افشاگری علیه سوءاستفاده


آری یا نه؟

آدم وقتی می‌نویسه دلش میخواد همیشه طوری بنویسه مردم بیشتری خوششون بیاد ولی وقتی از درد خودت یا شاگردات می‌نویسی،  ممکنه “جذاب” نباشه ولی “درست” باشه .
عشق “مهمترین” اتفاق زندگی نیست، تقریبا هیچ چیز “مهمترین” نیست و مهمترین، مفهومی است حاصل برآیند خیلی تصمیمات در زندگی


بیست و دو سالش بود و پر بود از رویاهای بزرگ هر مردی جوان
وسط تلاش‌های جدی‌اش برای پیشرفت در دانشکده، دختری بی‌نهایت زیبا و لوند را دید به اسم ساحل و دچار دل‌لرزه شد. سراغش رفت و نرد عشق به او باخت و وارد رابطه شد؛ غافل از اینکه دختر، بیمار پارانویید (شکاک) است. دوسال اول به عشق او سوخت و به شک‌های بیمارگونه او شک نکرد؛ چون می‌پنداشت قصه عشق همینه. افت تحصیلی پیدا کرد و عصبی مزاج شد، طوریکه به خواسته ساحل از همه بریده بود و مبدل شده بود به یک آدم منزوی و تلخ و….
تا اینکه جایی درباره اختلال شکاکیت خواند و فهمید چه غلطی کرده. یک سال طول کشید تا از دست این عفریته زیبا خلاص شود (زیرا به انواع اتهامات کثیف متهم شد) تا زمانیکه فهمید این آدم کنترلر، در این مدت با  مردی ۴۰ ساله و متمول، در رابطه بوده.
فرو ریخت و از درون تمام شد
و این هزینه کمی برای یک جوان ۲۵ ساله نبود.


عشق، چه جنسی چه روحی چه….مختصات داره. نمیشه اسم هر حسی را گذاشت عشق. هر دلبستگی بیهودهای عشق نیست، شاید نشه تعریف کرد “عشق چی هست” ولی احتمالا میشه گفت “عشق چی نیست ” مثلا:
عشق جرات و دلیری و فراخی جان می‌دهد.
عشق بزدلی و ترسویی و محافظه‌کاری نمی‌آورد.
عشق درد کشیدن بزک شده نیست که هی به خودت بقبولانی همینه دیگه؛ عشق قطعا برای اثبات وجودش نیاز به کلی فکر کردن و دلیل آوردن و …نداره.

احتمالا هر کسی در زندگیش یک بار یا بیشتر تجربه کرده که در جایی، رابطه‌ای هست که جایش نیست یا در رابطه‌ای نیست که جایش هست. وقتی از درستی یک چیز می‌گویم به معنی سادگی آن چیز نیست. آدم وقتی رفتارش مثل مسافرها میشه دیگه بدبخت میشه، چون هیچ کار جدی ادامه‌دار و مسوولانه‌ای انجام نمیده؛ زیرا فکر میکنه بالاخره ا اینجا میره در حالی که سال‌هاست همینجا مونده!!! من میگم تکلیف را یکسره کنه. اگر موندیه، بسم‌الله دیگه رویابافی نکنه و بره سر زندگیش اگر رفتنیه، بسم‌الله دیگه نقشه نکشه، یه اقدامی بکنه واسه خودش.

در همین رابطه به شما پیشنهاد می‌شود:

یکی از سوالات رایج دانشجویان کارگاه MBTI، در خصوص تفاوت اهمال‌کاری (الگوی تکرارشونده آسیب‌رسان) و ترجیح روانی P، یکی از سبک‌های زندگی در ابزار MBTI است.

سوال مهم: از کجا بفهمیم در زندگی دچار الگوی آسیب‌رسان و  تکرارشونده اهمال‌کاری هستیم یا سبک زندگی‌مان منعطف است؟

به چند تفاوت، در این یادداشت می‌پردازیم.

تفاوت اول:

زمانی که ما از اهمال‌کاری سخن می‌گوییم منظورمان همان دِل‌دِل‌کرد‌ن‌ها و بررسی‌های بی‌سرانجامی است که در کارهایمان با آنها روبرو هستیم و زندگیمان را فلج کرده است.

احتمالا در چنین اوقاتی می‌توانیم رد پای تله‌هایی مانند کمال‌طلبی منفی (معیارهای سخت‌گیرانه)، شکست یا بی‌کفایتی را در پس ِ رفتارمان ببینیم و این دل‌دل کردن و به تعویق انداختن، به این معنی است که ناکارآمدی  یا Dysfunctional در زندگی ما رخ داده است.

در حالیکه یک فرد با ترجیح سبک زندگیP، به شیوه خودش می‌تواند در دقیقه ۹۰ و با استفاده از گزینه‌های موجود، به یک تصمیم خوب یا حتی به بهترین تصمیم برسد و عملا در زندگی او،  Dysfunctional رخ نمی‌دهد.

در واقع تفاوت در اینست که در نهایت یک P، بالاخره به یک نتیجه می‌رسد و دست به اقدام می‌زند، درحالی که تله و طرحواره در زندگی، اختلال ِ فانکشن ایجاد می‌کنند.

تفاوت دوم:

و اما تفاوت بعدی، در مهارت‌آموزی و پیاده‌سازی آن است.

کافی است که یک فرد P بیاموزد به سبک خود، To do list مخصوص خودش را بنویسد؛ لیستی به سبک یک P، نه به سبک یک نفر J که سبک زندگی منظم دارد.

در حالیکه در اهمال‌کاری، تله و طرحواره باعث می‌شود فرد اهمالکار، یا احتمالا نتواند مهارتی را بیاموزد یا اگر هم یاد بگیرد، نتواند آنرا پیاده‌سازی کند.

به عنوان مثال فرد مبتلا به اهمال‌کاری احیانا چندین کلاس متفاوت مدیریت زمان رفته است، اما نمی‌تواند حتی آموزش‌های از جنس خودش را هم پیاده‌سازی کرده و به آن عمل کند.

و صد البته امکان دارد جدا از P یا J بودن، فرد دچار اهمال‌کاری هم باشد و این موضوع نیز بر دستاوردهای زندگی او تاثیر بگذارد.

نگارنده: نازلی لاله

۱- وقتی در برابر کسی قرار می‌گیریم که جایگاه بالاتر از ما دارد، احتمال سوءاستفاده از قدرت و اتوریته بالا می‌رود.

۲-یک رابطه کاری، درمانی، آموزشی تعریفش مشخص است، وقتی رابطه عاطفی یا جنسی می‌آید این وسط، نوعی سقط جنین روانی در این رابطه رخ می‌دهد که منجر به آسیب روانی شدید می‌شود.
۳-فرد مورد سوءاستفاده زمانی متلاشی می‌شود که جامعه از او بپرسد تو چی کار کردی که مورد انتخاب فرد متجاوز واقع شدی؟ در این نگاه فرد قربانی، خود عامل تهییج متجاوز بوده! این دیدگاه کسانی است که زنانگی را منشا شر می‌دانند.
۴-در افشاگری‌های سال گذشته آمریکا، بعضی‌ها شرایط را برای اخاذی مناسب یافتند و باج گرفتند؛ زیرا شایعه به مراتب باورپذیرتر است در جامعه هیجان‌زده. در ایران نیز پشت آتشبار رسانه‌ای، از حق قربانی دفاع بکنیم و ‌مراقب باشیم آلت دست تسویه حساب‌های سیاسی و صنفی نشویم.
کار خطا از هر کسی خطاست. انگار پوشش سنگین بعضی رسانه‌های خارج میهن بر این اخبار، بیشتر از اطلاع‌رسانی حقوق مردم، دهن کجی به حکام است؛ باز هم یک تسویه حساب به بهانه مردم😔
۵-بعضی اتاق‌های درمان متاسفانه مبری از اغفال روانی جنسی نیستند، قربانیان متعددی هستند که توسط درمانگر خویش اغفال شده‌اند که زخم وحشتناکی را حمل می‌کنند.
۶- حمایت کنیم از قربانی، چگونه؟ #تو_تقصیر_نداشتی
این جمله عجیب حمایت می‌کند
۷-اگر قربانی هستیم برویم نزد روان‌درمانگر و در زخممان به پختگی برسیم.
۸- متجاوز لازم است مجازات شود با قاطعیت قضات شجاع و مطبوعات و صفحات ما لازم است جلوی بی‌اخلاقی رسانه‌ای را بگیرند؛ این میل شدید به افشاگری بیشتر ترس‌آور است؛ زیرا بیشتر از احقاق حق قربانی، تخلیه خشم است.
دکترشیری
پ ن
تشکر از برنامه کافه هنر
پ ن
دانشجویی که در مقطع دکتری، مجبور است اسم استاد را سر مقاله یا ترجمه کتابش درج کند بدون اینکه ایشان کار خاصی کرده باشد، روح و روانش مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد و از ترس پایان تحصیلاتش ترجیح می‌دهد رد کند برود.

١-عشق
٢-ارتباط عاطفى
٣-ازدواج
اینها سه مقوله هستند که شباهت‌هایی دارند ولى دست آخر، با هم فرق‌هاى جدى دارند
-الزامى نداره براى ازدواج، دوتاى قبلى حتما طى شده باشند
-کلى آدم هست معشوق یا حتى رفیق خوبیه، همسر بدردبخورى نیست😔 تو سختی‌هاى زندگى مشترک، نمی‌کشه…

 

خواندن درس زیر به شما پیشنهاد می‌شود:

مدرک،

دین،
پولدار شدن،
قدرت،
هوادار داشتن،
همه خوبند ولى مراقب که نباشى بیچاره می‌کنى خودت را
پولدار شده خیر سرش که لذت ببره، دیگه اعصاب هیچکى را نداره، همش فکر میکنه بقیه میخوان ازش بکَنند؛ اصلا اینقدر نگران درهم و ریالشه که نمیتونه از عمرش لذت ببره😔 زندگى را واسه اطرافیانش هم زهرمار کرده!
-یا شهرت پیدا میکنه که دردى را از کسى رفع کند، از اعتماد مردم سوء استفاده می‌کند،
یک مثال دیگه،
-آدم دینداری میکنه که امن و خوش‌اخلاق بشه، اما مبدل شده به یک متعصب گراز،
-کتاب میخونه که عمیق‌تر بشه، تو دورهمی‌ها ببشتر بازارگرمی میکنه!
خدا بهش قلب داده، خودش اهل فهم نیست😔
لهم قلوب
لا یفقهون بها
لایفقهون‌بها
لایفقهون بها

بسیاری از محرک‌های خارجی، نظیر روابط عمومی بالا و قدرت برقراری ارتباطات اجتماعی، می‌تواند برای درونگراها احساس از دست رفتن انرژی دهد. مصاحبه‌های کاری نیز جزء آن دسته از کارهایی است که همین احساس را به درونگراها می‌دهد. در مصاحبه‌های کاری درونگراها مجبورند خود را زیر ذره‌بین قرار داده و در یک گفتگوی دوطرفه با یک فرد ناآشنا وارد شوند. برای برونگراها، این دسته از کارها امری طبیعی است.

با این حال، درونگراها نیز در این زمینه توانایی‌هایی دارند که به همین اندازه دارای اهمیت است و می‌تواند باعث شوند در مصاحبه‌های کاری موفق شوند. آیا شما هم یک درونگرا هستید؟ ما نکاتی را به شما معرفی می‌کنیم که به کمک آنها می‌توانید از توانایی‌های خود استفاده کرده و به این دانش برسید که چگونه می‌توانند در استخدام شما مؤثر واقع شوند.

۱- در مورد شرکتی که قرار است با آن مصاحبه کنید، تحقیق کنید

با استفاده از اینترنت می‌توانید در مورد شرکت موردنظرتان اطلاعات مفصلی به دست آورید. درونگراها تبهر خاصی در جستجوکردن دارند. پس از این توانایی بالقوه خود بهترین بهره را ببرید. قبل از روز مصاحبه، در مورد شرکتی که قرار است برای آن کار کنید هر آن چه که می‌توانید اطلاعات کسب کنید. پس از انجام این کار مطمئن باشید بیشتر از کسانی که در آن شرکت کار می‌کنند اطلاعات خواهید داشت. دانشی که بواسطه این کار به دست می‌آورید می‌تواند حس اعتمادبنفس خاصی را حین مصاحبه به شما بدهد.

۲- شبکه‌سازی آنلاین را در پیش بگیرید

درحالیکه برونگراها تمایل دارند به صورت شخصی و رودررو اقدام به شبکه‌سازی کنند، یکی از بهترین روش‌هایی که درونگراها می‌توانند اقدام به تشکیل شبکه روابط خود کنند، بهره‌بردن از امکانات آنلاین است. اگر شرکتی که قرار است برای مصاحبه نزد آن بروید در شبکه‌های مجازی حضور دارد، حساب Twitter آنها را دنبال کرده یا عضو شبکه Facebook آنها شوید. همچنین برای این کار یک شبکه مجازی کاملا تخصصی با نام LinkedIn وجود دارد که می‌توانید جزئیات شرکت و هر آنکه در آن شرکت مشغول به کار است را مشاهده کنید.

این کار بهترین روش برای کسب اطلاعات برای درونگراهاست. پس پیش از آنکه با نماینده آن شرکت به صورت حضوری و رودررو ملاقات کنید، خودتان را به خوبی مجهز کنید. حتی می‌توانید پا را فراتر را گذاشته و با کارمندان آن شرکت در این شبکه‌ها دارای حساب کاربری هستند ارتباط برقرار کنید. در روز مصاحبه نوعی حس آشنایی با کسانی که قرار است با آنها کار کنید خواهید داشت و همین حس آشنایی می‌تواند به شما کمک کند که اعتماد بنفس خود را بدست آورده و راحتتر اقدام به مصاحبه کنید.

۳- خود را آماده کرده و تمرین کنید

درونگراها پیش از آنکه قرار باشد چیزی بگویند ابتدا در مورد آن به خوبی فکر می‌کنند. یعنی اول فکر بعدا عمل. بنابراین در مصاحبه‌های کاری نیز باید پاسخ‌های سریع را در ذهن خود آماده کرده باشید. در این خصوص نیز باز می‌توانید از توانایی‌های فوق‌العاده درونگراها بهره ببرید. به جای اینکه تند صحبت‌کردن و حاضرجوابی را تمرین کنید، سعی کنید پیش از مصاحبه به اندازه کافی اندیشیده و خود را آماده کنید.

بر اساس دانشی که در مورد شرکت بدست آورده‌اید، سوالاتی که قرار است در مصاحبه پرسیده شود را تصور کنید. در مورد جواب‌هایتان نیز فکر کنید، سپس آنها را با صدای بلند تکرار کنید. این کار را در مقابل آینه تمرین کنید. با این کار زمانیکه در مقابل مصاحبه‌کننده قرار گرفته‌اید احساس آرامش بیشتری خواهید کرد.

۴- با مسائل غیرمترقبه کنار بیایید.

گاهی اوقات علی‌رغم تمام تمرینات و آماده‌سازی‌هایی که پیش از جلسه مصاحبه انجام داده بودید، مصاحبه‌کننده سوالی می‌پرسد که اصلا پیش‌بینی آنرا نکرده بودید. درونگراها از ترفندهای کلامی زیاد خوششان نمی‌آید، ولی اگر کسی قصد داشت با زبان‌بازی و تکنیک‌های کلامی سد راه شما شود، بهترین عکس‌العملی که می‌توانید انجام دهید این است که صداقت پیشه کرده و به مصاحبه‌کننده خود بگویید که به شما فرصت دهد تا چند لحظه فکر کنید.

تا آنجا که می‌توانید جوابتان را سریعتر بگویید، اما به خاطر داشته باشید که اگر شرکت موردنظر به پاسخ‌های سریع بیش از پاسخ‌های دقیق بها دهد، جای خوبی را برای کارکردن انتخاب نکرده‌اید.

تمرکزکردن بر روی توانایی‌های بهترین تکنیک برای درونگراها به منظور شرکت در مصاحبه‌های کاری است. به صفات درونگرایی خود اعتماد کرده و برای آنها ارزش قائل شوید: اینکه شما به عمق بیشتر از سطح ارزش قائلید، اینکه می‌توانید در مورد مسائل به دقت فکر کنید و … همگی جزء توانایی‌های ذاتی شما هستند. هنگام مصاحبه به همین توانایی‌ها اعتماد کرده و از آنها به بهترین شکل استفاده کنید. همین کار باعث می‌شود مصاحبه‌کننده به خوبی به این نتیجه برسد که توانایی‌هایی که شما دارید برای استخدامتان کافی هستند.

 

منبع: Truity

در همین رابطه آموزش غیرحضوری زیر به شما کمک خواهد کرد:

قدرتهای درونگرایی

 

 

معمولا اکثر معلمان درونگرا این تصور را دارند که همه دانش‌آموزان شلوغ و دردسرساز هستند؛ به همین خاطر دائماً با آنها درگیر هستند. آنها از قصد، خودشان را در شرایطی قرار می‌دهند که باعث خسته‌شدن و درمانده‌شدنشان شود.

به عنوان یک معلم درونگرا، سریعا به این نتیجه رسیدم که دیگر توان تحمل این شرایط را ندارم. این فقط آموزش نبود که مرا خسته کرده بود؛ دنیای آموزش دنیایی پر از چالش و تنش است. مجبورید علی‌رغم میل باطنی، بخش اعظمی از روز خود را در راهروهای شلوغ، سروصدای زیاد و کلی دانش‌آموز پردردسر سپری کرده و همین عوامل کافیست تا انرژی شما را کاملا تخلیه کند.

حدود چهار سالی طول کشید تا توانستم خود را با این وضعیت وفق دهم. تا قبل از آن مثل این بود که خود را در حالت خلبان خودکار (autopilot) گذاشته بودم و به ندرت سعی می‌کردم خود را نجات دهم. همانطور که در حرفه‌ام رشد کردم، آموختم که مجبورم از خودم محافظت کنم. اگر قرار است خدمت خوبی به دانش‌آموزانم بکنم، اول از همه باید مراقب خودم باشم.

در طول زمان به این نتیجه رسیدم که اگر قرار باشد در کارم موفق باشم و خود را از دیوانه‌شدن در این محیط نجات دهم، یک سری کارهای خاص باید انجام دهم. این کارها عبارتند از:

۱- خط قرمزها را مشخص کنید

سریعترین راه برای اینکه بتوانید انرژی خود را تجدید کنید این است که یک سری قوانین و محدودیت‌های شفاف و ثابت مقرر کنید. البته شاید گفتنش آسان باشد. آموزش جزو آن دسته از رشته‌هایی است که شما مجبورید دائماً «در دسترس» باشید. دقیقا همان لحظه که می‌خواهید بنشینید و خستگی در کنید ناگهان مجبور می‌شوید از جایتان پریده و کار دیگری کنید. البته به شما پیشنهاد می‌کنیم اگر قرار است قانون اول را اجرا کنید، آنرا در مقیاس کوچک انجام دهید.

خط قرمزها ممکن است شکل‌های گوناگونی به خود بگیرند. مثلا ممکن است قانونی بگذارید که تا قبل از شروع شدن کلاس هیچ کس حق ورود به کلاس را نداشته باشد. یا شاید مجبور باشید رویه‌های خاصی را در کلاس وضع کنید که زمان مستقل و ساکت‌تری را ایجاد کند.

هر قانونی که می‌خواهید وضع کنید اما این نکته مهم را به خاطر داشته باشید که در اجرای آنها باید ثابت‌قدم باشید.

۲- بدانید که چه موقعی باید «نه» بگویید

زمانیکه یک معلم سال اولی بودم دوست داشتم هر کاری که از دستم بر می‌آید انجام دهم. جوان بودم و احساس می‌کردم برای آنکه بتوانم خودم را به دیگران بشناسانم و احترام کسب کنم، باید دوبرابر دیگران سخت کار کنم. یکی از روش‌هایی که سعی می‌کردم این احترام را به دست آورم این بود که عملا در هر کاری که در دسترسم بود شرکت می‌کردم.

حمایت کردن از باشگاه مدرسه؟ مسلما. داوطلب شدن برای مدیریت آزمون روز شنبه؟ حتما. شرکت‌کردن در دوره‌های آموزشی معلمی در یک رشته دیگر؟ چرا که نه؟

حتی فعالیت‌های دانش‌آموز محور مثل جلسه‌های آموزشی خسته‌کننده شده بود. من بحث جایگذاری پیشرفته را آموزش داده بودم و دانش‌آموزان می‌خواستند پیش از کلاس، هنگام ناهار و پس از کلاس نشان دهند که این بحث را یاد گرفته‌اند.

نیت قبلی من این بود که همه را راضی نگه دارم اما همین کار باعث درمانگی شدید من شده بود. آموزش برای من کاری رنج‌آور شده و سلامت روانی مرا تحت‌الشعاع خود قرار داده بود.

بعدا به این نتیجه رسیدم که نه گفتن آنقدرها هم کار بدی نیست. بهتر است فعالیت‌هایم را محدود کرده و آنهایی را انجام دهم که باعث آرامش بیشتر من می‌شد. البته شاید این کار سختی باشد به خصوص اگر مجبور باشید به دانش‌آموزانتان جواب منفی بدهید، اما بعضی‌اوقات این کار لازم است.

۳- برای خود یک محرم اسرار پیدا کنید

یکی از شانس‌هایی که در طول آموزش نصیبم شد، یکی از معلمانی بود که در راهرو مدرسه همدیگر را می‌دیدیم. او مرا به خوبی درک می‌کرد و زمانیکه به شدت احساس خستگی می‌کردم همیشه می‌توانستم به کمک او حساب کنم.

ما با هم کار می‌کردیم، به کلاس‌های درس هم نگاه می‌کردیم، در تدریس به هم می‌کردیم و همیشه برای دیگری یک گوش شنوا بودیم. می‌دانستم هرچقدر هم دیگران برایم دردسر درست کنند، اما کسی هست که بتوانم به وی اطمینان کنم.

شاید برای یک درونگرا کاملا عجیب باشد که همدم خود را از طریق کارهای اجتماعی‌تر پیدا کند اما چیزی که اینجا مهم بود کیفیت تعامل ما دو نفر بود. یک محرم اسرار خوب کسی است که شما را در سطوح عمیقتر بشناسد. کسی است که شما بتوانید در یک سکوت آرماش‌بخش پیش او بنشینید و مطمئن باشید در جایی که لازم است از شما دفاع می‌کند.

۴- اهداف کوچک و در دسترس تعیین کنید

وقتی قرار است یک روز کاری را شروع کنید، برای خودتان اهداف کوچک تعیین کنید. شاید بخواهید پنج دقیقه زودتر به مدرسه بروید. شاید دوست داشته باشید زمان مسقلی را برای تفکر در کلاستان ایجاد کنید. یا شاید بخواهید به دانش‌آموزانتان در مورد درونگرایی مسائلی را بگویید تا آنها هم بتوانند از خود بهتر مراقبت کنند.

اهدافتان هر چه می‌خواهد باشد، اما باید در دسترس و قابل دستیبابی باشد. در ابتدا همچون کودکان قدم بردارید، و اگر در این مسیر احساس خستگی کردید، یک قدم به عقب بگذارید.

۵- زمانی را برای تجدید قوای خود در نظر بگیرید

شما اگر کاسه ذهنتان خالی باشد نمی‌توانید کاسه ذهن دیگری را پر کنید. اگر می‌خواهید یک معلم کارآمد و تأثیرگذار باشید باید در وهله اول خودتان پر از انرژی و حس خوب باشید.

برای خودتان وقت بگذارید. خواهد پیش از کلاس، در وسط روز، یا هنگام رفتن به منزل باشد. زمانی را اختصاص داده و جایی را برای خود مشخص کنید که بتوانید در آرامش کامل استراحت کرده و تجدید قوا کنید. شاید این کار غیرممکن باشد، به خصوص اگر در خانه نیز کودکانی داشته باشید که آسایش را از شما سلب کرده باشند؛ اما حتی پنج دقیقه خلوت‌کردن و فکرکردن به خود می‌تواند تفاوت شگرفی را ایجاد کند.

شما از هر روش و مکانی می‌توانید برای این منظور استفاده کنید. جایی مثل گوشه کلاس یا درون اتومبیلتان. جایی را پیدا کنید که هیچ کس نتواند مزاحمتان شود.

۶- موفقیت‌هایتان را جشن بگیرید.

آیا هفته‌ها را پشت سر هم طی می‌کنید؟ اگر هفته‌ای پر از کار در کلاس، سفرهای علمی یا هر چیز دیگری را سپری کرده‌اید، حتما یادتان باشد که برخی اوقات برای خودتان جشن بگیرید. زمانی را برای تفکر پیدا کرده و به خودتان بابت اینکه این همه کار مهم و سخت را انجام داده‌اید تبریک بگویید. این کار را حتما انجام دهید حتی اگر دشوار باشد.

نگه‌داشتن یک دیدگاه و چشم‌انداز مثبت و به خاطر سپردن موفقیت‌هایتان کار بسیار مهمی است که می‌تواند شما را از گزند خستگی و درماندگی نجات دهد.

۷- به خاطر داشته باشید: درونگرایی شما یک موهبت است

زمانیکه دیگر در کلاس درسم نیستم، دلم به شدت برای دانش‌آموزان درونگرایم تنگ می‌شود. این به خاطر این است که من یک جمع کوچک امن برای خودم درست کرده‌ام که معلمان درونگرا می‌توانند در آنجا همدیگر را ملاقات کرده و با هم ارتباط برقرار کنند.

در هر کلاس، دانش‌آموزان درونگرا با یک فرهنگ مشارکت روبرو هستند. آنها نیز به نوبه خود با مشکلات مخصوص به خودشان روبرو می‌شوند و در اغلب اوقات احساس خستگی و درماندگی می‌کنند.

به عنوان یک معلم درونگرا این فرصت را دارید که برای دانش‌آموزان درونگرایتان نقش یک الگو را بازی کنید. شما می‌توانید به آنها نشان دهید که در این شرایط نیز این امکان وجود دارد که خودتان را نجات داده و رشد کنید حتی در محیط‌های به شدت اجتماعی. به همین خاطر است که ما به معلمان درونگرا نیاز داریم: برای اینکه در هر جایی برای دانش‌آموزان درونگرا نقش یک قهرمان را بازی کرده و نماینده آنها باشند.

پس یک نفس عمیق کشیده و نشان دهید که معلم درونگرا بودن یک موهبت است. شما می‌توانید این کار را انجام دهید.

منبع: Truity

در همین رابطه آموزش غیرحضوری زیر به شما کمک خواهد کرد :

قدرتهای درونگرایی

 

همه افراد خلاق درونگرا نیستند و همه درونگراها نیز خلاق نیستند. اما برخی از بزرگترین هنرمندان و نویسندگان تاریخ دوست داشتند در تنهایی کار کنند. درونگراها قدرت خیال‌پردازی قوی دارند و اگر همه چیز سر جایش خودش باشد، این قدرت را دارند که هر آنچه که می‌بینند را به واقعیت بدل کنند.

اما همیشه اوضاع طبق روال نیست. همه افراد خلاق برای اینکه آنچه می‌بینیم را تولید کنند و آنرا به واقعیت تبدیل کنند با موانعی روبرو بوده‌اند. و همه ما نیز برای اینکه خلاقانه زندگی کنیم با مشکلاتی روبرو بوده‌ایم. این مساله می‌تواند سد راه یک درونگرای خلاق شده و ما را نسبت به استعدادهای خدادادیمان دچار شک کند.

پس چگونه می‌توان از طبیعت درونگرایی برای افزایش خلاقیت استفاده کرد و حس هنرمندیمان را بیدار کرد؟

در ادامه به چهار نکته بسیار مهم در این خصوص اشاره خواهیم کرد.

قدم اول: اوقات تنهاییتان را توانمند کنید

همه درونگراها به زمان‌های تنهایی نیاز دارند. تنها بودن فقط این نیست که ما چگونه انرژی خود را کسب می‌کنیم – بلکه به این معناست که ما چگونه بهترین کارهایمان را انجام می‌دهیم. ما در دنیای غنی درون خود فکر می‌کنیم، رؤیاپردازی می‌کنیم و شروع به خلق‌کردن می‌کنیم و هنگامی که نزد دیگران کار می‌کنیم اذیت می‌شویم. به همین خاطر است که دیگران ذهن ما را مجبور می‌کنند که چند کار را با هم انجام دهیم و چندکارگی (Multitasking) دشمن خلاقیت است.

پس شما صرفا برای انجام بهترین کارهای خلاقانه خود به زمان‌های تنهایی نیاز دارید. و تنها کاری که باید بکنید این است که این اوقات تنهایی را در اختیار داشته باشید.

من این درس را با مشقت زیاد آموخته‌ام. زمانی که در دانشگاه بودم فهمیدم که دوست دارم نویسنده شوم. اما به هیچوجه نمی‌توانستم یک زمان طولانی برای کارکردن در تنهایی پیدا کنم. دائما مرا دعوت می‌کردند که در نشست‌های اجتماعی شرکت کنم. بعد از مدتی فهمیدم که آدم محبوبی شده‌ام و هر دعوتی را قبول می‌کردم، حتی اگر از قبل برنامه‌ریزی کرده بودم که کار نوشتن یک کتاب را شروع کنم.

همانطور که بزرگتر شدم یک چیز جالب را کشف کردم. هرچند از دعوت‌شدن به یک مهمانی هیجان‌زده می‌شدم، اما به ندرت پیش می‌آمد که از آن لذت ببرم. من احساس تنهایی و نادیده گرفته شدن می‌کردم و هنگام صحبت کردن به شدت خجالتی بودم. خیلی زود از کار کردن خسته شدم. دوران نویسندگی من به سر رسیده بود و حتی نمی‌توانستم خوش بگذرانم.

به عنوان یک درونگرای خلاق به هیچ وجه نمی‌توانید در مقابل نیاز به تنهابودن مقاومت کنید. می‌ترسیدم اگر دعوت‌ها را قبول نکنم دیگر کسی به من پیشنهاد نکند. فکر می‌کردم این کار نشان از بی‌ادبی است. اما خلاف آن اتفاق افتاد. در عوض، دوستانم وقتی مرا می‌دیدند هیجان‌زده می‌شدند و وقتی مشغول به نوشتن شدم اعتبارم بالاتر رفت. شاید برخی دوستان سطحی و عادی را از دست دادم، اما در عوض توانستم با افراد ارزشمندتری رابطه دوستی نزدیکتر و قدرتمندتری برقرار کنم. و اینجا بود که دوران نویسندگی من شکوفا شد.

کارهایی که برای توانمندکردن اوقات تنهایی خود می‌توانید انجام دهید عبارتند از:

  • برای انجام کارهای خلاقانه یک زمان ثابت در هفته را برای خود مشخص کنید. در این زمان هیچ دعوتی را قبول نکرده و باعث به هم خوردن این برنامه نشوید.
  • اگر کارتان نیاز به خلاقیت دارد، از رئیستان بپرسید آیا امکان تغییر ساعت کاری وجود دارد یا خیر. اگر احساس می‌کنید همکارانتان زیاد هستند، زودتر سر کار بیایید و دیرتر به منزل بروید.
  • اگر امکان دارد دورکاری کنید. حتی یک روز در هفته نیز می‌تواند باعث افزایش بهره‌وری شما شود.
  • پروژه‌هایتان را بگونه‌ای برنامه‌ریزی کنید که نیاز به ملاقات‌های حضوری نداشته باشد. ارتباطات غیرهمزمان به معنی وقفه‌های کمتر است.

 

قدم دوم: یاد بگیرید از اوقات تنهایی خود به شیوهای درست استفاده کنید

چند نفر از شما این تجربه را داشته‌اند: برای کار خلاقانه بعدی خود ایده‌های بزرگی در ذهن دارید، از اینکه می‌خواهید بر روی آن کار کنید هیجان‌زده شده‌اید و می‌خواهید در مورد همه آن صحبت کنید (یا فکر کنید). دست آخر یک روز را برای کار بر روی آن مشخص می‌کنید. اما وقتی نوبت به کار که می‌رسد، هیچ تمرکز خلاقانهای ندارید.

این حالت برایتان آشنا نیست؟

این بدترین احساس است. شما را وادار می‌کند از خود بپرسید که اصلا قرار بود چکار کنید. خود من فکر می‌کردم تنبل شده‌ام. اما من تنبل نبودم – اگر شرایط مناسبی داشته باشم، می‌توانم ۱۰ ساعت در روز کار خلاقانه انجام دهم و از آن لذت ببرم.

مهمترین شرایط داشتن دو نوع وقت تنهایی است. یک شرایط به شما این امکان را می‌دهد که به عنوان یک درونگرا انرژی خود را تجدید کنید. نوع دیگر زمانی است که به عنوان یک فرد خلاق کار می‌کنید. یکی باتری شما را شارژ می‌کند و دیگری آنرا مصرف می‌کند. و شما به هر دوی آن نیاز دارید. اگر سعی کنید بدون تجدید قوا همه زمانتان را صرف انجام کارهای خلاقانه کنید، به تنها نتیجه‌ای که دست خواهید یافت این است که کل زمانتان را صرف اینستاگرام‌گردی کرده‌اید.

اما همیشه هم امکان اینکه هر دو نوع زمان را در اختیار داشته باشید وجود ندارد. اما می‌توانید آنرا بگونه‌ای ساختاربندی کنید که حداقل بخشی از زمانتان به انجام کار اصلیتان اختصاص یابد. اینکه دقیقا چگونه این کار را انجام دهید بسته به افراد متفاوت است. اما ترفندهای زیادی وجود دارد که می‌تواند به شما کمک کند:

  • برای خود سنجه یا متریک تعریف کنید. من به این نتیجه‌ رسیدم که صرفا گفتن «سه‌شنبه عصرها وقت نوشتن است» کافی نیست. من به راحتی می‌توانستم سه‌شنبه را صرف کار دیگری بکنم. در عوض سعی کنید یک انتظار مشخص و واضح از اینکه چقدر می‌خواهید کار کنید برای خود درنظر بگیرید. کارکردن می‌تواند در قالب زمان اندازه‌گیری شود (هر روز ۵ تا ۷) یا بر مبنای خروجی کار (نوشتن پنج صفحه در روز). برای خود یک چارچوب تعریف کنید و از زمان‌های باقیمانده برای تجدیدقوا استفاده کنید.
  • یاد بگیرید که تنبلی چگونه کار می‌کند. سپس سیستمی برای خود بچینید که از تله‌های تنبلی دوری کرده و به جای آن کارهای مفید انجام دهید.
  • بهترین مشتری خود باشید. اگر قرار است زمان خلاقانه خود را بین کارهای خود و کارهای دیگران تقسیم کنید، اول کارهای خودتان را انجام دهید.

 

قدم سوم: موقعیتهای اجتماعی را برای خلاقیت مینگذاری کنید

همه ما در موقعیت‌های اجتماعی شرکت می‌کنیم. این موقعیت‌ها می‌توانند مفرح یا عذاب‌آور باشند. به هر حال، این امکان وجود دارد که در مهمانی‌ها حوصله‌تان سر برود، خسته شوید و یا دوست داشته باشید آنجا را ترک کنید. (حتی اگر مهمانی فوق‌العاده باشد). ما این اوقات را «اوقات بیگانه» می‌نامیم.

نمونه‌هایی از اوقات بیگانه عبارتند از:

  • وقتی در کافی‌شاپ نشسته‌اید و منتظر دوستتان هستید
  • وقتی در یک مهمانی به دنبال چند تا دوست می‌گردید تا با آنها اختلاط کنید
  • به حرف‌های یک درونگرا که دست از حرف‌زدن نمی‌کشد یواشکی گوش می‌کنید
  • سعی ‌می‌کنید در جایی که احساس راحتی نمی‌کنید، ظاهری متواضع و باادب داشته باشید

اوقات بیگانه حقیقتا باعث تحلیل انرژی درونگراها می‌شود. صحبت‌کردن با دوست نزدیکی که ما را خسته‌ می‌کند اصلا جالب نخواهد بود. وقتی چیزی وجود ندارد که برایمان جالب باشد دقیقا مثل این است که در یک دنیای بیگانه زندگی می‌کنیم.

اما آیا می‌دانید چه چیز دیگر بیرون مغز شما وجود دارد؟ آری، الهام و دم

الهامات در اطراف شما فراوانند، هر زمان که خانه را ترک می‌کنید، میلیون‌ها داستان واقعی، میلیون‌ها ترکیبی از رنگ و نور و میلیون‌ها ترکیبی از صدا و آوا و نوا. یک زوج در مقابل شما با هم قهر می‌کنند و دو عاشق به همدیگر می‌رسند. این دقیقا جایی است که ایده به سراغ شما می‌آید. اگر به آنها توجه کنید، به خوبی می‌توانید از اوقات بیگانه خود استفاده کنید.

من از یک دوست خیال‌پردازم یاد گرفتم که چگونه این کار را انجام دهم. از او خواستم تا در مورد این «فرایند» به من چیزهایی بگوید و او گفت که هر وقت به کافی‌شاپ می‌رود دفتر طراحیش را نیز با خود می‌برد. او واقعا دوست ندارد با دیگران صحبت کند، پس در کافی‌شاپ می‌نشیند و دست به کار می‌شود. این کار باعث می‌شود او مشغول به نظر برسد و همین یک چیز به این معناست که اکثر گپ و گفت‌ها زمانی اتفاق بیافتد که برای او باارزش باشد – در مورد هنرش. اما در همین زمان او متوجه شد وقتی در کافی‌شاپ نشسته می‌تواند از مدل‌های زنده الهام گرفته و از اطرافش ایده‌های موردنظرش را بدست آورد.

پیکاسو نیز دقیقا همین کار را می‌کرد. اولین باری که وارد پاریس شد بلافاصله از خود و دوستانش زمانی که وارد World Fair می‌شدند، یک سلفی کشید. اکثر نقاشی‌های وی بر مبنای اسکچ‌های سریع از هنرمندان سیرک یا دوستانش است. همین گردش‌های داخل شهر جایی بود که وی سبک کاریش را معرفی کرد و نهایتا به این شهرت رسید. (برخی از کارهای پیکاسو را می‌توانید اینجا ببینید)

از وقتیکه این راز را یاد گرفتم دفتر یادداشتم را همه جا با خودم می‌برم. از نوشتن با خودکار متنفرم – ترجیح می‌دهم از کامپیوتر استفاده کنم – این روش خوبی است که از «اوقات بیگانه» رد شده و خود را در فضای خلاقانه قرار دهم که باعث شارژشدنم می‌شود. حالا هر وقت که به بیرون از خانه می‌روم می‌توانم یک ایده برای داستانهایم پیدا کنم. حتی من چند قدم فراتر رفته‌ام؛ در خیابان می‌نشینم و هر آنچه را که می‌بینم می‌نویسم، دقیقا همانند یک نقاش که شروع به کشیدن منظره می‌کند.

 

قدم چهارم: دوستانی پیدا کنید که خوب از خودشان تعریف میکنند (پس شما مجبور به این کار نیستید)

شاید این گفته گمراه‌کننده باشد که درونگراها در تعریف از خود مهارت ندارند. مطمئنم درونگراهایی وجود دارند که به خوبی می‌دانند چگونه کارشان را تبلیغ کنند. اما حقیقت این است که من جزو آنها نیستم. من آنقدر نسبت به نوشته‌هایم غرور دارم که دوست ندارم در مورد آنها صحبت کرده و فخرفروشی کنم.

یک راه‌حل این است فقط «آنرا انجام دهید». دوره‌های بازاریابی مخصوص هنرمندان وجود دارد تا آنها را متقاعد کند که هیچ مشکلی وجود ندارد کارشان را تبلیغ کنند. و از دیدگاه کسب‌وکار، این درس خوبی است. اما من یک راه میانبر بلدم: یکی را پیدا کنید که این کار را برای شما انجام دهد.

این ایده به طور تصادفی به ذهنم رسید. یکی از دوستان سابقم که مجذوب نوشته‌هایم شده بود بسیار به خود مغرور بود که با یک نویسنده قرار گذاشته است. اولین باری که با دوسانش بیرون رفتیم، از من یک سوال معمول پرسیدند: موضوع کتاب شما درباره چیست؟

و من گفتم: «اوه» و طبق معمول پاسخ همشگی‌ام را دادم: «راستش رو بخواید، اممم، یه جور رئالیسم جادویی …. »

اینجا بود که دوستم حرفم را قطع کرد. «شما باید بخونیدش! موضوعش در مورد کسی هستش که برای زندگی کلمات جادویی میگه، اما هیچ اعتقادی به کارش نداره … »

در اصل او داشت کتابم را برای من می‌فروخت. نهایتا ما به شیوه‌ای خیلی دوستانه کارمان را ادامه دادیم. اما یک درس بزرگ از این اتفاق گرفتم: یک دوست یا شریک که واقعا کار شما را دوست دارد بیشتر از ده تا بازاریاب برای شما ارزش دارد.

از آن به بعد سعی کردم شکل کار را عوض کنم. من به سختی می‌توانستم در مورد کار خودم تعریف کنم، اما به راحتی‌ می‌توانستم از دوستان تعریف کنم. من چند تا از نمونه‌کارهای آنها را در موبایلم نگه داشته بودم تا بتوانم به مشتری‌های جدید نشان دهم. اصلا نمی‌دانستم که این کار منجر به فروش می‌شود یا خیر اما مطمئن بودم که با این کار کنجکاوی آنها تحریک خواهد شد.

شما نمی‌توانید جلوی کسی که در حال تبلیغ شماست را بگیرید. اما برای تأثیرگذاری بر روی او می‌توانید دو کار انجام دهید: وقتتان را با کسانی که به شما اعتقادی ندارند تلف نکنید و همیشه در مورد کار دوستان نزدیکتان تبلیغ کنید. من به این ضرب‌المثل اعتقاد پیدا کرده‌ام که «از این دست بدی از اون دست می‌گیری».

منبع: The Muse

 

 

در همین رابطه آموزش غیرحضوری زیر به شما کمک خواهد کرد :

قدرتهای درونگرایی

 

در این مقاله به ۱۰ اشتباه مرسومی که درونگراها مرتکب می‌شوند – البته به صورت ناخواسته – می‌پردازیم. امیدواریم اگر درونگرا هستید بتوانید به خوبی از آنها بهره ببرید.

این ۱۰ اشتباه عبارتند از:

۱- گاهی خیلی رسمی و غیردوستانه می‌شوند

گاهی اوقات ممکن است شما را به یک مهمانی دعوت کنند. خواه از رفتن به آن مهمانی که از شانس شما پر از جمعیت و هیاهو است طفره بروید، خواه در مهمانی در گوشه‌ای بایستید و به تنهایی مشغول صرف نوشیدنی خود باشید، دیگران فکر می‌کنند که از آنها خوشتان نمی‌آید. اما حقیقت امر این است که شما صرفا از این مهمانی‌ها و دورهمی‌های شلوغ خسته شده و احساس آشفتگی می‌کنید.

از اینجا شروع کنید: اگر از طرف یکی از دوستانتان به مهمانی‌ دعوت شدید که بیش از حد برای شما برونگرایانه بود، برای او بگونه‌ای برنامه‌ریزی کنید که شما را در مهمانی‌های کوچک‌تر و یا یک نفره دعوت کند. سعی کنید تنها دعوت مهمانی‌هایی را رد کنید که می‌دانید واقعا از آنها بدتان می‌آید و یا اصلا توان رفتن به آنجا را ندارید.

۲- قطع‌ رابطه با دیگران

این کار اول از چیزهای کوچک شروع می‌شود. مثلا یک قرار را کنسل می‌کنید یا جواب تلفنی را نمی‌دهید – اما نهایتا خواهید فهمید که خیلی وقت است یک تعامل سازنده‌ای با یک دوست خوب یا یکی از اعضای خانواده‌تان نداشته‌اید. اگر بخواهید این مسأله را توجیه کنید به خود می‌گویید: «خوب، اونا نمی‌تونستن دوباره به من زنگ بزنن، پس اوضاع انقدرها هم بد نیست که نخوان منو دوباره ببینن» اما اگر خلاف این تصور وجود داشت چه اتفاقی می‌افتاد؟

در موردش فکر کنید: شما فکر می‌کنید آنها به اندازه کافی به شما اهمیت نمی‌دهند زیرا دیگر تلاشی برای تماس با شما نمی‌کنند و اگر شما هم از همین منطق استفاده کنید و با آنها تماس نگیرید، آنها هم همین فکر را می‌کنند که شما نیز به آنها اهمیت نمی‌دهید.

از اینجا شروع کنید: تنها کاری که باید بکنید این است که با آنها تماس بگیرید. برنامه‌ای بچینید و آنرا کنسل نکنید. حتی به آنها بگویید که بعضی وقتها امکان اینکه نتوانید آنها را ببینید وجود دارد اما این مسأله شخصی نیست. با این حال بدانید که بعضی اوقات وجود دارد که شما نمی‌توانید برنامه را کنسل کنید، مثلا یک مشکلی در زندگی آنها بوجود بیاید و به پشتیبانی شما نیاز داشته باشند. سعی کنید مطمئن شوند که به رابطه بین خود و آنها ارزش قائلید.

۳- کمک نخواستن

برخی از درونگراها بیش از حد مستقلند و از دیگران به هیچ وجه درخواست کمک نمی‌کنند. اگر شما هم جزو این دسته از درونگراها هستید، شاید پذیرفتن این حقیقت سخت باشد که کارهایی هم وجود دارد که شما توانایی انجام آنها را نداشته باشید.

از اینجا شروع کنید: از دیگران درخواست کمک کنید. آنقدرها هم کار سختی نیست. مطمئن شوید که از شخص درستی کمک بخواهید، البته اگر درخواستتان مربوط به کار است، از همکار یا ناظر مستقیمتان بخواهید نه اینکه بروید پیش مدیرعامل و از او کمک بخواهید. اما هر چه باشد ما به شما قول می‌دهیم که کار ترسناکی نیست.

۴- به خودتان اجازه ندهید که تجدید نیرو کنید

این اشتباه اساساً مخالف دو اشتباه اول این فهرست است. به جای اینکه دعوت همه دوستانتان به مهمانی‌ها را رد کنید، بیش از حد خود را درگیر دورهمی‌های اجتماعی کنید. شخصیت و ظرفیت درونگراها معمولا به گونه‌ای است که اگر مثل برونگراها یک هفته کامل را در مجالس و مهمانی‌های شلوغ سپری کنند، انرژی خود را به طور کامل از دست خواهند داد. در بهترین حالت، شما با رعایت تعادل در شرکت در اینگونه مجالس می‌توانید از گوشه‌گیری و از دست رفتن انرژی جلوگیری کنید.

از اینجا شروع کنید: اگر احساس کردید که دارید انرژی خود را از دست می‌دهید، کافیست یکی از مهمانی‌هایی که زیاد هم برایتان مهم نیست را کنسل کنید. سعی کنید هفته خود را به گونه‌ای برنامه‌ریزی کنید روزهای بدون رویدادهای اجتماعی هم داشته باشید.

۵- همیشه از دیگران انتظار داشته باشید که سر صحبت را باز کنند

به یاد داشته باشید حتی اگر جمعیت برونگراها از درونگراها بیشتر باشد (حداقل در جامعه آمریکا)، حدود یک سوم جامعه درونگرا هستند. این بدان معناست که افراد دیگری نیز وجود دارند که از شروع کردن یک گفتگو هراس دارند. همچنین همه برونگراها آنگونه که همیشه تصور می‌شود پرحرف و خوش‌صحبت نیستند، پس سعی کنید برای یکبار هم که شده اولین کسی باشید که سر صحبت را باز می‌کنید.

از اینجا شروع کنید: اگر شما در یک مهمانی ۳۰ نفری شرکت کرده‌اید، این احتمال وجود دارد که ۱۰ نفر آنها درونگرا باشند و شاید آنها نیز دوست داشته باشند که یکی آنها را نجات داده و با آنها مشغول صحبت شود. (از همه اینها بگذریم، درونگراها باید به هم کمک کنند!)

۶- از خود یا دیگران دفاع نکردن

برونگراها معمولا در ارتباطاتشان به راحتی می‌توانند ابراز وجود کرده و از خود دفاع کنند. متأسفانه اکثر درونگراها به افرادی که دارای شخصیت تسلط‌طلب هستند اجازه می‌دهند به راحتی به آنها زور گفته و خواسته‌هایشان را به آنها تحمیل کنند.

از اینجا شروع کنید: شما مجبور نیستید برای اینکه از این موضوع رها شوید سر دیگران فریاد کشیده و یا رفتار منفعلانه از خود نشان دهید. برای اینکه از موجودیت خود دفاع کنید تنها کافیست به راحتی نظر مخالفتان را با بیان جملاتی نظیر «من مخالفم» ابراز کنید. و یا اگر قرار است از شخص دیگری دفاع کنید کافیست بگویید: «لطفا در مورد او اینگونه صحبت نکن!»

۷- به هم زدن یک قرار مهم

این اشتباه فراتر از نپذیرفتن یک دعوت برای رفتن به یک مهمانی ساده یا یک دورهمی کم‌اهمیت است؛ این اشتباه نظیر این است که از رفتن به اولین جشن تولد خواهرزاده خود یا جشن عروسی بهترین دوستتان سر باز زده و در خانه بمانید و فیلم تماشا کنید. در زندگی رویدادهایی وجود دارد که شما مجبورید در آنها شرکت داشته باشید البته اگر می‌خواهید رابطه خود را حفظ کرده و از ناراحت‌کردن کسانی که دوستشان دارید بپرهیزید.

از اینجا شروع کنید: بسته به این که این رویداد دقیقا چه می‌باشد، شما می‌توانید در آن مهمانی شرکت کرده و کمی زودتر آنجا را ترک کنید. حتما نباید تا نیمه‌های شب در آنجا بمانید و آخرین نفری باشید که از جشن عروسی بهترین دوستتان خارج می‌شوید. شما می‌توانید به خواهرتان بگویید که تا چه ساعتی در مهمانی او شرکت خواهید داشت. اگر زود خارج شدن از مهمانی به نظرتان کار درستی نیست، می‌توانید در میانه‌های مهمانی سری به بیرون زده و هوای تازه تنفس کنید و یا اینکه به خواهرتان بگویید اگر نیاز به خریدن چیزی برای مهمانی یا امثال اینها دارد شما آنرا انجام دهید.

۸- فکر کنید که نسبت به دوست یا فامیل برونگرایتان عاقل‌تر یا داناترید

به نظر ما این طرز تفکر زاییده فرهنگی است که در آن درونگرایی برای مدت‌های طولانی کم‌ارزش قلمداد شده است. امروزه از درونگرایی بیشتر صحبت می‌شود و قدر آن را بیشتر می‌دانند. با این حال گاهی اوقات در مقابل برونگرایی موضع‌هایی گرفته می‌شود که کاملا بی پایه و اساس می‌باشند.

از اینجا شروع کنید: برونگرایی و درونگرایی هیچ ربطی به هوش و فراست ندارند – درست مانند دیگر ترجیحات مایرز-بریگز یا Big 5. این مهم را به یاد داشته باشید که پرحرف بودن و دوست داشتن جمع‌های شلوغ لزوما به این معنا نیست که یک برونگرا فردی احمق یا سطحی‌نگر است.

۹- زمان زیادی را در ذهن خود بگذرانید (و راه خود را پیش بگیرید)

تنهابودن به شما این فرصت را می‌دهد که بیشتر فکر کنید و خود را بهتر بشناسید. با این حال، تنهایی بیش‌ازحد باعث می‌شود شما هر چیزی را بیش‌ازحد تجزیه و تحلیل کنید. حتی اگر در میان دیگران باشید، ممکن است بیشتر از اینکه همراه با گروه باشید، در ذهن خود باشید. این مسأله باعث می‌شود که حتی اگر در میان دیگران باشید ولی عملا کاری انجام ندهید.

از اینجا شروع کنید: وقتی که در میان دیگران هستید یا حتی در حال تکمیل کار خود هستید، همیشه سعی کنید کارهایتان آگاهانه باشد.

۱۰- قدر اطرفیان را ندانستن

یک درونگرا ممکن است بیشتر از کنسل‌شدن یک مهمانی خوشحال ‌شود تا اینکه کسی او را برای مهمانی دعوت کند. مطمئنیم اگر یک درونگرا هستید پیش از این چنین احساسی را تجربه کرده‌اید. اما داشتن دوستانی که به شما ارزش قائل شده و شما را به مهمانی‌هایشان دعوت کنند یک موهبت است و باید قدر آنها را دانست.

از اینجا شروع کنید: شما می‌توانید قدر اوقات تنهایی یا اوقاتی که با دوستانتان سپری می‌کنید را بدانید. مطمئن شوید کاری می‌کنید که نشان دهد از اوقاتی که با دوستانتان هستید لذت می‌برید و به آنها اهمیت می‌دهید. هیچ مرد یا زنی به هیچ‌وجه یک جزیره نیست.

منبع truity

 

در همین رابطه آموزش غیرحضوری زیر به شما کمک خواهد کرد :

قدرتهای درونگرایی