خانم شاغل برایم احترام برانگیز است، بهخصوص در میهن خودمان که میدانم اشتغال بانوان مقاومتهاى درون خانوادگى دارد و بعضا ناامنیهاى درون سازمانى که طرف جرات نمیکند درباره اش به خانواده اش بگوید زیرا متلک میشنود.
اما چیز دیگرى که سالهاست در مطبم دیده ام خستگى این زنان است؛ یک خستگى که به قول خودشان سالها استراحت احتیاج دارد؛
میخواهم یک نکته ظریف را عرض کنم که اگر اجبار مالى به اینهمه کار نداره کسى، بدى نیست به درونش و بدنش و سایر جنبه هاى خوشحال کننده زندگیش بی توجه نباشد.
خواندن بعضى کامنتها شوکه ام میکند، اینقدر بدفهمى براى موضوعى به این سادگى!
من درباره اشتغال زنان ننوشته ام، درباره خستگى زنان شاغل قلم زدم و اهمیت اینکه به خودشان برسند، همین موضوع ساده اینقدر توسط بعضیها که بدفهمى بشود خدا میداند بحثى مثل مهرطلبى و شفاى زنانگى هرگز توسطشان فهمیده نخواهد شد
من اینطور فهمیده ام که اکثر مردمى که به رویاهاشون نمیرسند، بیشتر به خاطر اشتباهات خودشون هست نه مسائل بیرونى.
کلاهبردار هست تو جامعه ولى ساده لوحى و طمع منه که سرم را گول میمالند؛
به راحتى با وعده سودهاى زیاد میتوان کسانى را که بیش از کار به شانس و زرنگى معتقدند، گول زد.
منهاى ساختار فاسد بعضى موسسات اعتبارى و بانکهاى پول شوى و … که موضوع سیستم است، خیلی از سپرده گذاران هم دنبال سودهاى عجیب بودند و این بود که اعتمادهاى عجیب هم میکردند؛
عرض من عجیب نیست؛ کافیست در شرایط فعلى اشتباه کمتر کنى، به نوعى میبرى بازیت را.
بیا این مهارت را یاد بگیر و میلیارد شو دو ساله،
طرف کلى وعده و وعید درباره آموزش دیجیتال مارکتینگ داده درحالیکه حتى نمیتواند ساده ترین اصول کسب و کار را خودش رعایت کند و توهم استارت آپ هم دارد! از صدها نفر پول گرفته و توهمى بیش بدانها تزریق نکرده است. زبان بازى میکنند و فکر میکنند مهارت ارتباط کارى بلدند!
متاسفانه وقتى جامعه اى تله شکست داشته باشد، آدمش به هر میانبرى دست میزند تا برنده بشود و لذا زرنگ بازى و توهم فروشى در آن رونق میگیرد.
و صنعتى پدید میآید به نام خوشبختى فروشى که افراد به دام شرکتهاى هرمى و وعده هاى دروغین میافتند
امید خوب است و لازم؛
اما «خوشبینى متوهمانه» خطرناک است و رایج!
یکى از دلایلى که از کتابهایى مثل راز و … استقبال نمیکنم این است که مردمان زیادى در دنیا با خواندن این بحثها به جاى تلاش دقیقتر، رؤیاهاى وسیعتر پیدا میکنند و یکى باید شجاعانه بگوید که رؤیاى خوب داشتن کافى نیست،
یک زمانى بهترین کتابهاى انگیزشى این کشور صرف «پرزنته» کردن ما بینوایان توسط پسران و دخترانى شد که در شبکههاى هرمى میخواستند زیرگروه جمع کنند و میلیونرهاى چند شبه بشوند!
رابینز و مارک فیشر و کاترین پاندر و اسکاول شین و قانون جذب و … صرف شیوهی مسموم پولیابى شده بود که البته قانون جمعشان کرد؛
مقایسه کنید با استارتآپهاى جوانانى که زحمت میکشند و ماهها کار میکنند تا رؤیایشان را خلق کنند.
من به قانون جذب معتقدم و سالها روزى ١٨ ساعت هم کنار اعتقادم کار کردهام! درست هم کار کرده ام بدون تزریق توهم!
تو نیز معتقدی؟
بسم الله …
ما با وابستگى سالم شروع نمیکنیم عشق را؛
اکثرا زخمى عمیق از یک معشوق بی تفاوت نسبت به خود خورده ایم؛
پشت تلفن اشغال قفل شده ایم،
سلکشن هاى دلخواهش را زده ایم برایش ولى شعورش در حد آمیب بوده؛
جاى زخم هست رو دلت؛
اما بالاخره باید بالغ بشویم، نه؟
نمیشه سن خَر پیره بشم و هنوز مثل بچه مدرسه اى ها تو رابطه خام باشم،
اینها که تقصیر خودمه؛
پس اگر بخشى از “مساله ام” میتوانیم بخشى از “حل مساله” هم باشم.
