۲-فهم مساله
۳-حل مساله
۴-هضم مساله
کارهای غلط
۵- حذف و انکار مساله
۶- حفظ مساله و کاسبی با آن و جلب توجه
۲-فهم مساله
۳-حل مساله
۴-هضم مساله
کارهای غلط
۵- حذف و انکار مساله
۶- حفظ مساله و کاسبی با آن و جلب توجه
آقا، خانم،
تا وقتى زخم عاطفیت خوب نشده نپر تو یک رابطه جدید، اون مادرمرده بعدى چرا باید تاوان رابطه قبلى افتضاح تو را بده؟
تو که با قبلى تا خِرتِناق باج میدادى، یهویى اینجا شدى آدم مستقل متفکر در خود؟ قبلا وابستگى بیش از حد داشتى حالا استقلال بیش از حد؟؟؟خب الگوى اشتباهاتت را ببین و وابستگى سالم را تمرین کن،
تله بی ارزشى، تله رهاشدگى، تله محرومیت هیجانى و تله وابستگى هر کدام میتونه تو را بارها و بارها در روابط افتضاح ببره یا رابطه خوبت را افتضاح کنه؛ یک جایى باید بشینى این مهرطلبیت را ببینى و متعهد بشى درستش کنى کم کم تا آدم عوضیها محو بشوند و خوبى آدمها را هم ببینى.
بعضى وقتها مردى در زندگى تو میآید که خوب است ولى مردد است، باهاش رو است صحبت کن- نه انتقادى و سرزنشگر- و بپرس چه کمکى میتوانى بکنى؛ نترس از اینکه اینها یک پیشنهاد از سمت تو تلقى بشود؛ خیلی هم خوب که تو مشارکت میکنى در ساختن زندگى!
اگر همه جنبه نداشته باشه همینجا میفهمى و باز تو برنده میشوى که جلوى یک فاجعه را به این راحتى گرفته اى،
براى فهم علاقه یک مرد به خودت نباید از لالوى حرفها و کارهاش این را بفهمى؛
اگر مردى که در زندگیت هست و شک دارى به اینکه تو را میخواهد و درونگراست، ازش بپرس! به من اعتماد کنید و از درونگرا ها سوال بپرسید شبیه اینها :
من برایت مهم هستم؟
درباره رابطه مون فکر کرده اى؟
لازمه رو رابطه مون اسم بگذاریم یا مسیرش را از سایر روابطمون جدا کنیم؟
لازمه تعهد و علاقه بیشترى بگذاریم؟
بهش زمان بده فکر کند؛
خجالت نکش از تدبیر کردن زندگى عاطفیت.
خورشید پدر!
هول زدن مردم تو را به این وهم نکشاند که زندگى، جنگ یا مسابقه است،
کافیست زیر بار این تعاریف سبک بروى تا یکهویى همه بشوند برایت همسنگر و رقیب و دشمن و یار و مهمات و …
جان پدر!
زندگى مسابقه نیست، اگر هم بود به بعضیها احساس برنده بودن بده! اینطورى به امور مهمتر عمرت میرسى!
باور کن لحظات زندگى را با فکرها و کارهاى بهتر هم میتوان غنى کرد مثلا:
به جاده که زدى به اطرافت نگاه کن،
به دخترکان کولى از دور دست تکان بده،
به مردان ایل سلام کن،
کنار رود بایست و چاى ذغالى دکهی بین راهى را به امید دلگرمى زن و بچه دکهدار بنوش و انعام درشت بده.
این مسجدهاى بین راهى هم صفاى خاص خودشون را دارند، سجدههاى کلى آدم امیدوار را در حافظهیشان دارند؛ یه خداى باحالى اونجا عبادت میشود، خداى رانندههاى ماشین سنگین و شوفرهاى بین راهى یه مرام متفاوتى داره؛
الغرض، لذتهای زندگیت را منوط نکن به صرفا تحقق اهدافت، تو مسیر هم کیف کن با خودت و دوستات و ما…
خانم شاغل برایم احترام برانگیز است، بهخصوص در میهن خودمان که میدانم اشتغال بانوان مقاومتهاى درون خانوادگى دارد و بعضا ناامنیهاى درون سازمانى که طرف جرات نمیکند درباره اش به خانواده اش بگوید زیرا متلک میشنود.
اما چیز دیگرى که سالهاست در مطبم دیده ام خستگى این زنان است؛ یک خستگى که به قول خودشان سالها استراحت احتیاج دارد؛
میخواهم یک نکته ظریف را عرض کنم که اگر اجبار مالى به اینهمه کار نداره کسى، بدى نیست به درونش و بدنش و سایر جنبه هاى خوشحال کننده زندگیش بی توجه نباشد.
خواندن بعضى کامنتها شوکه ام میکند، اینقدر بدفهمى براى موضوعى به این سادگى!
من درباره اشتغال زنان ننوشته ام، درباره خستگى زنان شاغل قلم زدم و اهمیت اینکه به خودشان برسند، همین موضوع ساده اینقدر توسط بعضیها که بدفهمى بشود خدا میداند بحثى مثل مهرطلبى و شفاى زنانگى هرگز توسطشان فهمیده نخواهد شد