دختری هستم ۲۳ ساله و مدت ۹ ماه است که نامزد کرده‌ام و بناست اردیبهشت عروسی بگیریم، اما در این مدت متوجه شده‌ام که نامزدم چند مساله دارد:

اول اینکه فکر کنم ناخن‌خشک است یا به قول معروف خسیس است.

دوم اینکه خیلی رفیق باز است.

سوم اینکه توقع احترام زیادی از من دارد.

نامزدم ۲۹ ساله است و کارپرداز مالی یک شرکت خصوصی.

نظرتان چیست؟

پاسخ دکتر شیری:

نامزدی دوران خاصی است.

مهمترین نکته‌اش این است که رسمیتی مناسب داره که می‌تونیم با خیال راحت‌تر خودمون را افشا کنیم و کمتر سیاست‌ورزی کنیم. سیاست‌ورزی در رابطه عاطفی یعنی مثلا بیشتر شنونده بودن، یعنی خودافشایی کم‌کم، یعنی احساس اهمیت دادن به طرف مقابل. من به کمی سیاست‌ورزی معتقدم، ولی  همین سیاست‌ورزی در رابطه طولانی مدت امری خسته‌کننده می‌شود؛ پس در  دوران نامزدی  از این جهت که تا حدی رابطه آینده‌دار است و رسمیت دارد، می‌توان کمتر سیاست‌ورزید و لذا خیلی دلنشین است و در ضمن مسوولیتی سنگین هم رو دوش آدم نیست.

نکته مهم اینه که حواسمون باشد به مین‌گذاری‌های مهم در نامزدمون و رابطه‌مون

مثلا دقت کنیم نامزدمان اختلال شخصیت نداشته باشد. خودشیفتگی Narcisim  / خودکم‌بینی / توجه‌طلبی مرضی Histrionic personality disorder / ضد اجتماعی بودن Antisocial

نکته دیگر این است که ممکن است من خودم خوب باشم یا نامزدم شخصا آدم خوبی باشد، ولی وقتی کنار یکدیگر قرار می‌گیریم رابطه‌ای مزخرف می‌سازیم. چنین قضیه‌ای کم‌وقوع نیست و ممکن است شما را هم در بربگیرد.

در مورد این نامه باید بگم لازم نیست نامزدمون را در حال دزدی ببینیم تا باورمون بشه همسر مناسبی برامون نیست.

اول درباره خساست توضیحی بدهیم. خسیسی امری نسبی است نه مطلق! یعنی کسی که از نظر من ولخرج است بستگی دارد من در چه محیطی بزرگ شده باشم و با چه کسانی دم‌خور بوده باشم که الان خرج کردن طرف به چشمم بیاید یا نیاید. دختری که در خانه‌ای بزرگ شده که کادوی قبولی دانشگاهش پژوی ۲۰۶ بوده، بعید است با نامزدش اکثرا به رستوران‌های متوسط برود و مجموعا  احساس کند نامزدش خوش‌خرج است!

دوم بحث رفیق‌بازی که مطرح شده است. من اگر آدم درونگرایی باشم، یعنی دو سه تا دوست نزدیک بیشتر ندارم و حتما با داشتن نامزدی که در هر محیط تازه‌ای به دنبال دوستان تازه‌ای می‌گرد و اسرارش را خیلی از بقیه پنهان نمی‌کند، دچار اضطراب خواهم شد و رفیق‌بازی برام یک بحران محسوب خواهم شد. از سویی اگر من نیز برونگرا باشم، داشتن دوستان متعدد و برنامه‌های دسته‌جمعی نه تنها موجب اضطرابم نمی‌شود، بلکه باعث احساس اطمینان و شادابی بیشتری نسبت به نامزدم خواهد گشت.

درباره توقع احترام خوب است خودتان را ارزیابی کنید و ببینید واقعا همین آدمی که از بودنتان می‌پندارید، دیده می‌شوید؟ من دوستان دکتری دارم که با ما که همکاران و دوستانشون هستیم بسیار متواضع و خوش‌برخورد هستند، اما در رابطه عاطفی خود تبدیل به یک آدم خودشیفته غیرقابل‌تحمل می‌شوند. حالا خود این افراد از بس عکس‌العمل‌های خوب از اطرافیانشان می‌گیرند، باورشان نمی‌شود که در رابطه عاطفی‌شان اینقدر اعصاب‌خوردکن باشند و لذا اولین انتخاب‌ها معمولا اینست که “تو نمی‌فهمی! چرا بقیه چیزی نمی‌گویند؟“

پس اول بیرحمانه بروید سراغ خودتان که مبادا بی‌ادب شده‌اید، بعدش مشخصا از نامزدتان بخواهید برایتان یک دختر بی‌ادب را توصیف کند و مثال بزند تا ملاکی دستتان بیاید. اکثر مشاجرات عاطفی از این ناشی می‌شود که ما آدرس‌دار با هم حرف نمی‌زنیم.

اینکه مشخصا به نامزدتان بگویید “من دوست ندارم برای عموهایم در جلسه اول آشنایی لطیفه تعریف کنی“خیلی خوب‌تر است تا بگویید “تو آدم بی‌ملاحظه‌ای هستی!“

در همین رابطه به شما پیشنهاد می‌شود:

 

حریم زندگی شخصی در رابطه عاطفی

✍️نیمه‌شب برای همسر شما پیامک می‌آید؛ قبل از این‌که کاری بکنید یا نکنید، چه فکری در ذهن شما می‌آید؟ آن فکر آیا همان‌طوری که آمده می‌رود؟

معمولا بحث درباره زندگی شخصی بحث ساده ای نیست و بنده با چند مقدمه سراغ آن می روم.

۱ ـ در جوامعی مثل ما، تربیت فرزندان در خانواده و نوع روابط درون خانوادگی، بیشتر توده ای و اکثریتی است، به این معنی که مثلا اگر دیسیپلین به منزل آمدن قبل از تاریکی هواست، خانواده این را برای همه فرزندان تسری می دهد، اگر امروز غذا باقالی پلوست، عدم خوشایند نیلوفرخانم، خیلی امر قابل توجهی نیست. بدیهی است اتاق من و خودکار من و… نیز بیشتر نوعی «روشنفکر بازی سوسولی» تلقی می شود. در این نوع نگرش، سیستم های اکثریتی MAJORITY در برابر سیستم های فردیتی INDIVIDUATED است،البته نقاط قوت هم وجود دارد و سازگاری با اجتماع آموخته می شود، ولی خیلی از ظرفیت های فردی نادیده گرفته می شود و جراحت هایی نیز شامل حال فرزندان می شود.
۲ ـ امروزه خانواده ها به رویکردهای فردیتی فرزندان اهتمام بیشتری دارند، ولی وقتی می خواهیم از کشور صحبت کنیم آن هم امروز که شما این نوشته را می خوانید، ترکیبی از سیستم های یاد شده ذهنی را مشاهده می کنید.
۳ ـ در رابطه عاطفی حقوق و تکالیفی بر زوجین مترتب است. اگر بنده شوهر هستم حق دارم نکاتی را درباره همسر بدانم و این تکلیف بدوش من است که نکاتی که همسرم درباره ام می خواهد بداند؛ به او بگویم. (حق و تکلیف دوسویه اند تا تعادل حفظ بشود، تعارض جایی است که به کسی تکلیفی محول کنیم بدون این که حقی متقابلا برایش قائل باشیم).
۴ ـ زندگی عاطفی متشکل از دو دایره متداخل است: من+ تو + بخشی مشترک. هرچند در ابتدای عشق و عاشقی دو نفر می خواهند همه چیزشان در یک دایره بگنجد، اما اینها وهمی بیش نیست و حتما رابطه را بی تعادل می کند، پرسش این است که میزان آن دایره مشترک چگونه است؟ مثلا آیا من می توانم بروم نصفه شب، پیامک وارده برای همسرم را بخوانم چون شوهرش هستم؟
پاسخ این پرسش را طبق هندسه منظمی که از بالا چیده ایم عرض می کنم و یادآور می شوم بحث من روان شناختی است نه حقوقی زیرا «علم حقوق» متکفل رعایت کمترین اخلاق است :
✔️اگر من همسر هستم حق دارم از کلیت روابط همسرم خبر داشته باشم؛ بنابراین می توانم بپرسم این پیامک نیمه شبانه ذهنم را مشغول ساخته، لطفا بهم بگو چیست و از کیست؟ این فرق دارد با این که بروم طرف گوشی او و مرزهای حرمتی را بشکنم و مسیر این نوع بی اخلاقی ها را در زندگی باز کنم.
۵ ـ آیا همسرم می تواند بگوید گوشی همراه جزو PRIVACY من است و به این عنوان من را در نگرانی هایم نگه دارد؟ به نظر می رسد اشتباهی این وسط در حال وقوع است. زندگی شخصی به معنی زندگی بی مسئولیت نیست. موظفم راه های راهزنی افکار خودم را مسدود کنم و همسرم نیز موظف است، وقتی پرسشی برایم پیش می آید، تلاشش را کند که افکار منفی وارد زندگی مان نشود.
۶ ـ زندگی شخصی امری دوسویه و پویاست: اعتماد متقابل حرفی ساده و کلیشه ای به نظر می رسد. اگر شما به همسرتان گفتید که پیامک از طرف فلانی بوده، قضیه تمام می شود؟ نه! اگر او شکاک باشد،اگر گذشته زندگی مان پر از لغزش های من بوده باشد، اگر افکار وسواسی در ذهن او مرتب بیاید و برود چی؟ قصدم این است که بگویم زندگی شخصی در بستری نسبتا سالم از نظر روانی قابل طرح است وگرنه نمی شود به کسی که سابقه خوبی ندارد، راحت اعتماد کرد.
دکترشیری

جهت دسترسی به دروس معرفی‌شده، بر روی تصاویر زیر کلیک نمایید:

 

شوهرم مدت‌هاست به من توجهی نمی‌کند، هر دومون تحصیل کرده‌ایم و شاغل و نزدیک‌های ۳۰ سالمونه و ۸ سال از ازدواجمون می‌گذره. چند روز قبل بهش بابت بی‌اعتنایی‌هایش اعتراض کردم و صدام بلند شد و او نیز من را متهم به سرکشی و بی‌ادبی کرد و من نیز درمانده از بی‌نتیجه بودن اقداماتم، منزل را ترک کردم و به خانه یکی از دوستانم رفتم. الان گیج شدم که چه کاری درست یا غلط است….

پاسخ دکتر شیری :
۱-وقتی اختلاف زناشویی پیش میاد احتمال چند چیز بالا می‌رود
-خشونت (صدای بلند، ضرب و شتم، آبروریزی نزد آشنایان، تهدیدهای مختلف…)
-تحقیر و توهین
-رفتار خودتخریبی (خشم به سوی خود و پیشروی به سمت افسردگی)
من در درجه اول ترک منزل را رفتاری بالغانه در case شما نمی‌بینم، انگار می‌خواهید به خودتان اثبات کنید که او توجهی به شما نخواهد کرد.

۲-وقتش است بدون اتلاف وقت از یک زوج درمان couple therapist کمک بگیرید، ازدواجتان در خطر است.
۳-اگر در رابطه‌ای احترام، صمیمت فیزیکی، تعهد، هر سه در معرض آسیب هست و کسی هم تمایلی به اصلاحش نداشته باشد، لغزش یا خیانت یا طلاق مسیرهای بعدی می‌شوند. پس بالغانه بنشینید با ایشان صحبت کنید (نه گله‌گذاری و بازجویی و اخم و تخم).

جهت دسترسی به دروس معرفی‌شده، بر روی تصاویر زیر کلیک نمایید:

 

❓در یک رابطه با دختری هستم که او را دوست دارم و او هم مرا دوست دارد. در این رابطه طی مشکلاتی که داشتم، این دختر به خوبی مرا درک کرد و برای پیشبرد آن مشکل کمکم کرد، ولی الان هر موقع که بین ما بحث کوچک یا بزرگی رخ می‌دهد، او آن دوران را به رخ من کشیده و مرا می‌رنجاند و حتی بعضی مواقع بددهنی و بی‌ادبی هم می‌کند و من واقعاً رنجیده می‌شوم. برای حل این مساله چه کنم؟

✍️پاسخ دکتر شیری:
اولاً متأسف هستم بابت این اتفاق، ولی به جای اینکه وارد مسیری شویم که بگوییم طرف چه کار بدی می‌کند و چه آدم بی‌جنبه‌ای است (که البته درست است و برخی‌ها این‌گونه‌اند). من فکر می‌کنم نکند ماجرا اینطور باشد الگویی که تو در آن دچار اشتباه شده‌ای (مثلاً فرض کنیم ورشکستگی مالی) هنوز در زندگی تو جریان دارد و آن آدم نگران تو است؟
از طرفی می‌خواهم به دختران و زنان بگویم که اگر رابطه‌تان طوری شود که مدام نگران باشید و مادر جوان یک مرد شوید کم‌کم به او آسیب خواهید زد (البته یک ذره‌اش اشکالی ندارد و بلکه خوب و لازم است در یک رابطه). اما اگر مدل اینطور باشد که همیشه باید مراقبش باشید و او را ببخشید و کمک و حمایتش کنید و مدام تذکر بدهید، این رابطه دیگر رابطه نخواهد بود، هر چیزی می‌تواند باشد به جز رابطه‌ یک زن و مرد.
و اما در مورد تو که سؤال پرسیده‌ای!
من فکر می‌کنم یک بار باید برایش توضیح دهی، و از حوزه‌ «اقتدار» و نه قدرت‌نمایی، که از او ممنون هستی ولی نیاز نداری که هربار بخواهد به تو تذکر بدهد. با این کار هم جایگاه او در رابطه مشخص می‌شود هم جایگاه خودت.

جهت دسترسی به دروس معرفی‌شده، بر روی تصویرزیر کلیک نمایید:

 

 

ادامه یک ارتباط یکطرفه، آسیب جدی در پی دارد!

– دیگه از کسى خوشم نمی یاد

+ هرگز نامه نگارى جاى مراجعه به مشاور و مطالعه کتاب های مفید را نمی گیرد. با وجود این در این شماره، به گونه ای به یک سوال پاسخ داده ایم که شخص سوال کننده و شما بتوانید با شبیه سازى این دیالوگ فرضى نوشتارى، از بخش خردمند درونى خودتان در پاسخ به موارد مشابه استفاده کنید.

– دختری ۲۷ ساله هستم

+ یعنى سن ازدواج یک دختر تحصیل کرده در ایران

– شش،هفت سال پیش وقتى که تازه دانشگاه رفته بودم یکى از بچه های خیلى خوب و مثبت عاشقم شد اما من دوستش نداشتم. سه سالى طول کشید تا من هم به او علاقه مند شدم

+ یعنى در آن سن این دختر خانم هوش عاطفى خوبى نداشته. الگوهاى برخوردش با غریبه ها با ترس و انزوا بوده وگرنه دلیلى نداشته این قدر دیر نسبت به ابراز علاقه یک نفر واکنش نشان بدهد که تکلیفش معلوم بشود و برود دنبال زندگی اش. شاید هم ترس یا نگرانى زیادى داشته و به همین خاطر نقاب «دختر بى اعتنا» می زده است

– در نهایت دو سال پیش که خواستیم ازدواج کنیم، پدر و مادرش مخالفت کردند و او هم کارى نکرد

+ او انتظار داشته که طرف به خاطر عشقشان بجنگد و حتی به این دلیل فکر می کند بهش خیانت شده! در حالى که به همین راحتى نمى توان درباره نجنگیدن آن پسر قضاوت کرد. پسری که به قول خودش «بچه مثبت» بوده؛ یعنى استقلال روانى لازم را از خانواده اش نداشته که احتمالا بخواهد در برابر آنها در دفاع از انتخابش دست به استدلال بزند و بحث کند. شاید هم خانواده پسر مطمئن نبوده اند که پسرشان صلاحیت پذیرفتن مسولیتى به نام ازدواج را دارد یا نه و نخواسته اند دختری را بدبخت کنند اما مى شود همین جا حدس زد که وقتى نویسنده نامه به این سرعت با عقب نشینى طرف مقابلش، قافیه را باخته، احتمالا اعتماد به نفسش هم پایین است؛ یعنى به راحتى با یک پس زده شدن یا نه شنیدن، فکر می کند خانواده پسر به خاطر کیستى او لزوما با این ازدواج موافقت نکرده اند. نمی گویم مثل این رفتارها با دختر خانم ها نمی شود. اما اینکه کسی بى برو برگشت، بدترین گزینه را درباره خودش فکر کند، می شود حدس زد که احتمالا این دختر خانم «اعتماد به نفس قرضى» داشته باشد

– رابطه ما که رابطه اول و آخر من هم بود تمام شد؛ خیلى راحت. طرف هم گذاشت رفت. اما من نتوانستم ولش کنم و تمام این مدت یکطرفه مصر به حفظ رابطه بودم. خیلى پافشارى کردم و فکر می کنم خودم را حسابى از چشمش انداختم.
+ وقتى یکى ما را کنار مى گذارد، بعضى هایمان احساس خوب نبودن شدیدى را تجربه مى کنیم و این خوب نبودن را بدجورى در زندگى بروز می دهیم گاهی با اصرارهاى بیهوده و آویزان شدن عاطفی

– حالا می دانم که او دیگر علاقه اى به من ندارد و فکر کنم حتی ازدواج کرده؛ می دانید که پسرها این جورى هستند

+ تعمیم دادن تجربه ناموفق خود از یک مرد به همه مردان ناشى از ناپختگى این دختر خانم است زیرا ایشان با این مکانیسم روانى و به شکل ناخودآگاه دیگران را مقصر جلوه میدهد و با بازى قربانى راه انداختن، سعی می کند درد «از دست دادن شخص مورد علاقه اش» را کمتر کند. به این شکل که پیش خودش بگوید «همه مردها این جوری اند و هر کارى هم مى کردم باز آخرش همین مى شد» این طورى بى عرضگی خود یا خطاهاى خود را نمى بیند. او احتمالا هیچ وقت نمى تواند عشق یک مرد شایسته را درک کند. حواستان باشد من منکر وجود بعضى مردان شکارچى نیستم اما بازی هاى پنهان روانى را نباید نادیده گرفت

– اما من رها نمی شوم. واقعا دارم اذیت می شوم. روى بقیه زندگى ام هم تاثیر منفى گذاشته. کلافه ام. از کسى هم دیگه خوشم نمی آید . از او هم گله دارم.

+ خشم های به جا مانده بعد از سه سال خودخورى و منتظر نشستن و هیچ اتفاقى نیفتادن باعث می شود او از دست خودش و کل هستى کلافه بشود که: پس چرا طرف به سزاى عملش نمى رسد؟ چرا باوجودی که دوستانم گفتند می رود بقیه را می بیند و می فهمد تو چه گنجى بودى، هیچ وقت نفهمید این را؟ به این ترتیب، ارتباط او با واقعیت کمکم قطع می شود. واقعیت احتمالا این است که او نتوانسته با شخص مورد علاقه اش ازدواج کند و زیر بارش مانده است. او باید سهم خود و بى تجربگى هایش را بپذیرد .خودش را ببخشد و احتمال بدهد آن آقا هم دلایلش براى زندگى خودش خیلى بى ربط نبوده اند. در این صورت دیگر این دختر، این دست تجربیات را جذب زندگى خودش نمى کند. از طرفی باید بدون عقده از همه مردها به زندگى برگردد و اجازه دهد یک مرد شایسته در چهارچوب واقعیت هاى زندگى به سمت او بیاید. براى رهایى از این خودکم بینى باید در زمینه کار و مهارت هاى فردى و حوزه های مطالعاتى و حلقه های ارتباطى پویا تر شود تا به این راحتى از درون نشکند. من قویا معتقدم با وجود محدودیت هایى که همه در زندگی مان داریم، باز هم می توانیم مثل بازنده ها زندگى نکنیم

 

آموزشهای غیر حضوری در این رابطه:

بروی تصاویر کلیک کنید

 

پرسش‌ها:

  • اگر به دلیل خیانت‌دیدگی در رابطه‌ی قبلی نتوانیم به فرد جدید اعتماد کنیم چه باید کرد؟
  • واقعاً از روی چه نشانه‌هایی متوجه می‌شویم طرف مقابلمان قصد ازدواج دارد؟
  • اگر پسر با هدف ادامه‌‌ی تحصیل قصد مهاجرت و سکونت در خارج را داشته باشد و دختر دارای شرایط کاری و زندگی در ایران باشد برای ادامه دادن باید چه مواردی را مورد توجه قرار دهند؟

 

پاسخ صوتی دکتر شیری:

برای دانلود پاسخ صوتی، اینجا را کلیک نمایید.

 

برای تهیه، دسترسی و دانلود آموزش‌های غیرحضوری (با تدریس دکتر علیرضا شیری) بر روی تصاویر زیر کلیک نمایید:

 

 

 

آیا بدی انسان‌ها به هم، به خودشان برمی‌گردد؟ چطور می‌شود که یک نفر، زندگی یک نفر دیگر را زیر و رو می‌کند و به زندگی‌اش ادامه می‌دهد؟ آیا واقعا به قول معروف خدا جای حق نشسته است؟

به نظر شما قانون جذب واقعا وجود دارد؟ ما چگونه می‌توانیم چیزهایی ر ا که می‌خواهیم، از راه تجسم جذب کنیم؟ من خیلی اعتقاد دارم به این موضوع اما ۸۰ درصد اطرافیانم اعتقادی ندارند و ناامیدم می‌کنند!

آموزشهای غیر حضوری مرتبط با این مطلب: لطفا بروی تصاویر کلیک کنید

 

با اینکه بارها درباره‌ی آدم‌های خاکستری، توضیح داده‌اید اما هنوز نتوانسته‌ام تکلیفم را با آدم‌های خاکستری مشخص کنم! آدمی که به سمتت می‌آید و اشتیاق نشان می‌دهد اما به محض اینکه روی خوش نشانش میدهی فاصله می‌گیرد …

هزار بار گفتم نمی خوام من باعث خیانت تو به خانومت بشم (بالاخره همین رابطه ی پنهانی یه جور خیانته). ولی بهش وابسته شدم! پانزده ماه از زندگیمو باهاش گذروندم. بخاطر تنهاییم. اعتماد به نفس کمم، اما الان بهش وابسته شدم.
دکتر میشه بهم بگید چطور ازش دل بکنم. با اینکه بهش گفتم برو ولی طاقت دوریشو ندارم.
هیچوقتم بهم نگفته چرا با اینکه زن داره بامن ارتباط برقرار کرده؟
با اینکه یک سال هم با خانومش دوست بوده و بعد ازدواج کردن، ولی با این حال حتی زمان عقدش باهام بود.
خواهش می کنم میشه بگید چرا؟
خواهش میکنم حتی اگر دلیلش رو نمی خواید بگید بهم بگید چطور احساسم رو کنترل کنم؟

پاسخ دکتر شیری:

شما خودتون را تو بد مخمصه ای انداخته اید! بدتر اینه که برای رهایی از این مخمصه دنبال دلیل هم میگردید. اینکه چرا ایشون داره خیانت میکنه دهها دلیل میتونه داشته باشه که دونستنش چه فرقی برای تو داره؟

اگر یه نفر سیاه سرفه گرفته باشه و بیاد تو را بغل کنه، دیگه فرقی نداره از کی گرفته یا چرا گرفته، چون تو مبتلا داری میشی و این فعلا مهمترین چیزیست که باید حواست بهش باشه: سلامتیت!

الان سلامت روان تو در خطر است. نفر دوم یه رابطه هستی، رابطه ای که اون آدم هرگز همسرش را به خاطر تو رها نخواهد کرد. چون مردان در این زمینه تعارف ندارند و اگر کسی را میخواستند میگرفتندش یا زنشون را زود میفرستادند خونه باباش!

گاهی اوقات علت خیانت تنوع طلبی است.

گاهی بخشهای زندگی نکرده مرد است هنگام ازدواج که با ازدواج میخواهد به هر قیمتی شده زود انجامشون بده.

گاهی عقده ای شدن است و ترس از پایان فرصتهای عشق و حال با ازدواج که همه ناشی از عدم شناخت ازدواج است. این مردان معمولا دلایلی برای خیانت خود می آورند. همیشه زنانشون سرد هستند. همیشه به خاطر والدینشون ازدواج کرده اند! من مردی زن طلاق داده و دوباره ازدواج کرده میشناختم که سراغ زنان شوهر دار میرفت و میگفت من باید آگاهشون کنم که گیر گرگ نیافتند تو این جامعه.

خائن خیالش از خونه اش راحته که میره دنبال این مسائل. معمولا نیز مسائل حل نشده ای تو اون زندگی هست، مثل خشم اعلام نشده، دلخوری های ریشه کرده، که با بحث خیانت برای همیشه میره تو لایه های زیرین روان و عملا میشه یک هیولا چند وقت بعد سرمیزنه بیرون!

بنابراین، دختر خوب! تو عامل اعتماد به نفس مردی هستی که زندگی سردی داره با همسرش!

خب چه کاریه دختر خوب؟ میخوای لذت ببری چرا اینطوری؟ حالا سوال مهمتری که میبایست میپرسیدی این بود که چرا خودت تو این رابطه گیر کرده ای؟

۱- ممکنه خودت پدری دور از دسترس داشته باشی و بخوایی اینطوری تلافی غیر مستقیم کنی (کتاب زنان شیفته را توصیه میکنم بخونی).

۲- انتقام از زنانی دیگر و اثبات شایستگی های خودت. خودی که ممکنه دیده نشده باشه.

۳- مرد خائن گیر نیست رو آدم و بدرد زنانی میخورد که دنبال استقلال هم هستند تو رابطه و مثلا یه رابطه گندِ گیر قبلا داشته اند.

اون آقا باید بره مسائل خودش را حل کنه و شما را به چشم زنگ تفریح یا حل المسائل روحی، نبینه. باید یک مرد باشه تو زندگیت که تو را به عنوان یک بانو ببینه.

از این رابطه زمانی حسهاتون را  میتونید بکشید بیرون که اول فیزیکتون و وقتتون و حضورتون را بکشید بیرون. کم کم ذهنتون نیز تخلیه میشه.
خطر بزرگی که شما را تهدید میکنه اینه که بعدا به احدی نتونید اعتماد کنید و هر کسی بهتون ابراز محبت کرد فکر کنید ممکنه به یکی دیگه نیز داره همین محبت ها را میده.
رها کنید…
ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد
خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد
بگذار شکرها را بگذار قمرها را
او چیز دگر داند او چیز دگر سازد

 

👈 آموزش‌ غیرحضوری مرتبط: