن یکدیگر نیست )

👈هر دلیلی برای عصبانیت رخ بده ( چه شما چه ایشون ) مجوزی نمیشه برای فحاشی و خشونت.

موضوع مهمی که توجه من را جلب کرد لحن شاعرانه شما از این ماجراست
این لحن نشون میده “داستان عشقی” تون با داستان ایشون شاید تفاوت داره یعنی شما موضوع را خیلی استعاری میبینید و چه بسا در این بین سعی میکنید به هر زحمتی که شده عشق را وسط این جنگ و جدالها واسه خودتون بتراشید ( دلیل تراشی=rationalism ) اما احتمالا داستانی که ایشون داخلش عشق را ادراک میکند با شما متفاوت است

👈رابرت استرنبرگ سال ۱۹۹۷ نظریه جالبی ارائه کرد به اسم “قصه عشق ” که عشق را با ۲۴ الگوی متفاوت در مردم نشان میداد. هر کسی در داستانی که ناخودآگاه حمل میکند ، عشق را تجربه میکند.
✔️کسانی هستند وقتی ایثار میکنند ، احساس عاشقی دارند و اگر کس را بیابند که بتواند برایش ازخودگذشتگی کنند ، حس میکنند عاشقش شده اند ، با اینکه ممکن است وجود ازخودگذشتگی در تعشقهای آدمی ، خیلی نورمال به نظر برسد ولی حداقل ۲۳ نوع دیگر از ادارک عشق وجود دارد.
مثلاً بعضی ها در داستان معلم- شاگردی احساس عشق میکنند. اینان کسانی هستند که وقتی بتوانند از کسی چیزی برای زندگی یاد بگیرند ، به او عاشق میشوند؛ کسانی هستند داستانشان باغبانی است ، اینان معتقدند عشق چیزیه که زن و مرد باید باهم به آن بپردازند و مراقبش باشند.
انتشارات رشد نیز کتاب ” قصه عشق” را منتشر کرده است که خواندنی است
#دکترشیری

 

19 پاسخ
  1. آرام ابراهیمیان
    آرام ابراهیمیان گفته:

    من هم دقیقا تو موقعیت ایشون بودم و البته هنوز هم هستم با این تفاوت که ما به نقطه ای رسیدیم که ایشون خونه رو ترک کرده

    پاسخ
  2. منا
    منا گفته:

    این دقیقا داستان منه و اصرار من برای ادامه زندگی، همونطور که دکتر شیری فرمودن، باعث خشونتهای شدیدتر و فیزیکی و نهایتا جدایی شد.
    نکته تاسف بار این بود که ایشون و خانواده شون به هیچ عنوان اعتقادی به مراجعه به زوج درمان نداشتن و دلسوزی ها و دخالت های بیجاشون فقط اوضاع رو بدتر و ایشون رو نسبت به من جری تر کرد.

    پاسخ
  3. Afsane.a
    Afsane.a گفته:

    لطفا در مورد انچه پدر و مادر به شما نگفته اند بیشتر توضیح بدید. خیلی ها درگیر همچین روابطی هستند . آیا واقعا از بی عرضگی هست موندن تو همچین روابطی

    پاسخ
    • زهرا
      زهرا گفته:

      سلام من و همسرم وقتی با هم خوب هستیم بعدا میفهمم که اون خوبی که من احساس میکردم بدترین حالت برای همسرم بوده چون داشته همه چی و تحمل میکرده تا به من و بچه ها خوش بگذره که به نظر من خیلی عادی می اومد اون کارها …تو همون خوشیها که از نظر من عادی و از نظر ایشون شق القمر بود اخراش همیشه یه چیزی پیدا میکنه و هر آنچه هوار و داد و بیداد و شماتت و سرزنش و بدبختیهایی که داره رو نصیب ما میکنه و چون اولش ما رو شرمنده کرده تو اون موقعیت خیلی نمیتونم منم پا به پاش برم فقط خودم و لعنت میکنم که چرا گول این ادم و خوردیم قبول کردیم رفتیم بیرون و بعد همه هوارهای که میکشه اگه من چیزی نگم زود میاد و معذرت خواهی میکنه اگه من چیزی بگم بدتر میشه و خود زنی میکنی و …و باز درنهایت به محض اروم شدن دوباره میاد و اشتی میکنه و فقط من همیشه خسته ام از کارهاش و اینهمه زخمی که این داره و هیچ نقطه پایانی هم نداره و جالب اینکه وقتی میگم برو مشاور میگه تو مقصری برای تمام این اتفاقات

      پاسخ
  4. ساریه
    ساریه گفته:

    این داستان من هم هست
    با این تفاوت که من یک فرزند دارم و بارها مورد خشونت فیزیکی جدی قرار گرفتم و دخترم الان ۴دسالشه و درک می کنه این دعواها رو..
    همسرم به شدت عصبی و پرخاشگر هست و دائما نگران برخورد و واکنشش هستم که اگه کاری کنم که خدایی نکرده عصبانی بشه چی کار می کنه… من دارم چوب حماقتم رو می خورم الان بخاطر دخترم مجبورم تحمل کنم و تا جایی که میشه نزارم عصبانی بشه ولی دارم له میشم تو این زندگی…‌نباید بچه دار میشدم باید جدا میشدم ولی الان دیگه نمیشه کاری کرد

    پاسخ
  5. ساریه
    ساریه گفته:

    اقای دکتر به نظرتون باید جدا بشم؟
    نمی دونم چکار کنم واقعا… ایشون خیلی زود از کوره در میرن. پدر و مادری به شدت کنترل گر و عصبی داره و متاسفانه تو یک ساختمون هستیم دو واحد مجزا. حتی حاضر نیست بریم یه جایی که کامل مستقل بشیم من موندم و یک بچه و شوهری که به شدت خودخواه و از کوره در رو هست. من چیکار کنم😔

    پاسخ
    • فریماه
      فریماه گفته:

      شما فکر می کنید با موندن توی اینجور زندگی به بچه تون لطف می کنید اتفاقا کاملا اشتباه می کنید.به دخترتون یاد می دین که خشونت عادیه و بهش یاد می دین در آینده تو رابطه ای که خوب نیست بمونه.ضربه ای که الان دخترتون می خوره خیلی بیشتره تا وقتی که جدل بشین.

      پاسخ
  6. Zss
    Zss گفته:

    آقای دکتر، من هم به شدت پرخاشگر هستم و متاسفانه کنترل خشمم دست خودم نیست، دوساله دارم میرم روان درمان جزی حتی پیش روانپزشک رفتم، البته دو دوره دارو مصرف کردم ولی واقعا هنوز خیلی پرخاشگری میکنم و فرزندانم دارند آسیب میبینند، تو رو خدا کمکم کنید که چه کنم؟

    پاسخ
    • پشتیبانی خانه توانگری
      پشتیبانی خانه توانگری گفته:

      وقت بخیر
      آقای دکتر پرسش و پاسخ شخصی و انفرادی ندارند. شما میتونید با کارشناسان مورد تائید ایشان در سامانه porsesh24.com در ارتباط باشید

      پاسخ
  7. اعظم عبدی
    اعظم عبدی گفته:

    با سلام . اقای دکتر امکانش هست من را راهنمایی بفرمایید. من بعد از فوت همسر اول الان حدود ۷ ماه هست که ازدواج کردم ولی شوهرم همش به من فحاشی میکند داد و بیداد همش بهونه الکی میگیره گوشی موبایلم را چک میکنه و میگه دوست ندارم از خونه بیرون بری. دوست ندارم کلاس ورزشی بری. تو کوچه خواستی بری باید حتما خودم باشم. اگر کسی بهت زنگ میزنه اول من باید جواب بدهم. چند بار هم دعوای شدید کرده و من از خونش اومدم بیرون. اما نمیدونم چکار کنم ؟ هر دفعه که این دعواها میشه بعد از یه مدت دوباره برمیگردم. نمیدونم چرا وقتی به طلاق و جدایی فکر میکنم کم میارم نمیتونم با خودم این مسائل را هضم کنم. انگار وابسته شدم نمیتونم ترکش کنم اما دارم عذاب میکشم. لطفا کمکم کنید؟

    پاسخ
  8. اعظم
    اعظم گفته:

    با سلام. اقای دکتر من یه شوهری دارم که همش شکاکه‌. با هر کسی حرف میزنم دعوا میکنه. رو گوشیم پیام میاد اول چک میکنه. بیرون میخوام برم همش دنبالمه . اگر به یه مغازه دار سلام کنم دادو بیداد میکنه. همش داره بهم فحاشی میکنه .‌ خواهرم زنگ میزنه اول گوشی را اون برمیداره. دیگه خستم کردم اصلا دارم نابود میشم خودم دیگه میترسم از خونه بیرون برم. دیگه با افراد فامیل قطع رابطه کردم ترس از اینکه شوهرم نخواد باهام دعوا کنه که چرا مثلا به شوهر خواهرت سلام کردی .. بعد از یه مدت که قهر کردم دوباره برمیگردم نمیدونم که چرا نمیتونم ازش جدا بشم هر موقع فکر جدایی و طلاق میاد احساس میکنم کم میارم نمیتونم دوام بیارم. یه مدت که قهر میکنم همش او ذهنمه نمیتونم از فکرم بیارمش بیرون و دوباره برمیگردم سر زندگیم. اقای دکتر من دارم نابود میشم چه کار کنم که بتونم ازش جدا بشم و فراموشش کنم؟ چکار کنم که این احساسی که فکر میکنم وابستگی هست از وجودم بره؟ 😭

    پاسخ
    • پشتیبانی خانه توانگری
      پشتیبانی خانه توانگری گفته:

      وقتتون بخیر
      آقای دکتر پرسش و پاسخ شخصی و انفرادی ندارند. اگر به مشاور حضوری دسترسی ندارید میتونید با کارشناسان مورد تائید آقای دکتر در سامانه porsesh24.com در ارتباط باشید و سوالات شخصی خود را بصورت محرمانه و اختصاصی بپرسید

      پاسخ
  9. ستایش
    ستایش گفته:

    سلام و احترام خدمت دکتر شیری گرامی
    عرض خداقوت و آرزوی سعادتمندی

    بنده ۴۰ ساله هستم و ازدواج نکردم نزدیک به سه ساله با مردی آشنا شدم که ازدواج ناموفق و یک فرزند داره
    بعد از اینکه وارد رابطه شدم متوجه شدم اختلال شخصیت داره ولی خیلی خودشون را کنترل میکردند
    هرزمان قضیه ی ازدواج جدی میشد بهانه های عجیبی میاورد و میاره
    اخیرا سرموضوعی بشدت عصبانی و من را کتک زد
    نزدیک یکماهه ازش دور شدم
    میخوام برای همیشه تمومش کنم ،خودم را ناتوان میبینم در مقابل دلتنگیها و مرور خاطرات
    کمکم کنییییید

    پاسخ
    • پشتیبانی خانه توانگری
      پشتیبانی خانه توانگری گفته:

      وقت بخیر
      تا زمانی که به مشاور حضوری دسترسی پیدا کنید میتونید با کارشناسان مورد تائید آقای دکتر در سامانه پرسش و پاسخ ما مکاتبه داشته باشید و کمک بگیرید
      porsesh24.com

      پاسخ
  10. صدف
    صدف گفته:

    سلام آقای دکتر
    توروخداااا
    شما بگین چطور ازین منجلاب بیام بیرون
    دختری۳۱ساله هستم دوسال با پسری۲۸ساله دوست هستم ک به شدت شکاک و بدبین و فحاش بی منطقه… من رو هم از کارم هم از جمع دوستانم زده و به تعبیری تارک دنیا کرده اجازه بیرون رفتن ندارم باخانوادم مهمانی بخوایم بریم یا نمیذاره یا اگر بذاره بعدش کلی دعوا و بحث داریم…
    هربار ک‌میخام کات کنم منو با عکسام تهدید میکنه از اول رابطه بخاطر تهدیداش موندم چنبار عکسامو توی پیج اینستاش به عنوان زن ج…. با شمارم به اشتراک گذاشته بدترین فحشاو حرفای رکیک رو به خودم خانوادم مرده و زندم نثار میکنه نمیدونم چکار کنم از ترس ابروم باهاش موندم دارم میسوزم و میسازم صب تاشب توی چاردیواری خونه مرتب زنگ میزنه چکم میکنه اگه جواب ندم بهم تهمت میزنه ک رفتی بیرون برای فلان کارا…اگه بیاد پشت خطم فحشم میده میگه حتی۱بار هم نباید بیام پشت خطت ازترسش کسی زنگ میزنه جواب نمیدم به کسی زنگ نمیزنم ک احیانا نیاد پشت خطم…چنبار عکسامو اشتراک گذاشته خودزنی کردم تا عکسامو برداشته…میگه دوست دارم میخامت اما خانوادم راضی نمیشن بیان خواستگاری چون هم استانی نیستیم…میگ اگه میای دوتایی بریم عقد کنیم منم قبول نمیکنم…
    خودش شاید با۱۰۰تا زن و دختر درتماس و درارتباط مدام خیانت میکنه وقتی میفهمم قول میده قسم میخوره ک تموم کنه اما بعد چن روز همون اش همون کاسه همیشه این فوبیا رو داره ک من دارم بهش کلک میزنم خیانت میکنم با چن نفر دیگم درارتباطم چون خودش اینطوریه فک میکنه منم مث خودشم..
    هروز بحث دعوا مشاجره فحش خوردن اعصاب خوردی…
    بخاطر شرایط مالی واقعا نیاز دارم ک کار کنم اما نمیذاره سرهرکاری میرم بعد۱هفته با تهدیدش باید بیام بیرون..نه میذاره کار کنم نه خودش آدمی هس ک بخواد ساپورتم کنه…بخاطر پدرمادرم احساس گناه میکنم ک به سختی زندکی رو اداره میکنن و من توی خونه نشستم بیکار احساس بی مصرف بودن بهم دست میده دارم عذاب میکشم از زندگی سیر شدم دیگ فرصتی برای ازدواج ندارم نه میذاره ازدواج کنم نه خودش واسه جدی شدن رابطه قدمی برمیداره شما بگین چطور این رابطه رو بدون آبروریزی تموم کنم؟؟؟؟؟

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *