به پسرم رسا
نور دیدهام، در زندگى چرایىِ همهی اتفاقات را نخواهى فهمید؛ آنهایى را هم که فهمیدهاى، با گذران عمرت متوجه میشوى داستانى عمیقتر داشتهاند! من شبى در سی و سه سالگیام، داخل قطارى به سمت لندن، خودم بودم و یک واگن دراز خالى، حین خواندن کتابى دربارهی مردانگى بود که زندگى پردهاى از حقیقت را برایم […]