خیلی هم عالی،
ولی مردم نهایتا «تصویر» ما را که فکر میکنند «ما» هستیم، میشناسند و دوست دارند؛ خودمان نباید اسیر آن تصویر” بشویم و در زندگی درجا بزنیم مبادا که از قاب ذهن مردم بیرون بزنیم (فرافکنی مثبت)
۲-این تصویر قابل مونتاژ و مهندسی است، چنانکه تخریب ما نیز قابل طراحی است (به بازیهای روانی افراد مشهور در اینستا دقت کنید)
۳-کلا محبوبیت و منفوریت در دنیای فعلی که مردم حوصله فکر کردن ندارند و ادای فکر کردن درمیآورند، کار سختی نیست (حماقت که جمعی بشود ناپدید میشود- دکتر حسن عشایری)
۴- وقتی مردم کسی را دوست دارند و این را اعلام میکنند، اومسوولیت دارد که :
👈فرعون نشود، ظرفیت روانیاش را بالا ببرد که مردم را استثمار یا استحمار نکند، متواضعتر بشود از درون؛ محبوبیتش را خرج رشد مردمش کند اول نه پست و پول! (مقایسه جهان پهلوان تختی و آقای رضازاده و بقیه کشتیگیران شورای شهری)
👈به مردم کمک کند آنها نیز ارزشمندتر و دوست داشتنیتر بشوند تا دستهجمعیتر لذت ببریم
👈اگر مردم عاشق «تصویر» تو هستند، معنایش این نیست که خودت هم شیفته آن تصویر بشوی و قفل بشوی؛ تو موظفی متعهد به رشد فردیات باشی و نقشهای که پروردگار مقابلت گذاشته است!
👈بدون داشتن ۱-خلوت مقدس ۲-دوستان شفیق شفاف و ۳-صداقت بیرحمانه با خودت، مدفون “زنده باد” گفتنهای مردم میشوی
اما سخنم با مردم نازنین،
آدمهای تاثیرگذار، چیزی بیش از تابلوی راهنمایی رانندگی نیستند؛ تو باید بیشتر حواست به جاده و مقصد باشد نه اینکه درگیر جنس و رنگ تابلو بشوی
اگر برای علیرضا ارزشی قایٔلی، ممنونتم اما نگاه کن این مرد کجای بلندای زندگیت را برایت نشان میدهد که بروی؛
برو
برو
و فقط برو
اینجا توقف ممنوع است.
#علیرضاشیری
#راه
پ ن
اینها را ننوشتم بگویم معلم یا راهبرت را دوست نداشته باش، بلکه دوست داشته باش ولی با آن دوست داشتن، رشد کن، پیشرفت کن، درجا نزن و البته که هرگز «سرسپرده» احدی مشو و چراغ عقلت را خاموش نکن لطفا
نیلوفر ذوالفقاری
میگویند جیب که خالی باشد، اعصاب برای کسی باقی نمیماند. حالا میدانیم که این حرف تأکیدی بوده بر اینکه مشکلات اقتصادی و بیپولی، خواه ناخواه پیامدهای روانی به همراه دارد که نمود آن در رفتار بسیاری از ما دیده میشود و البته، از بعضی از این پیامدها اطلاعات چندانی نداریم. این روزها که اوضاع اقتصادی نابسامان است و بسیاری از گروههای جامعه درگیر مشکلات مالی هستند، فکر کردیم بد نیست سراغ پیدا کردن پاسخ این پرسش برویم: بیپولی چه بلایی بر سر روح و روان ما میآورد؟ علیرضا شیری- طبیب و راهبر توسعه فردی و سازمانی- برای بسیاری از ما چهره آشنایی است. او برایمان از پیامدهای روانی مشکلات اقتصادی و راهکارهای مواجهه با این پیامدها میگوید.
بیداری تلههای دفن شده
از جنبههای مختلفی میتوان به تأثیرات مشکلات اقتصادی بر سلامت روان پرداخت. یکی از مهمترین جنبهها این است که بیپولی، باعث تشدید احساس ناامنی میشود. ناامنی هم باعث میشود که بعضی افکار جاخوش کرده در ذهن ما که به آنها باورهای مرکزی هم گفته میشود، فرصت پیدا میکنند با قدرت زیادی از بلندگوهای ذهنمان پخش شوند. بسیاری از این افکار در دوران کودکی یا بیدفاعی روانی در ذهنمان شکل گرفتهاند. مثلا این فکر میتواند این باشد که من چقدر بدبختم، چقدر بیارزشم یا دنیا جایی غیرقابل اعتماد و ناپایدار است. همه این باورهای مرکزی، هسته اولیه تشکیل پدیدهای جدیتر هستند که به آنها تلهها یا طرحوارههای ناکارآمد روانی میگوییم. اگر در کودکی احساس ناامنی داشتهایم، خیلی احتمال دارد که در بزرگسالی، بیپولی تمام ترسهای مدفونشده در وجودمان را دوباره زنده کند.
عدمتناسب وقایع و احساسات
گاهی موضوع این است که دیگر با بیپولی مواجه نیستیم، با ادراک شخصی فرد از بیپولی مواجهیم. یادمان باشد که مفاهیم میتواند برای هر فرد با تجربیات مختلف، معانی متفاوتی داشته باشد و احساسات مختلفی در هر فرد ایجاد کند. مثلا یکی ممکن است با مفهوم عشق، شوق زیاد را تجربه کند و دیگری غم یا هیجان را بیشتر حس کند. بیپولی هم همینطور است، برای کسی که ناامنی درونی را تجربه کرده تأثیرگذاری بیشتری دارد نسبت به کسی که قبلا ناامنی روانی نداشته است. ناامنی باعث میشود رفتار ما در بیپولی، با بزرگی پدیده نامتناسب باشد. فردی که بحران مالی باعث شده از خانهای با ۲اتاق به خانهای کوچکتر با یک اتاق برود، اگر احساس میکند بیخانمان شده، یعنی احساسی نامتناسب با میزان بیپولی واقعی را تجربه میکند. این عدمتناسب، به همان ناامنی ذهنی که داشته برمیگردد.
تعریفهای متفاوت از بیپولی
بیپولی یعنی چه؟ بد نیست بدانیم تعریف افراد مختلف از این مفهوم، با هم متفاوت است. در یکی از کشورهای شرقی، مردم زیادی در شرایطی شبیه کپرنشینی زندگی میکنند. معاشرت نزدیک با آنها نشان میدهد بعضی از این مردم، حتی با دریافت امکانات بالاتر باز هم ترجیح میدهند به همان کپرها برگردند، چرا که تعریفشان از خانه و رفاه چیز دیگری است. در مثالی دیگر، اگر به مردم انگلیس بگویی که خانهای ۱۲۰متری در لندن خریدهای، بهشدت مورد تحسین قرار میگیری و این بهنظرشان نمادی از رفاه بالاست. چرا که انگلیسیها از وقتی به دنیا آمدهاند، داشتن یک خانه کوچک را طبیعی میدانند و بیشتر از آن برایشان نماد پول زیاد است. بنابراین فرهنگ، در تعریف افراد از بیپولی و پولداری تأثیرگذار است.
احساس بازنده بودن
یکی از تلههای روانی شایع در جوامع، تله شکست است. تله شکست یعنی ما خودمان را بیش از حد با اطرافیان مقایسه کنیم، مدام حس کنیم سرجای خود قرار نداریم و عقبتر از نقطهای هستیم که باید باشیم. بیپولی این تله را تشدید میکند و باعث میشود بسیاری از آدمها احساس بازنده بودن داشته باشند. متأسفانه احساس بازندگی هم معمولا تناسب درستی با میزان بزرگی پدیده بیپولی ندارد. وقتی جامعه تله شکست داشته باشد، بیپولی احساس بازنده بودن را خیلی تشدید میکند. اینجاست که مدام با خودمان میگوییم ایکاش به فلان سفر رفته بودیم یا فلان ماشین را خریده بودیم. اما واقعیت این است که اگر این ایکاشها محقق میشد، آنقدرها خوشحال نمیشدیم که حالا با اتفاق نیفتادنش ناراحت هستیم. حس و برداشت ما از باختن و بردن با واقعیت مناسبت ندارد. در این وضعیت معمولا دنبال میانبرهای پیروزی میگردیم و چه بسا در دام کلاهبردارانی بیفتیم که از آب گلآلود ماهی میگیرند. اینطور وقتهاست که کار و کاسبی فریبکاران سکه میشود .
تأثیر بیپولی بر روابط خانوادگی
عوارض روانی بیپولی، معمولا بر روابط ما با اطرافیان بهخصوص روابط خانوادگی تأثیر میگذارد. شرایطی را درنظر بگیرید که زن و مرد احساس بازندگی دارند، مرد بهخودش افتخار نمیکند و حس حقارت دارد. اینجاست که رفتار همسرش را تفسیر میکند و کوچکترین رفتار او را، با بدبینی تحلیل میکند. احساس بازندگی باعث میشود در جنبههای دیگر روابط اجتماعی و خانوادگی هم، مثل دومینو این حس را تقویت کنیم. احساس بازندگی ناشی از بیپولی میتواند ما را به آدمهای تلخی تبدیل کند که با همسر، فرزندان و همسایههایمان هم با سردی و تلخی رفتار میکنیم. از طرف دیگر احساس باخت میتواند به احساس خشم نسبت به پولدارها تبدیل شود. این خشم میتواند منجر به تخریبگری و دشمنی با طبقات مرفه جامعه شود. آمارها هم میگویند که مشکلات اقتصادی معمولا میزان جرم و جنایت را افزایش میدهند.
به استقبال پیروزی با شکست
حتما برایتان سؤال است که در بحرانهای اقتصادی، با ترسها و نگرانیهایمان برای آینده چه کنیم؟ راهحل این است که برنامهریزی کوتاهمدت را شروع کنیم. واقعیت این است که از قرن هفتم و بعد از حمله مغول، تاریخ ما همواره در فراز و نشیب بوده است. باید بپذیریم که ما در شرایط آرزوهای بلند زندگی نمیکنیم، اما این به آن معنا نیست که لذت رسیدن به خواستههای کوتاهمدت را هم نداریم. شاید ناچار باشیم قید رؤیاهای دور و دراز را بزنیم اما قرار نیست در اندوه و ناامیدی حبس شویم. اگر شکست خوردهایم، باید بدانیم گاهی با پذیرش یک شکست میتوانیم جلوی هدررفتن ۱۰پیروزی را بگیریم.
خالی شدن سبد غذای روح
وقتی بیپول میشویم، بعضی امکانات که شاید چندان متوجه تأثیرگذاری آنها نبودهایم، به سرعت از دست میروند. نخستین چیزهایی که از سبد خرید ما حذف میشوند، معمولا آنهایی هستند که غذای روح محسوب میشوند، مثلا کتاب، تئاتر و سینما حذف میشوند؛ چرا که اولویتهای مهمتری برایمان وجود دارد. با حذف این امکانات فرهنگی و تفریحی، احساس ناکامی، خستگی و استیصال بیشتری را تجربه میکنیم. این حس هم میتواند خشمی مخرب را در وجودمان انباشته کند که به روابطمان آسیب میزند و حال روحی ما را خراب میکند. حذف کالاهای فرهنگی یعنی دامن زدن به گرسنگی روح و روان. در مواقع بیپولی، ممکن است دچار بحران فلسفی یا مذهبی هم بشویم. اینطور مواقع از خدا میخواهیم بحران مالی ما را پایان دهد و اگر این اتفاق نیفتد، گاهی ایمان خود را از دست میدهیم.
غصه بهاندازه بخوریم
قرار نیست برای روزهای بیپولی و حال روحی ناشی از آن، نسخه بیخیالی بپیچیم. اما باید حواسمان باشد که اوضاع را بدتر از آنچه هست نبینیم و در واقع، غصه بهاندازه بخوریم. غرق شدن در اندوه و نگرانی کمکی به ما نمیکند. باید حواسمان باشد که فرصتهای حال حاضر را به این بهانه که قبلا به خواستههایمان نرسیدهایم، از دست ندهیم. اگر با هزینهای که قبلا میشد به یک سفر خاص برویم، حالا این کار ممکن نیست، باز هم میتوان با همان هزینه سفر دیگری ترتیب داد و به هرحال از لذت سفر رفتن بهرهمند شد. ما همیشه دلایلی داریم که با آنها، لذتهای زندگی را به تعویق بیندازیم و این چرخه هرگز قطع نمیشود مگر اینکه فرصتهای فعلی را بهخاطر فرصتهای از دسترفته از بین نبریم.
کسب و کارهای خلاقانه
شاید عجیب بهنظر برسد اما فشار ناامنی، گاهی میتواند خلاقیت آدمها را بیشتر یا کشف کند. فردی که شغل دیگری داشته و هیچوقت تصور نمیکرده استعداد فروشندگی داشته باشد، ممکن است در بحران مالی و از روی ناچاری سراغ این کار برود و بعد آنقدر در این کار موفق عمل کند که دیگر تمایلی برای برگشتن به شغل قبلی یا رفتن سراغ کارهای دیگر نداشته باشد. ضمن اینکه در شرایط اقتصادی سخت، هر کاری که کمک کند پول و وقت مردم حفظ شود، پررونق میشود. تصور کنید خانوادهای قصد داشتهاند کابینتهای آشپزخانه را عوض کنند اما گرانی، دیگر این اجازه را به آنها نمیدهد. در این شرایط کسب و کاری پیدا میشود که روکش کابینتها را با قیمتی چندبرابر کمتر عوض کنند و با این کار، حس و حال جدیدی در خانه ایجاد میکند.
همشهری-تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۹۹
این نوشته درباره “ما”، مارادونا و آرژانتین است، حوصله میخواهد خواندنش
١- من در جام جهانى ١٩٨٢ در نه سالگیم با فوتبال آشنا شدم، بازیهاى اعجابآور مارادونا را در کودکى میدیدم و چون طرفدار برزیل بودم، حرص میخوردم چرا برزیلى نیست و کنار زیکو و سوکرانس بازى نمیکند!
دیهگو در ١٧ سالگى با قد ١۶۵ سانت عضو تیم ملى میشود، تقریبا تا سى سالگى در زندگى فوتبالیستى خود در جهان میدرخشد و از ٣٠ تا ۶٠ سالگى بخش تاریک زندگیش بیشتر جلوه مییابد: کوکایٔین، خشونت و دعواهاى مکرر با خبرنگاران، معشوقهبازى
-دو ازدواج رسمى با ۵ فرزند و یک معشوقه ٢۵ سال کوچکتر از خود تا این اواخر
آرژانتین
اگر بخواهید به قطب جنوب سفر کنید به ویزاى آرژانتین احتیاج دارید که به ایرانها سخت اعطا میشود. این کشور ۴۵ میلیونی، تاریخ معاصر تلخى دارد. وقتى مارادونا ١٨ سال دارد، دیکتاتورى نظامى در این کشور دوران چهارسالهای میسازد به نام جنگ کثیف که مخالفینش را میرباید، شکنجه میکند، میکشد، به دریا میریزد که هیچ اثری از ایشان پیدا نشود، تعداد این مخالفین بین ۱۲ تا ۳۰ هزار نفر رسما گزارش شدهاند و عمدتا دانشآموز و جوان هستند. ۵۰۰ کودک از والدین مخالفین ربوده شده و به خانوادههای نامعلوم اعطا شدهاند. بقدری این دوران وحشتناک است که هر شنبه مادران داغدار این دانشآموزان مفقود در میدان مایاپلازا جمع میشدند و به رژیم اعتراض میکردند که خیلیهایشان به همان شیوه سربهنیست شدند.
-مردمی که میلیونی برای مارادونا عزاداری میکنند، محصول آن دوران خفقان هم هستند.
– انسان وجه تاریک و روشن را با هم دارد، به نظر میرسد وجه تاریک آرکتایپ دیونیسوس ترکیبی از رقص، مواد مخدر و زنان را دور مارادونا حلقه کرده است.
– ما دلمان میخواهد سی سال روشن زندگی او را ببینیم و بگوییم قسمتهای خصوصی زندگیش به ما ربطی ندارد، در حالیکه یک دروغ بزرگ به خود میگوییم و آن ندیدن فجایع زندگی کسی است که دهها بار در مراکز بازپروری بوینسآیرس و کوبا بستری شد، علاقهمندیش به رهبران ضد امریکایی کوبا و ونزویٔلا و بولیوی با آگاهی نبود، زیرا آنها کشورهای خود را در ذیل این شعارها به فقر و فحشا کشانده بودند (پوپولیسم).
اگر نخواهیم با تصویر واقعیتر با یک پدیده روبهرو شویم، مجبوریم سادهلوحانه تعصب بورزیم به ورژن خودمان از حقیقت!
من کمی شهامت یافتهام که بخشهای تاریک خودم را ببینم تا بتوانم احتمالا حلشان کنم و اینگونه است که شهامت دارم بخشهای تاریک دیهگو را نیز ببینم و خودم را به نفهمی نزنم که این اسطوره زیبا چگونه به یک کابوس تبدیل شد.
#علیرضاشیری
این آدم میتواند پوزیشن اجتماعی خوب هم ظاهرا داشته باشد.
ممکن است پزشکی باشد که که در برابر سوال درست یک مراجع درباره داروی تجویزی، با ناراحتی و کنایه به مریضش بگوید:
شما دکتری یا من؟
شما درسش را خواندهای یا من؟😳
میتواند روانشناسی باشد که احساس دانای کل دارد و در ذهنش همه افراد را مرتبتبندی و آنالیز میکند و با چهار تا کلمه قلمبه سلمبه برای خود اعتبار میخرد در حالی که از درون بسیار شکننده است وعرضه نگه داشتن یک رابطه سالم شخصی متعهدانه را ندارد.
#خودشیفتگی سالم را باید حفظ کنیم تا دیگران به مرزهایمان احترام بگذارند، اما لازم است مراقب فرعون درونمان باشیم.
درس #شفای_خودشیفتگی هم برای شمایی است که با آدمهای خاکستری زندگی میکنید و برخورد دارید، هم برای خود این افراد است که احتمالا نمیدانند خودشیفتهاند و این درس بسیار کمک خواهد کرد.
خیلیها نباید ازدواج کنند،
تعارف که نداریم؛
هنوز بلوغ لازم را برای متاهلی ندارند.
هنوز دنبال عشق و عاشقی هستند بدون اینکه بخواهند درست پای یک نفر بمانند.
خیلیها دنبال یک مراقب هستند نه همسر که فقط بهشون برسه.
خیلیها تو را وقتی حالت خوب است میپسندند و وقتی غم به جانت مینشیند، بهانه مییابند از کنارت فرار کنند،
خیلیها تو را رنج میدهند و چون سرشان داد نمیزنی، شعورش را ندارند که رفتار زشتشان را قطع کنند.
البته که خیلی از شما خوانندگانم جزو این جماعت نیستید و میدانم مرا به جشنهای ازدواجتان روزی دعوت خواهید کرد.
در همین رابطه
معمولا برای خیلیهامون سخته این کارهایی که مینویسم ولی به من اعتماد کنید، اینها اکسیر رابطه عاطفی هستند:
۱- معذرتخواهی کنید، نه به خاطر بستن دهان طرفتان بلکه به خاطر شخصیت خودتان.
۲- اگر طرفتان خودشیفته است، فکر کنید به اینکه چقدر نقش دارید در تبدیل شدن او به چنین هیولای غیرقابل تحملی، اینطوری حالتون بهتر میشه (#شفای_خودشیفتگی)
۳- هر کسی در زندگیتان هست، نکاتی داره برای تعریف کردن و کارهایی داره برای قدردانی کردن، سم آدمها را بگیرید با قدردانی؛ کلامی و رفتاری هر دو
-تشکر آدرسدار:
-این خورش کرفس را کسی جز تو نمیتونه اینطوری دربیاره؛
-کسی جز تو نمیتونه اینقدر خوب و امن رانندگی کنه شش ساعت،
-واقعا سلیقه موسیقیت تکه،
-چقدر جوکهای خوبی یادت میمونه و خوب تعریف میکنی،
– ممنونم تو این ماههای پر تنش کرونا، اخلاق من را تحمل کردی.
محبوبیت خوب است ولى خودسازى میخواهد.
١- کسانى که دوستت دارند کمکم مجبورت میکنند به قاعده و سلیقه ایشان زندگى کنى، حرف بزنى و رفتار کنى و کمکم خودت نباشى، بلکه مبدل بشوى به تصویر القایی موهوم عاشقانت (projective identifications)
۲- به میزان محبوبیت، افرادی از تو متنفر خواهند شد و دلایلی هم برای خود خواهند ساخت (دلیلتراشی). آنها صفحه تو را دنبال میکنند تا بدانند چه خبر است تا فرصتی بیابند در خلوتهایشان افکار مسمومشان را نشخوار کنند؛ اکثرا اکانتهای قلابی هم دارند که زخمی بزنند؛ این افراد عمده زندگی درونیشان تاریک است و بلاتکلیف. شهامت رها کردن تو را ندارند؛ زیرا هم عشق خوراک میخواهد هم نفرت.
۳- در جامعهای که قرنها سابقه استبداد دارد، مرید- مرادبازی شیوهای است برای فکر نکردن و سپردن این وظیفه مهم به دیگری برای رفع تکلیف. تو محمل این بازی روانی نشو. کمک کن مردم بالغانه بیندیشند، دلیل داشته باشند که علت ومسوولیت کارهای خویش را بپذیرند (سخت است)
مثال: ما اکثرا به “علت” ایرانی بودن مسلمانیم ولی “دلیل” و برهان برای دین را باید بعدا بجوییم که معمولا نمیکنیم.
۴- ما درونخویش فرعون حمل میکنیم که با تعریف و تمجیدهای مردمان و غفلت خودمان، ناگهان زندگیمان را در دست میگیرد و استبداد درونی، برونی میشود.
۵- چه باید کرد؟
– حواسجمعی به درون خویش
– جلوی تمجید غیرعادی را گرفتن
-در درون مراقب بودن که این تعریفها موجب شود تاج خدمتگزاری مردمان را بر سر بگذاریم و این لیاقت را حفظ کنیم.
-دعا، دعا، دعا
از دعای مکارمالاخلاق حضرت سجاد آموختهام که «خدایا، به میزانی که در دیدگان مردم به من عزت دادی، در درون کمک بدار که متواضعتر گردم».
به نظرم مقاومترین تله روانی کمالطلبی منفی است؛ آدمهایی که از درون زخمی یا بازندهاند، فکر میکنند با بالا بردن استانداردهای ذهنی خود، شکستشان جبران میشود.
دانشآموزی که نمره حسابانش ۱۴ شده، ممکن است در ذهنش برای جبران نمره کمش، عدد بعدی را ۱۹ تصور کند، ولی با این تصور نیست که میتواند پنج نمره ارتقا یابد؛ او خیلی بیشتر از اینها باید تلاش کند و در ضمن درسهای دیگر هم هست😔
واقعبینانهاش اینست که عدد ۱۶ را هدفگذاری کند تا بعدا
مشکل ما عدد ۱۹ نیست، بلکه طرز فکر احتمالا منتهی به شکستهای بعدی این دانشآموز است که قابل پیشگیری بوده از ابتدا!
#دکترشیری
تقریبا زندگی یک سفر است. ما دائم در طول این شصت هفتاد سال، در ذهنمان و زندگیمان از جایی به جای دیگر میرویم. این رفتوآمد میتواند در شغل و درآمد یا در مسائل دیگر باشد. اما به نظر میرسد در این رفتوآمد و شکستها و پیروزیها اتفاقی برای اون آدم مسافر میافتد که اسمهای مختلفی دارد. از فردیت بگیرید تا خودآگاهی و غیره…
در ابتدای درس شاید درست نباشد خیلی به تعاریف رو بیاوریم. میتوانیم با توصیفات شروع کنیم و نهایتا خود به تعریف برسید.
این بحثها راجع به جان انسان است و جان انسان جنس ندارد. روان انسان زن و مرد دارد اما روح و جان زن و مرد ندارد. مسلما ادراک یک زن از عشق به مراتب تیزتر از ادراک یه مرد خواهد بود. در مورد چیرگی و تسلط نیز به مراتب ادراک یک مرد درک عمیقتری به دست میآورد. همین مسئله بیشتر سرعت و کمی هم عمق موضوع است.
اصولا هر کسی از هرجایی که حرکتش کند و خارج از مسیر میشود، ناامنی را تجربه میکند. تغییری در زندگی نمیتوان ایجاد کرد بدون درجاتی از ناامنی. هر کاری فرد در زندگیاش بخواهد بکند از امنیتی دست میکشد. دقیقا مانند الکترون که اگر بخواهد از اوربیتالی به اوربیتال دیگر برود، رد و بدل انرژی باید صورت بپذیرد.
ما همه جای زندگی میتوانیم انتخاب کنیم از بهشتمان بیرون بیاییم یا درون آن بمانیم.
یکی از بچههای فامیل با من پریروز تماس گرفت. زمانی که دانشکده حقوق قبول شد من یادم است و بعد از فراغت رفت سراغ امتحان کانون وکلا و در کلاسهای آمادگی این آزمون با مدیر حقوقی یک شرکت بزرگ آشنا شد و ایشان از این پسر خوشش آمد و ایشان را برد در شرکت خودشان. بعد این پسر وارد شغل شد اما در آنجا احساس میکرد جنبه تزیینی دارد. اولین بار شکایت کرد که اینجا آدم بیفایدهای هستم و اگر در خانه بشینم حداقل چند تا کتاب میخوانم. من به او گفتم نه حتی اگر بیفایده هم هستی آنجا بشین چون اشتغال همین است. باید بشینی و نسبت به کار جدید شکل بپذیری. چند وقتی گذشت و پریشب مجددا به من زنگ زد. گفت مدیر من عوض شده و مدیر جدید اصلا من را ادم حساب نمی کنم. چند باری که رفتم پیشش به من گفته شما برو خودمان کاری بود بهتان خبر میدهیم. اون پسر میگفت پس عزت من چه میشود؟ من بهش گفتم شاید کارایی لازم را نداری، شاید وقتی زیرآبت را میزنند بایستی بروی با زیرآبزنها جدال کنی و جوابشان را بدهی. مکثی کرد و گفت باشه میمونم. گفتم صبر کن؛ پیام بزرگتر این قضیه این است که چیزی که مرد را در زندگی میسازد جدال است. نه پیروزی یا شکست. این مهمترین چیزی است که در بحث سفر زندگی به آن میرسیم. چیزی که جان انسان را میسازد تلاش است نه پیروزی و شکست و شاید به همین دلیل شکست نیز به اندازه پیروزی و شاید گاهی بیشتر، باعث رشد میشود و به فردیتشان نزدیک میکند.
مولوی میگوید انسانها از آگاهی فرار میکنند، ار چیزی که هستند. جنس آدم این است. آدمها برای این که حالشان را نفهمند یا سراغ بنگ میروند یا سراغ خمر. آنها از اینکه در آگاهی باشند گریزانند. شغلی که اینجا در شعر آمده است انگار که ربطی به مستی ندارد. در حالیکه تمام حرف مولوی در همین شغل است.
شغل یعنی به چیزی خود را مشغول کردن. ما نسلی هستیم که از خیلی خوشیهایمان زدهایم تا به خواستهها و اهدافمان برسیم. ما با خویشتنداریها شروع کردیم به متفاوت زیستن. جنس شما جنسی است که به جای آب انگور مستیهای دیگر را هم دوست دارید تجربه کنید، اما یک قدم آنطرفتر این است که اینها فقط در حد شنیدن و بیخود شدن آدم نشود. کلمات خاصی ورد زبانمان نشود. کتابهایی تنها جلو چشممان نباشد، باید بیرون این ادبیات و کتابها زیستنی باشد.
هر چیزی آدابی دارد. آیین این بحثها چیست؟
یکی از این آیینها خویشتنداری و سکوت است. این بحثها جنینی است که نباید سقط شود. همانطور که غذاها با هم میسازند یا ناسازگاری دارند، این بحثها هم مانند طعام جان انسان هستند. نمیشود شما مثنوی را ورق بزنی و از آن لذت ببری و بعد با هر آدمی دمخور شوی. با انسانی که جنس حرفهایش سطحی است و شما را دچار دلسردی و تشویش میکند و کلا حرفهایش سرد است دمخور شوی. وقتی میروی سراغ مولوی که میگوید کار مردان روشنی و گرمی است، نباید بری سراغ اونایی که به قول مولوی “کارشان پستی و بیشرمی” است. مراقبت از این جنین هم همینگونه است. در دوران بارداری در سادهترین حالت مراقب غذاها و آلودگیهای فیزیکی که مادر باردار در معرض آن قرار میگیرد، هستیم. در مراحل پیشرفتهتر مراقب همنشینیها و لقمههایی که در جوار مادر بارار قرار میگیرد نیز میشویم. وقتی یک مسیر را شروع کردیم برای این که این مستی محقق شود، باید مراقب باشیم.
در همین راستا به شما پیشنهاد میشود
جستجوی شغل جدید برای کسانی که دنبال کار میگردند و یا به تازگی از کارشان برکنار شدهاند، تجربهای پراسترس است. در سطح اینترنت سایتها و بلاگهای زیادی وجود دارد که پیشنهادها و نکتههای مختلف کاریابی را ارائه میدهند. در عین حالیکه این صفحات میتوانند برای ما مفید باشند، اما مؤثرترین روش جستجوی شغل روشی است که با استعدادها و صفات منحصربفرد شخصیت شما سازگاری داشته باشد. استراتژی برندسازی شخصی امروزه به روشی کارآمد در کاریابی تبدیل شده و مهمترین جنبه برندسازی این است که چگونه بتوانید خودتان را از سایر رقبا بالاتر برده و اثرگذاری بیشتر بر روی کارفرمایان داشته باشید.
یک جستجوی موفق نیازمند درکی واضح و روشن از فاکتورهایی است که فارغ از شغل جدید به خودی خود دارای اهمیت هستند. ما دارای ترجیحات ذاتی هستیم که بر روی تصمیماتی که در حوزههای مختلف زندگی میگیریم تأثیرگذارند. با عنایت به بحث جستجوی شغل، این ترجیحات میتوانند شامل این موضوعات باشند که بخواهیم با دیگران کار کنیم یا به صورت مستقل این کار را انجام دهیم، این که یک محیط منظم را ترجیح دهیم یا یک محیط راحت و منعطف را و نهایتا اینکه بخواهیم در کارمان خلاقیت داشته باشیم و یا در کارمان به دنبال اعداد و ارقام باشیم.
تیپشناسی شخصیتی یکی از محبوبترین روشها برای یافتن شغل ایدهآل است. نتیجه آزمون MBTI مشخص میکند که ترجیحات شما در چهار ترجیح این متد به چه شکل است:
- برونگرایی (E) در مقابل درونگرایی (I) : آیا ما از با دیگران بودن انرژی میگیریم یا با تنهابودن؟
- منطقی (S) در مقابل شهودی (N) : آیا ما به تجربیات و مسائل عینی و واقعی اهمیت میدهیم یا با اطلاعات انتزاعی و بدون شواهد مستقیم؟
- فکری (T) در مقابل احساسی (F) : آیا ما بر قوانین و ضوابط تصمیمگیری میکنیم یا بر اساس ارزشهای شخصی و احساساتمان؟
- منظم (J) در مقابل منعطف (P) : آیا در زندگی خود به چارچوبها و ساختارها اعتقاد داریم یا دوست داریم بر اساس هر آنچه که پیش میآید زندگی خود را جلو ببریم؟
با گذراندن آزمون MBTI به اطلاعات بسیار ارزشمندی دست خواهید یافت. بنابراین بر اساس این اطلاعات میتوانید شغلی را انتخاب کنید که بیشترین تناسب را با ترجیحات طبیعیتان داشته باشد. برای مثال، افراد برونگرا از مشاغلی نظیر فروش و بازاریابی لذت میبرند زیرا با آنها این امکان را میدهد که با افراد مختلف تعامل داشته باشند. در مقابل افراد درونگرا مشاغلی را ترجیح میدهند که استقلال بیشتری داشته باشند نظیر برنامهنویس کامپیوتری یا تکنسین آزمایشگاه.
فراتر از انتخاب مسیر شغلی، آزمون MBTI به شما کمک میکند که فرایند جستجوی شغل را ساختاربندی کنید و برخی از نقاط کوری که ممکن شما را از یافتن شغل مناسبتان دور کند شناسایی کنید. هر تیپ شخصیتی نقاط ضعف و قوت خاص خود را در فرایند جستجوی شغل دارد و آگاهبودن نسبت به این مسائل میتواند شانس شما برای یافتن بهترین شغل افزایش دهد.
ترجیح اول یعنی برونگرایی/ درونگرایی نقش عمدهای را در فرایند مصاحبه ایفا میکند. گرایش به برونگرایی میتواند باعث شود که فرد خیلی راحت ارتباط برقرار کرده و تصویر قابل اعتمادی را از خود به نمایش بگذارد. از آنجاییکه برونگراها میتوانند به راحتی صحبت کنند ممکن است گاهی اوقات حرفهایی بزنند که برایشان گران تمام شود. گاهی اوقات مصاحبهکننده از سوال میکند که: «چرا در سوابق کاری شما یک شکاف طولانی دیده میشود؟» اینجاست که اوضاع کمی پیچیده میشود. برعکس، درونگراها به طور ذاتی تمایل دارند پیش از پاسخدادن کمی تأمل کرده و حرفهایشان را به خوبی در ذهنشان سازماندهی کنند. نکته اصلی در این مورد این است که شما هرگز نباید این زمان تأمل و فکرکردن را بیش از حد طول دهید تا مصاحبهکننده این فکر به ذهنش خطور کند که شما در حال آمادهسازی یک داستان ساختگی هستید. بنابراین مؤثرترین استراتژی در جلسه مصاحبه این است که فقط تمرین، تمرین و تمرین کنید تا به جای پاسخهای بداهه با آمادگی کامل به تمام پرسشها جواب دهید. پس گامهایتان را شمرده برداشته و به جای جاریکردن جملات سرسری یا وقفههای طولانی بهترین پاسخ را ارائه کنید.
شبکه سازی نیز تحت تأثیر ترجیح برونگرایی / درونگرایی است. برونگراها عاشق شبکهسازی هستند؛ آنها به طور ذاتی اطلاعاتشان را به اشتراک گذاشته و از کاویدن فرصتهایی که بواسطه ارتباطات اجتماعیشان بوجود آمده است لذت میبرند. در خصوص درونگراها، شبکهسازی کاری سخت و دشوار است. آنها گرایش به برقرار صحبتهای کوتاه و مختصر بوده و از اینکه خودشان را «عرضه» کنند بدشان میآید. درونگراها شبکهسازی را به روشهایی دیگر انجام میدهند. آنها از طریق شبکههای اجتماعی یا ایمیل اقدام به این کار کرده و دوست دارند با برقرارکردن ارتباطات محدود اما عمیق اقدام به این کار کنند.
ترجیحات منطقی (S) و شهودی (N) بر روی آنچه شرح کار نامیده میشود تأثیر زیادی دارند. آنها همچنین بر روی این مساله که شما در طول مصاحبه به چه مسائلی اهمیت میدهید نیز اثرگذارند. برای مثال اگر شما دارای ترجیح S هستید، احتمالا به جزئیات شغل موردنظرتان از قبیل ساعت کاری، مسئولیتهای دقیق شغلی، معیارهای ارزشگذاری، حقوق و مزایا اهمیت میدهید.
اما اگر دارای ترجیح N هستید ممکن است به جنبههای غیرملموس شغل موردنظرتان از قبیل امکان پیشرفت حرفهای، فرصتهای یادگیری، مأموریت شرکت، ارزشها و طرح استراتژیک و غیره توجه کنید. مطمئن شوید به آن دسته از جنبههای کاری که کاملا برای شما آشکار نیست توجه کنید؛ بدین معنا که اگر شما شهودی هستید حتما به فهرستی از موارد عملی کار در کنار احتمالات و فرصتهای آتی توجه کنید.
ترجیح فکری (T) و احساسی (F) بارزترین ویژگی در جستجوی شغل ایدهآل است. اگر شما فردی فکری هستید به احتمال زیاد جذب مشاغلی خواهید شد که با جنبههای فنی و اعداد و ارقام سروکار داشته باشد مانند تحلیلگر سیستم یا حسابدار. اما اگر فردی احساسی هستید ممکن است به مشاغلی نظیر خدماتدهی، سازمانهای مردمنهاد یا موقعیتهایی که وابسته به ارزشهای شخصی شماست علاقمند شوید. مشاغلی نظیر کارشناس خدمات اجتماعی، معلمی، پرستاری، کارشناس خدمات مشتریان و غیره. این ویژگی در فرایند مصاحبه نیز خود را آشکار میسازد. احساسی ها دوست دارند با مصاحبهکننده ارتباط برقرار کرده و توجه وی را جلب کنند. در مقابل فکریها بیشتر تمایل دارند شایستگی و هوش خود را به رخ مصاحبهکننده بکشند. درحالیکه هر دو رویکرد در جای خود مناسب هستند اما شما باید به شیوه و سبک خود آشکار باشید. بنابراین میتوانید تشخیص دهید که کدامیک از روشهای فوق در خصوص مصاحبهکننده بهتر جواب میدهد. اگر شما دوست دارید با مصاحبهکننده دوست شوید ولی وی کاملا متمرکز بر کار است، بهتر است شیوه خود را تغییر داده و بر اساس سبک او رفتار کنید.
ترجیح منظم (J) و منعطف (P) نیز بر روی فرایند جستجوی شغل تأثیرگذار خواهد بود: اینکه فرصتهای شغل جدید را چگونه شناسایی کرده، پیشنهادهای کاری را چگونه پیگیری کرده و به شکل آنها را میپذیرید. منظم ها دوست دارند در فرایند جستجوی شغل جدید روشمندتر برخورد کنند. اگر شما یک J هستید ممکن است دوست داشته باشید در مورد ویژگیهای شغل موردنظر از قبیل عنوان شغلی، حقوق، افرادی که قرار است با آنها صحبت کنید، فرایند استخدام و غیره یادداشتبرداری کنید. اما اگر فردی منعطف یا P هستید، دوست دارید کارها به همان منوالی که هستند پیش بروند و در لحظه مناسب اقدام کنید. منعطف ها نسبت به اطلاعات جدید به خوبی عکسالعمل نشان میدهند و از رویکرد قدم به قدم که مخصوص J هاست استفاده نمیکنند. هر رویکرد مزایا و معایب خاص خود را دارد. شاید منظمها مجبور باشند که در کارهایشان منعطفتر بوده و نسبت به تغییرات و اطلاعات لحظهآخری مسئولیتپذیرتر باشند. در عین حال منعطفها نیز باید کارهایشان را ساختارمندتر کرده تا بتوانند دیدگاه و اهدافشان را مدنظر داشته باشند.
اگر شما یک منظم هستید شاید مشاغلی که بر مبنای اولین اثرگذاری هستند را نپسندید؛ شاید بر اساس اینکه شرح وظایف چیست یا بر اساس اطلاعات اولیه که در زمان گفتگوی تلفنی پیش از مصاحبه بدست آوردهاید، سریعا تصمیمگیری کنید. منظم ها باید خود را به چالش بکشند تا همه گزینهها را باز نگه داشته و تمام احتمالات را در نظر بگیرند. از سوی دیگر، اگر ترجیح شما منعطف است شاید مجبور باشید برای بررسی همه جنبهها کار زمان زیادی صرف کنید پیش از آنکه هرگونه تصمیم عجولانه بگیرید. با این حال P ها احتمالا تصمیمشان را به لحظه آخر موکول کرده و ممکن است بیش از حد دیر این کار را انجام دهند. بنابراین مجبورید نسبت به زمان و برنامهریزی پایبندی بیشتری داشته و همه گزینهها را بررسی دقیق کنید.
اگرچه داشتن دانش کافی در خصوص ترجیحات طبیعی کاری بسیار سودمند است، اما بهتر است حوزههایی که در آنها ضعف دارید و جزو نقاط کور شما به حساب میآیند را نیز به خوبی بررسی کنید. برای مثال اگر یک درونگرا هستید بهتر است خود را بیشتر درگیر شبکهسازی کرده و گزینههای کاری خود را از میان بازارهای مخفی پیدا کنید. اگر J هستید، بهتر است کمی تصمیماتتان را به تعویق بیاندازید تا گزینههای بیشتری را مدنظر قرار دهید.
در نهایت هدف نهایی از جستجوی شغلی این است که شما شغل موردنظرتان را پیدا کنید.
منبع: Truity