به گمانم ،

تو فقط موهایت را شانه کن و
بنشین لب پنجره ،
قهوه ات را بنوش و به آنسوى شیشه خیره شو،
بقیه اش با من ،
من تاریخ زنانگى را از مردمکت خواهم خواند،
از دزیره و ژاندارک سوزان و
سرفه مارى کورى ،
تا آنه فرانک بى پناه،
تا زهراى رمان دا ،
تا زن عرب کلفتوى ساحل بوشهر که برایمان فلافل میزد ،
آرى! همه را در ثانیه اى میتوانم در چشمانت رصد کنم ،
من نقاشى میشوم که چیزى را از معجزه تو میکشم که احدى بر آن بینا نیست و غیر عاشق را دیدن این سوى شکوه یک زن، حرام باشد؛ حرام!
منم منجم شب سیاه مردمکان چشمت،
منم زائر تنهایى انسانت ،
منم قماربازترین مرد روى زمین ،
تمام من ،
در عوضِ آن “تک خنده از ته دلت”
خلاص.
————
تقدیم به زلال ترین زن زندگیم، همسرم
پ ن
وضع دیار ما چونان است که حال مرد و زن قبیله ما عجیب پریشان است ، مردان زخمى قبیله ما که اعتماد به قبیله را از دست داده اند عجیب زخمى اند ، نه آنکه منکر وجود نابکاران بشوم؛ که مرد و زن ندارد ولى زخم خوردگى ، انسان را از درون تهى میکند،
حسود میشود ، عصبى میشود ،
امثال من که دوام آورده ایم از سر رنج دوران است وگرنه که به واقع کارى با ما شده در کوتاهى سقف آرزوهایمان که صد محرم تعزیه خوانى ، نتواند رنج مردم را چونان که باید ، هویدا کند؛
الغرض طبع شعرى نمیماند براى مردان قبیله،
من هم به حرمت چهارده سال سفر دونفره با این زن ، گاهى دستى در صندوقچه قلب میزنم و کلماتى مینویسم به نمایندگى از مردان باقیمانده قبیله مان ؛
ما پرچم را به باقیمانده نفسهایمان نگه داشته ایم تا شمایانِ جوان تر برسید و بیرق عشق را برفراز کنید.
درود بر شما ،
صبورى تان
و سیاهى بر آنانى باد که لبخند و آرامش شما مردم ، نفرینشان است.

 

جامعه قربانی سرمایه داری به زنان فشار می آورد که به میزانی که عنوان و مدرک و درآمد دارید، با ارزشید و طبیعتا ازدواج و مادرشدن و خلق کردن و خانه داری مانع ارزشمندی شماست!
امروز زنان ما در حال از دست دادن «زنانگی» خودشان هستند؛ پا به پای مردان، دوش به دوش مردان در حال تلاشند.
از دختری می پرسم: رؤیای ۲۸ سالگی ات چیست؟
در جواب من می گوید: دوست دارم شرکت خودم را داشته باشم، دوست دارم اتومبیل و خانه ی خودم را داشته باشم … مثل ما مردها! … همانطور که ما با دستاوردهای مان احساس مردتر بودن داریم و مردتر شدن برایمان مهم تر از انسان تر شدن است، دخترانمان هم دارند سعی می کنند مرد شوند! و نظام ارزشی مردان را بر وجودشان حاکم کرده اند؛ دستاورد و رشد و پیشرفت هایی از این دست!
تاریخ را ببینید؛ به مادر بزرگ ها نگاه کنید؛ آیا آن ها شادتر بودند یا ماها؟ آیا زنان برای شاد بودنشان باید دکتری می داشتند؟ باید خانه و امکاناتی از این دست می داشتند؟ آیا رضایتمندی زن در گرو داشتن چنین امکاناتی منحصر شده است؟
به نظرم دختران ما در حال طی کردن یک راه اشتباه هستند! راهی که ما مردان را در میانسالی به افسردگی و خمودی و دل آزردگی کشانده، دختران ما را در سنین کم تر به خستگی، به خستگی و به خستگی می کشاند.
ما هیچ راهی نداریم به جز اینکه «زنانگی» را در مردان و زنانمان زنده کنیم.
زنانگى( آنیما) یعنى احترام به طبیعت، بیان احساسات، وجه شاعرانه حیات، مادرى و تغذیه درونى و حمایت از ضعیف تر
#دکترشیری

خانم حمیده حبیبى از دختران بسیار خوش فکر ایرانى در بحث استارت آپ هاى ایرانیست و بسیارى از نخبگان جوان ایرانى با او، قلم و افکار قدرتمندش آشنا هستند، دیروز خبرى تلخ بهم دادند که بسیار به فکر فرو رفتم :
فاجعه رشد اختاپوسى و سقوط جهنمى اسنپ:
متن زیر نوشته این بانوى محترم ایرانیست :

 


دیروز به قصد رفتن به جلسه، از طریق اسنپ یک ماشین گرفتم وقتی سوار شدم راننده گفت که مبلغ کرایه رو کارت به کارت کنم.
قبول نکردم و گفتم که همیشه آنلاین پرداخت میکنم. البته تلاش کردم که اگر بشه نقد پرداخت کنم اما در اطراف مقصد خودپرداز نبود و به ایشان گفتم که ناچارا آنلاین میپردازم.
با فاصله چندکوچه در نزدیکی مقصد پایان سفر رو اعلام کرد وقتی که اعتراض کردم که این مقصد نیست با سرعت زیاد شروع به دنده عقب آمدن کرد و فحاشی کرد.
خواستم که نگه داره و من پیاده شم که صداش رو بالاتر برد و فحش های رکیک بیشتری داد.
هنگامی که پیاده شدم و خواستم رد بشم با سرعت ناگهانی به سمتم آمد که فرار کردم و البته حضور شخص دیگری در خیابان مانع ازین شد و با سرعت زیاد همراه با صدای بلند که فحش میداد از محل دور شد.
به علت شدت استرسی که به من وارد شده بود تنها چیزی که به ذهنم رسید تماس مکرر با پشتیبانی اسنپ بود که دائما قطع میشد و کیفیت مناسبی نداشت تا بالاخره در شانردهمین تماس و بعد از ۱۰ دقیقه انتظار (با اون شرایط روحی نامناسب) پشتیبانی جواب داد و فقط لغو سفر زد و هزینه را به حساب من برگرداند.
از ۲۴ ساعت گذشته تا به حال حتی یک تماس از مجموعه نداشتم که پیگیری حال روحی و عواقب این جریان رو داشته باشه و مشخص نیست که حتی با راننده چه برخوردی شده و آیا داره به کارش ادامه میده یا نه.

سوال اصلی :
اینکه من از کنار خیابون ماشین میگرفتم یا اسنپ چه فرقی داره؟ درحالیکه تمایز اصلی اسنپ داشتن مشخصات و قابلیت پیگیری راننده است.

  • درحالیکه چندین ماهه اسنپ داره تاکید میکنه پول رو کارت به کارت نکنید خودش ضمانت اجراییش در برابر عکس العمل همچین راننده ای چیه؟
  • در شرایط خاص اینطوری چه توافق ویژه ای با سیستم قضایی داره که مسافر در اون لحظه با خط ویژه تماس بگیره یا پلیس؟
  • چه سیستمی برای پیگیری هست که یه مسافر در خیابان خلوت و بین مسیر بدون شاهد بتونه این مورد رو اثبات کنه؟
  • چرا راننده بعد از اینهمه وقت توجیه نیست و به مسافر فشار میاره ؟
  • اسنپ چه حمایتی از مسافری که هدف خشم و بی تعادلی راننده شده داره؟ ایا این مجموعه از دیروز تا حالا یک همدلی کوچک هم نمیتونست داشته باشه؟
  • آیا نمیتونه از مشاورانی استفاده کنه یه راه حل بدن؟
  • نمونه مشابه این اتفاق در دنیا، موجب توقف کار امثال اسنپ میشه؟

از دیروز خیلی دوستان لطف داشتند و حال منو پرسیدن و اعلام همراهی کردند و برخی هم مثال زدند که برای ماهم فلان اتفاق افتاده، به همه دوستان گفتم که لطفا به داستان تون این رو اضافه کنید که فحاشی با صدای بلند یک مرد عصبانی در مقابل یک خانم و حمله با ماشین به قصد زیرگرفتن و شاید حتی آسیب جدی جانی.

اینها رو نمیتونم به شاپرک و تسویه بانک مرکزی … ربط بدم. چون اساساً به مشتری ربطی نداره.

من سوالم اینه جواب اعتماد من به اسنپ چیه؟
چطور رانندگانش درباره نقش اسنپ توجیه نیستند و با اینهمه فشار کاری و اقتصادی قرار باشه با توجیه استارتاپ و … هم تحت فشار باشیم که به نظرم ادامه ندیم بهتره.
حمیده حبیبی

 


تحلیل دکتر شیری :

اینکه یک استارت آپ به مردم خدمت سریع و ارزان تر برساند حتى اگر کپى اوبر باشد ، به خودى خود مشکلى نیست .
ولى وقتى خودت را توسعه میدهى و در رقابت هوشمندانه ات آژانسهاى اتومبیل را مجبور پایین کشیدن کرکره شان میکنى و استدلالت این باشد که اینها حسودند و از تکنولوژى عقب مانده اند و …
باید بدانى نمیتونى پزهاى خودت را ادامه بدهى بدون افزایش دقت و وسواس روى زیرساختهاى توسعه : امنیت

مثال کلیدى :
اوبر سال ٢٠١٧ به خاطر شکایت بابت سه مورد زن آزارى در انگلستان لغو امتیاز شد تقریبا و همچنان پرونده اش مفتوح است و مشروط اجازه کار موقت دارد .

نکته براى مسوولین :
انگلیسها نه از نام اوبر میترسند نه فریب شعار کارآفرینى آنرا میخورند : امنیت مسافران دغدغه اول مسوولین شهرى است.

نکته براى رقباى اسنپ و خودش :
اسنپ دشمنانى جدى در بین آژانسهاى اتومبیل و رقبایش دارد و بهترین فرصت است که بقیه با به رخ کشیدن امنیت خویش ، این کمپانى را به چالش بکشند.

نکته براى همه مان :
بزرگترین چیزى که از کتاب ” شرکتها چگونه سقوط میکنند” آموخته ام اینست که :

کمپانیهاى بزرگ در نقطه اوج خویش مغرور میشوند و ترک برمیدارند و چند ماه یا سال بعد ترک بقدرى عمیق میشود که غیرقابل جبران میشود

دکتر علیرضاشیرى
طبیب ، درمانگر طرحواره اى
در حال ادامه تحصیلات تکمیلى در رشته راهبرى رهبران،
دانشگاه کمبریج انگلستان

وقتی بناست از کمال طلبی منفی بنویسم ، انگار داستانی ۲۲ ساله را مرور میکنم.

✔️ما کمال گرا بدنیا آمده ایم و فرهنگ مان ما را کمال گرا بار آورده است .

✔️با کمال گرایی،ترویج بهترینها را میکنیم و این باعث میشود عده زیادی احساس معمولی بودن و بازندگی بکنند.

✔️ما باید به خودمان مجوز بدهیم که از زندگیمان لذت ببریم.

در دانشکده طب بودم و همزمان نزد آسید رضی شیرازی بزرگوار فلسفه اسلامی میخواندم و در یک مرکز فرهنگی کار میکردم و در دبیرستان معلم عربی هم بودم و بسیار مطالعه میکردم، دارم از ۲۱ سالگی خودم صحبت میکنم که فشاری زیاد را تحمل میکردیم و حرفمون هم این بود که “ یکسال بخور نون و تره ، ده سال بخور نون و کره ! ”
اما پزشکی درسی نبود که بشه توش اینقدر بی محابا درس خوند زیرا ته نداره textbook ها و …یهویی میبینی هم الکی رو یک بحث ماههاست قفل شده ای و هم وقت کلی دروس دیگه گرفته شده!
خاطرم هست نماینده کلاس داروشناسی پزشکی بودم( فارماکولوژی) و برای نوشتن جزوه درس برای همکلاسیهام بعضا تا ۱۱ رفرنس را میخواندم !

👈خب ممکنه بپرسید چه اشکالی داشت؟
اشکالش این بود که تداومش محال بود اگر میخواستی طبیبی خوب بشوی ، نیاز به جامعیت داشت و اگر میخواهی انسانی متعادل بشوی ، زندگی فقط درس نیست، کار پاره وقت و معاشرت و مطالعات جنبی و …هم همه لازم بودند!

👈من شانس داشتم که خیلی زود فهمیدم یک جای کار ایراد دارد!
مشخص است که فقط استانداردهای بالا داشتن نیست که تو را موفق میکند. بلکه باید به موقع به بعضی مطالب نه گفت و به بعضی مطالب در حدکافی بسنده کرد . من متوجه شده بودم که فشار درونی و استرس ناشی از تمام نشدن کارهای کمال طلبانه ، انرژی من را برای بسیاری دیگر از کارها میکاهد، لذا تصمیم گرفتم بازی را عوض کنم و کلمه “عالی ” را با “کافی” عوض کردم. باید اعتراف کنم که به این سادگی که نوشتم قطعا نبود و بسیاری اوقات دوباره سر خورده ام به سمت خرکاری ولی در ۴۳ سالگیم میتوانم با آرامش برایتان بگویم که رمز بسیاری از دستاوردهای زندگیم همین تغییر بود.

👈ما لازم داریم استانداردهای بالا داشته باشیم ولی ارزشمندی مان را منوط به تحقق اهدافمان فقط نکنیم.
ما لازم داریم قید بعضی کارها را بزنیم یا به متوسطی خوب از یک موضوع در زندگیمان بسنده کنیم تا متعادل بشویم. اینها را مردی به شما میگوید که بسیار سریع شهرت ، ثروت و محبوبیت را در زندگی تجربه کرد.
من در این سالها خودم را نجات دادم
( مثل معتادان گمنام باید حرف بزنم : من علیرضا ۲۲ ساله پاکی دارم )

#دکترشیری

 

بحث الان نیست ، سالهاست دل در محبت رسول دارم و میدانم چقدر در لواى دیندارى ، بی اخلاقى با ما و مردممان شده ، اینقدر که اگر حرفى از پیامبر بزنم ، هزار تهمت و بد و بیراه بار آدم میشود 😔 و اگر از آدورنو و ساموئل بکت و دریدا نقلى کنم ، از گزند در امانم!

خواننده گرانقدرم ،
✔️من متکفل این نیستم دین را بزک دوزک کنم ، خدا شاهد است که از بی اخلاقى افراد به ظاهر مومن ، کم نخورده ام و نمیخورم و خدا میدونه چقدر تو این سالها زیرآبم خورده و میخورد و خواهد خورد ولى باعث نشده از احترامم به دین و خدمتم به مردم بکاهم ؛

✔️من آنچه قصه سفر زندگى خودم بوده اینجا روایت میکنم و چون سالها کتاب خوانده ام ، سفر کرده ام و تحقیق جدى داشته ام ، بخشى جدایى ناپذیر از من ، بعد از خرافه زدایى ، این پیامبر و امامان را دوست دارد از جهت معنایى،
مساله ام این نیست بقیه راه خودشان را ول کنند و راه من را بروند ! هر کسى راه خودش را باید بیابد و بسازد و
در این راه دست آخرش باید عاشقى کنیم و خدمتى و ایمان به معنایى و اخلاق خوبى و معاشرتى نیک.

✔️غم بی اخلاقى جماعتى از صاحبان قدرت و دیدن کینه روزافزون مردمان وطنم به یکدیگر و ناامیدى جوانانى که بناست الان با امید تلاش و تکاپو کنند، حقیقتا بر جانم گران می آید؛
جدا دچار انقباض روحم ولى نمیتوانم کلى زیباییهاى عمر ، قشنگیهاى همین مردم و ادبیات و هنر را نبینم… اونطورى که دق میکنیم.

✔️من به جاى تسلیم به طوفان ، هنوز به روشن نگه داشتن شمع مردم امید دارم و مشغولم !
هنوز به “عشق و عاشقى و ازدواج و بچه داری و توانگرى” مردم کمک میکنم،

✔️سالهاست در جایگاه یک معلم و طبیب به هیچ حکومتى دلخوش نکرده ام و حمایتى هم نگرفته ام و نه به کف زدن مردمان نه به بد و بیراه گفتنشان از سر ندانستن، دست از کارم نکشیده ام؛
جامعه ما باید ثروتمند بشود ؛
فکرى و ریالى ؛
دوران فرهیختگى و فقیرى را باید خاتمه بدهیم؛
طبقه درس خونده که دو تا کتاب هم ورق زده، باید که قشنگ تر زندگى کند،
جیبش پر باشه و دلش گرم باشه به زندگى؛
اینگونه است که از غم هموطن کپر نشین کرمانى و سیستانى بیخوابى و کودک کار و کودک آزارى و رنج دختر گیس بریده آبادان را میفهمى و اقدام میکنى،
حاصل این دین براى من تعادل بوده؛
براى بعضى ، ریا و دورویى،
براى بعضى خمودى و انفعال.
در ضمن من تعصبى ندارم زیرا بلدم به حرفهاى متفاوت گوش کنم و یاد بگیرم .
دیدن مردم دنیا و عمر چهل و چهار سال ، آدم را متواضع میکند.
دلتان گرم و جیبتان پر.
علیرضا شیرى
اولین روز از رمضان ۹۷