اینجورى با خودت حرف بزن عزیزم…
میبینه من الان سرشلوغم و نمیرسم به سوالات، دایرکت میفرسته سوالش را خب چرا خودت شانست را میکاهى؟
باید بشینه پاى مطالعه اش، پروژه اش… میره اینستاگرام گردى؛
هزینه میکنه میره باشگاه، به جاى یک ساعت تمرین کامل چهار بار موبایل چک میکنه، موقع انجام تمرینات میره تو افکار و هپروت؛
رژیم میگیره خیر سرش ولى ناخونکهاى بیخودش به همه چیز، حجمش زیاد نیست ولى میبینى روزى ٩٠٠ کالرى میشه
تله شکست اینه؛ تو به خودت میبازى بیشتر نه واقعیت بیرونى؛
همین الان به جاى اینکه فکر کنه چه فرصتهاى کار خوب و خدمات خوب هست، از صبح میفته به حرص خوردن و نق و ناله؛
آقا وضع بده،
من بدجور میفهمم ناامنى اقتصادى و فساد ادارى چه میکنه با آدم و خانواده و جامعه،
خیلی از اندوخته های سال ها کارکردنم را ظرف ده ماه گذشته از دست دادم به خاطر نبودم تو کشور و تمرکزم روى درس و کتاب و ادامه تحصیل و سه برابر شدن هزینه زندگى و دانشکده ها و …ولى نه تنها ۴۴ سالگیم را نمیگذارم این فجایع بیرونى غارت کنند بلکه راههایى مییابم هم حال خودم را خوب نگه دارم هم به حال بد مردم دامن نزنم، کمکى کنم، به تاریکى فقط فحش ندهم، یه شمعى هم روشن کنم.
من اگر باخته ام، تو بیجا میکنى میبرى،
من اگر بی تعادله زندگیم، تو غلط میکنى متعادل ترى،
من اگر انتخاب کرده ام مجردى طولانى ترى داشته باشم، تو بیخود کردى زود ازدواج کرده اى؛
من اگر زیر فشار مالى ام، تو هم باید زهرمارت بشه پس اندازت.
اینها از باورهاى مرکزى جامعه غیر توانگر است.
همون داستان سطل خرچنگهاى محبوس که هر کدام موفق میشد از جدار سطل خودش را بالاتر بکشه، بقیه میکشیدنش پایین.
سوال بزرگ اینست که چگونه میتوان به رشد زندگى این افراد کمک کرد بدون اینکه مثل آنها شد؟
١- با قدرت ادامه دادن خودسازى و رشد درونى و بیرونى خویش موجب میشود روزنه امید براى در راه ماندگان روشن بشود : پس منم شاید بتونم
٢- شفقت بر خلق و تحمل جفاى خلق
٣- بیرحمى به موقع در نه گفتن در راهبرى. درست مثل یک مربى کشتى که براى جاانداختن یک فن خاص، مرعوب خستگى بدن و بی حوصلگى شاگردش روى تشک نمیشود
جامعه قربانى، عصبى است و دنبال این میگردد که جلاد پیدا کند. بعضیها نیز به اشتباه میخواهند رابین هود این مردم خسته بشوند و فکر میکنند کمک به مردم یعنى کار نکردن، یعنى دست رو دست گذاشتن ؛
اتفاقا باید کار کرد و خدمات را بهتر کرد و توقف نکرد، این حرف از سر دل سیرى نیست.
تجربه من در زلزله کرمانشاه دقیقا باورم را ثابت کرد؛ دوازده هزار نفر کمک کردند، از روز اول تعدادى افراد معترض بودند به همه چیز، حتى علیرغم گزارشهاى عمومى دقیقى که میدادیم باز کسانى ما را متهم به دردى و کم کارى و … کردند. من قانیه وقت حرام نکردم که تیمم به این افراد معطل شود. ما دقیق کار کردیم و خدمات رساندیم و اثبات کردیم که داشتن کارنامه عالى مستلزم تمرکز بالا بر هدف است.
گر شوم مشغول اشکال و جواب
تشنگان را کى توانم داد آب؟
آیا به عنوان مردى نسبتا سنتى با کارکردن خانم موافقم؟
من با رشد هر انسانى و هر کارى که به رشد و موثربودن انسان مرتبط باشد موافقم. زن و مرد هم نداره، چه کار دائم چه پاره وقت چه خانه دارى
اما حواسم هست که سرمایه دارى جدید خیلى اوقات که از حق کار زن دفاع میکند، تا جایى دفاع میکند که نیروى کار دقیق تر و کم توقع تر و کم خطا تریه با دستمزد کمتر از مرده؛
اگر بنا باشد صداى اون زن در وضع قوانین هم شنیده بشه، یا زن اعلام کند شایستگى، ملاک پرداخت حقوق بشه نه جنسیت و … عملا میبینى حمایتهاى رده بالا قطع میشود.
ما بین این تفریط و افراط گیر کرده ایم؛
اما من جرات دارم که بگویم وقتى عده اى از مردان جامعه ما، پرداختن به حقوق یک زن را امرى ” زنانه ” میدانند نه ” انسانى”عملا اینقدر زن فرسوده میشود که ناى حرف زدنش نماند.
کمک کنیم زنان میهنمان پیشرفت کنند، شاغل، خانه دار؛ هر دو باید احساس کنند موثرند؛
زنان شایسته زیادى میشناسم در دهه چهارم زندگیشان که ” خسته اند ” از کار و کار و رشد موقعیت و … آیا باید کمتر کار کنند و کمى به خود برسند؟ شاید بله، چطور؟
اگر مرخصى بگیرد که متاسفانه همکارش بلافاصله متهمش کند به کم کارى و زیرآبش را بزند چه فایده؟ اینجاست که میگویم همه باید کمک کنیم که زن اگر کمتر کار کرد دچار ناامنیهاى مختلف مالى و موقعیتى نشود
اگر در جایی از کرهی زمین دیدی زنی از فرط جنگجویی و کار وزحمت، «فرسوده» یا «مثل مردها» شده است، بگرد و ببین که در آن حوالی یا «مرد» کم است یا «نامرد» زیاد!
به خانمى که خسته است میگویم زندگى مسابقه نیست، به خودت مجوز بده با غیر از کارکردن هم از وجودت لذت ببرى؛
به آقا میگم جلوى نامردها را بگیر
مخلص
با حضور زن است که یک مرد بهترینهای درون خود را رصد میکند. حضور یک زن در زندگی یک پسر مثلا سی ساله میتواند نوع تلاش او را تغییر دهد؛ این زن نیست که این کار را میکند؛ او تنها لحظاتی بر مرد میتابد و شکوه مرد را بر خود مرد نمایان میکند.
پس فانوسش شو!
بگذار ببیند شکوه فراموش شدهاش را؛
مردان، حتى در بالاترین حوزه هاى قدرت بیرونى و درونى، تحت تاثیر یک زن هستند که بدانها افتخار کند، چه مادر باشد چه معشوق چه همسر، البته که حساب مردان حقیر و خودشیفته جداست ولى این راز را به خاطر بسپارید و پشتیبان مردى شوید که فکر میکنید لایق تان است.
و اگر لیاقتش را ندارد شاید وقتش رسیده که چیزی را تغییر دهی.
امکان نداره شروع به تغییر کنى و متلکهاى اساسى نخورى،
درشت گویى و یاوه گویى هنر همه کسانیست که عرضه خودسازى ندارند.
حتى ممکنه افراد دلسوز خانواده مان شروع کنند به تیکه انداختن زیرا ابهام دارند درباره ما و نمیدانند ما که خواهیم شد.
استراتژى خوب اینست که وقتت را براى قانع کردنشان حروم نکنى.
باجگیر عاطفى از خداشه تو مهرطلب بمونى،
خودشیفته از خداشه تو احساس ارزشمندى نکنى،
جامعه زخمى رنج میکشه یک نفر تن به بی عارى نمیده و زندگى خودش را با تلاش و بدون پارتى و … درست میسازه،
شما که رشد میکنید، محبوب آدمهاى موفق و توانگر میشوید و همزمان آیینه دق خیلیها میشوید،
با این حال ارزش داره
یکى از بهترین درسهایى که درباره رابطه عاطفى داده ام، رهایى از مهرطلبى است،
مجرد و متاهل ازش بهره میبرند و زندگى خویش را تغییر میدهند
خیلیها هنوز نمیدانند که به خاطر مهرطلبی شان است که باج میدهند به آدمهاى نا مناسب رابطه،
به خاطر این تله روانى است که از روابط اشتباه بیرون نمیآیند و رنج حسادت و حقارت را هرازگاهى تجربه میکنند
من مفصل یاد داده ام وابستگى ناسالم و استقلال بیش از حد چیست و چه باید کرد تا وابستگى سالم را تجربه کنیم،
من نمیخواهم الزاما رابطه ات را ترک کنى؛ میخواهم مدلت را نرم نرم تغییر دهى تا رابطه ات تغییر کند،
من یادت نداده ام اسم جدید رو بدبختى ات بگذارى، من راه تغییر را واضحا نشان داده ام و البته که چنین دستاوردى به شکل لقمه آماده نیست بلکه شجاعت هم میخواهد.