بیا این مهارت را یاد بگیر و میلیارد شو دو ساله ،
طرف کلى وعده و وعید درباره آموزش دیجیتال مارکتینگ داده درحالیکه حتى نمیتواند ساده ترین اصول کسب و کار را خودش رعایت کند و توهم استارت آپ هم دارد ! از صدها نفر پول گرفته و توهمى بیش بدانها تزریق نکرده 😔 است. زبان بازى میکنند و فکر میکنند مهارت ارتباط کارى بلدند!
متاسفانه وقتى جامعه اى تله شکست داشته باشد ، آدمش به هر میانبرى دست میزند تا برنده بشود و لذا زرنگ بازى و توهم فروشى در آن رونق میگیرد.
و صنعتى پدید می آید به نام خوشبختى فروشى که افراد به دام شرکتهاى هرمى و وعده هاى دروغین می افتند
امید خوب است و لازم؛
اما «خوشبینى متوهمانه» خطرناک است و رایج!
یکى از دلایلى که از کتابهایى مثل راز و … استقبال نمیکنم این است که مردمان زیادى در دنیا با خواندن این بحثها به جاى تلاش دقیقتر، رؤیاهاى وسیعتر پیدا میکنند و یکى باید شجاعانه بگوید که رؤیاى خوب داشتن کافى نیست،
یک زمانى بهترین کتابهاى انگیزشى این کشور صرف «پرزنته» کردن ما بینوایان توسط پسران و دخترانى شد که در شبکههاى هرمى میخواستند زیرگروه جمع کنند و میلیونرهاى چند شبه بشوند!
رابینز و مارک فیشر و کاترین پاندر و اسکاول شین و قانون جذب و … صرف شیوهی مسموم پولیابى شده بود که البته قانون جمعشان کرد؛
مقایسه کنید با استارتآپهاى جوانانى که زحمت میکشند و ماهها کار میکنند تا رؤیایشان را خلق کنند.
من به قانون جذب معتقدم و سالها روزى ١٨ ساعت هم کنار اعتقادم کار کردهام! درست هم کار کرده ام بدون تزریق توهم!
تو نیز معتقدی؟
بسم الله …
#دکترشیرى
بخشى از زنان ایرانى در برابر هر جمله اى که به نوعى ربط پیدا کند به کار و استقلال مالى و … به شدت حساسند .
بسیارى از دختران دهه ۵٠ و ۶٠ به خوبى تجربه تحصیلات ، اشتغال ، استقلال مالى دارند که بسیار تحسین برانگیز است ،
یونگ معتقد است که غیر از مفهوم زن و مرد،
دو مفهوم مهم دیگر داریم : زنانگى ( انرژى آنیما) و مردانگى ( انرژى آنیموس)
به این معنى که هم زن و هم مرد انرژى روانى برعکس خویش را نیز در ناخودآگاهش واجد است.
چه مقدار انرژى مردانه ، یک زن نیاز دارد تا همچنان زنى متعادل بماند ؟
در نظریه یونگ ، کار و فعالیت بیرونى و جنگیدن با طبیعت و بزن بزن بیرونى انرژى مردانه است که البته بسیارى از زنان هم دارند ، منتها نکته ظریف اینجاست که وقتى یک زن انرژى مردانه اش را خیلى زندگى میکند ، از توانمندیهاى زنانه اش کمتر میتواند استفاده کند
نظم و دیسیپلین انرژى مردانه است ، یک مادر تنها که باید پسر شش ساله اش را بزرگ کند ، جاى خالى پدر را چگونه پر میکند ؟ با ایجاد نظم در زندگى فرزندش و کم کم مادرى میشود با وجه غالب مردانه اش ، در حالیکه پسرک به شدت به انرژى عشق و توجه مادرانه هم نیاز دارد که عملا تامین همزمانش آسان نیست.
همانطور که دستاورد حال یک خانم را خوب میکند ، جایى هم خوبست بگذارد تا همسرى کردن و مادرى کردن حالش را خوب کند . طبیعیست اگر فشار مالى دارم ، مرد درست و حسابى تو زندگیم نیست و …نمیتوانم از کارم کم کنم ، اما لازم دارم جایى براى این بخشهاى حیاتى روانم باز کنم.
اگر شاغلید و پردستاورد اما حالتان خوب نیست، ازدواج یا ارتباطى دلخواه ندارید ، خستگى روانى دارید و از رقابتهاى کارى و … کلافه اید ، مراقب باشید سم آنیموس شما را نگرفته باشد،
شما نیاز دارید تعاریف جدیدى از هویت زنانه خویش خلق کنید که معنا بیابید.
#دکترشیری
پ ن :
کتاب “زن بودن” تونى گرنت با ترجمه فروزان گنجى زاده ، کتاب “یار پنهان” از جان سنفورد، کتاب “تقدیر زنان” از ورنا کست منتشر شده بنیاد فرهنگ و زندگى ،
ما از چیزی رنج خواهیم برد که درونمان معادلش را حمل کنیم. فرض کنید در جمعی نشسته اید و کسی رد میشود و به هم با لحنی توهین آمیز میگوید : شما ها یه مشت دختر/ پسر لندهور و تن لش هستید. واکنشهای آدمهای اون جمع البته متفاوت خواهد بود. بعضی ها با تمسخر به او میگویند ” نه که خودت قدیسه شهری !!!”
بعضی ها اصلا توجهی نخواهند کرد….اما در شما اتفاق دیگری می افتد. به شدت بهم میریزید و سعی میکنید هر طور شده با یک پاسخ دندان شکن حساب طرف را کف دستش بگذارید.
✔️پروفسور یونگ اینجا را دست گذاشته است که اگر سر یک موضوعی خیلی بهم ریختی، احتمالا از نظر درونی یا مبتلا بهش هستی یا سوابقی از ابتلای به آن داری وگرنه بنا نیست اینقدر واکنش درونی ( یا بیرونی) نشان بدهی
✔️فرض کنید کسی میگوید ” من هر کاری بکنم، خیانت تو کارم نخواهد بود” بعدش میبینی این آدم همه جا از زشتی خیانت داره صحبت میکنه و احتمالا موضوع اینه که نمیتونه تخمین بزنه که خیانت را کسانی انجام داده اند که مثل او، آدمیزاد بوده اند. هیچ ویژگی عجیب غریبی در خیانت پیشگی وجود نداره که آدمی، از آن مبرا و مصون باشه.
✔️شما باید از خیانت بدتان بیاید، درست ! ولی به آدم خائن که میرسید نمیتونید عقده گشایی کنید زیرا ممکن است گره درونی شما باشد و این از حیرت آور ترین مکانیسمهای شخصیتی انسان است !
👈سایه در واقع عمق همان بخشهایی از ماست که میترسیم بدانها معرفی شویم مثلا به شدت میترسیم ما را خسیس یا آویزان عاطفی بنامند به همین دلیل چقدر تلاش میکنیم آدمی خوش خرج یا مستقل عاطفی دیده بشویم .سایه شامل حالات و صفاتی است که برخی از آن ها ممکن است بسیار خواستنی و حتی ضروری زندگی باشند.
✔️شناخت نسبی ما از سایه ومواجه آگاهانه با آن ، نخستین گام برای خود شکوفایی است .
وقتی روی سایه های خود کار میکنیم ، راز سایه را در می یابیم و از فشار سالها ازدحام سایه های خود رهایی می شویم و فردی میشویم وسیعتر و بلکه عمیق تر.
«نه». شاید تلفظ این کلمه آسان باشد اما مطمئن باشید هر کسی نمیتواند آنرا با صدای بلند ابراز کند.
بعضیاوقات پیش میآید که کسی از شما درخواستی کند و شما در موقعیتی قرار بگیرید که ندانید چه پاسخی باید به وی دهید. در این هنگام در یک تنگنایی قرار میگیرید. از طرفی میخواهید جواب منفی دهید ولی نمیدانید که بهترین شیوه این کار چه خواهد بود.
بسته به نوع تیپ شخصیتیتان «نه» گفتن میتواند کاری دشوار باشد، اما خبرهای خوبی برایتان داریم. فارغ از نوع تیپ شخصیتی، میتوانید با رعایت ۴ مرحله، به شیوهای مناسب و مثبت جواب منفی دهید.
در ابتدا باید بدانید که برای دادن جواب نه به هر کسی باید استراتژی داشته باشید. با این کار نه گفتن بسیار راحتتر خواهد بود بگونهای که تابحال فکر آنرا هم نمیکردید.
پس مراحل زیر را مو به مو اجرا کنید، تا خیلی راحت بتوانید «نه» بگویید:
۱- اول از همه تشکر کنید
بله، درست متوجه شدید. اولین قدم در ساختن و پرداختن یک پاسخ، تشکر کردن است نه فکرکردن. یکی از بهترین روشهایی که میتوانید هر نوع درخواستی را مدیریت کنید این است که خود را در موقعیت درخواستکننده قرار دهید. هر موقع که شخصی چیزی میخواهد خود را در موقعیتی قرار میدهد که خطر ردشدن و پذیرفتهنشدن در آن وجود دارد. حال این درخواست هر چه میتواند باشد، برای اینکه از کسی بخواهیم کاری برای ما انجام دهد به اندکی جرأت نیاز داریم. بهترین روش برای ایجاد رابطه این است که این تلاش را درک کرده و به شکلی مناسب از درخواستکننده تشکر کنیم. مطمئنا به این نتیجه خواهید رسید که کار شما شخص مقابل را در موقعیتی آرامشبخش قرار خواهد داد و وی احساس راحتی خواهد کرد – حال پاسخ شما هر چه میخواهد باشد.
اصلا مهم نیست در چه شرایطی قرار دارید – میخواهد کاری باشد یا شخصی – اول از همه از درخواستکننده به خاطر اینکه به شما فکر کرده و این فرصت را به شما داده تشکر کنید.
بگذارید دو مثال متفاوت را بررسی کنیم:
رئیستان از شما میخواهد که آخر هفته سر کار بیایید. شما هم اصلا دلتان نمیخواهد که جمعه سر کار بیایید چون از شنبه تا پنجشنبه به اندازه کافی سر کار بودهاید. یا، یکی از دوستانتان از شما میخواهد که درست در لحظه آخر آنها را در یک کنسرت همراهی کنید. شما هم اصلا علاقهای به این کنسرت ندارید. حتی اگر قرار دندانپزشکی هم داشته باشید و نتوانید این درخواست را قبول کنید، میبایست تشکر خود را از اینکه از شما دعوت شده است ابراز کنید. لازم نیست که زیاد هم مبالغه کرده و خودتان را به زحمت بیاندازید. فقط سکوت کرده و جملهای بگویید مانند، «خیلی ممنونم که به فکرم بودید.» یا «از اینکه از من دعوت کردید خیلی متشکرم». این کار حتی اگر جوابتان «نه» باشد، بهترین راه برای جلب نظر مخاطب و ایجاد یک رابطه دوطرفه است.
۲- مکث کرده و به پاسختان فکر کنید
درونگراها به خوبی میدانند که چگونه اول فکر کرده و بعدا عمل کنند. با این حال اگر شما برونگرا هستید، حتی فکرش را هم نمیکنید که مکث کردن چگونه میتواند همچون نوک پیکان پاسختان عمل کند. قبل از اینکه سریعا «نه» بگویید، در مورد پاسختان کمی فکر کنید و اصلا نترسید که برای پاسخدادن از مخاطبتان فرصت بخواهید. بعضیاوقات جواب درست در دقیقه آخر به ذهنتان خطور میکند و ما همیشه احساس میکنیم که بلافاصله باید جواب مخاطبمان را بدهیم. اما اوضاع همیشه به این شکل نیست. ببینید میتوانید لحظهای مکث کرده و زمان پاسختان را طولانیتر کنید، سپس از درخواستکننده بپرسید تا چه زمانی فرصت دارد که به او پاسخ دهید. زمان گذاشتن بر روی پاسخ، میتواند این موضوع را تضمین کند که جوابتان مناسب و شایسته باشد.
اگر شما جزو آن دسته از افراد هستید که دوست دارید هر آنچه که به ذهنتان میرسد را بر زبانتان جاری کنید، پیشنهاد میکنیم در این خصوص این فرصت را به خود بدهید که کمی به پاسختان فکر کنید و درخواست داده شده با دیدگاهی منطقی بنگرید. اگر جزو افراد فکری (T) هستید، زمان گذاشته و به اثر پاسختان بر روی احساسات افرادی که با آنها ارتباط دارید، حتی بر روی خودتان، فکر کنید. شاید به این نتیجه رسیدید که با کمی تأمل دلایل قانعکنندهای داشته باشید که به جای نه پاسخ آری بدهید.
۳- اطلاعات بیشتری بخواهید
حتی اگر میدانید که پاسختان چه خواهد بود، لحظهای درنگ کرده و پیش از پاسخ، درخواست را حلاجی کنید.
گاهیاوقات ما به اندازه کافی زمان نگذاشته و اصلا نمیدانیم که به چه چیزی داریم «نه» میگوییم. احساسیها (F) و منعطفها (P) میتوانند در این خصوص از منطقیها (S) و منظمها (J) کمک بگیرند.
فرض کنید رئیستان از شما این درخواست را میکند: «میتونی روز شنبه از بچههای من مراقبت کنی؟» در ابتدا شاید این درخواست در ذهنتان اینگونه به نظر برسد که قرار است از چند تا بچه شلوغ و پرسروصدا مراقبت کرده و تا صبح خواب نداشته باشید. حال اگر بدانید که فقط قرار بوده برای یک ساعت از آنها نگهداری کنید چه؟ و یا قرار باشد همراه با آنها به پارک مورد علاقهتان بروید؟
اگر زمانی که برای این کار گذاشتید به عنوان اضافهکاری محسوب میشد باز هم آنرا رد میکردید؟ اگر با این کار دوبرابر اضافهکاری میگرفتید یا حتی ترفیع شامل حالتان میشد چه؟
شاید تحت شرایطی خاص، نظر شما تغییر کند. پس تا زمانیکه تمام اطلاعات موردنیازتان را جمعآوری نکردهاید، هرگز به یک فرصت ایدهآل «نه» نگویید.
۴- با بیانی مثبت پاسخ منفی دهید
حتی اگر قصد داشته باشید که یک فرصت یا دعوت را رد کنید، میتوانید با حفظ ارتباط غیرکلامی سرزنده خود، تصمیمتان را به شکلی مثبت اعلام کنید. افراد نه تنها به آنچه که میگوییم بلکه به چگونگی گفتن ما نیز عکسالعمل نشان میدهند. یک پاسخ منفی حتما نباید اثر منفی روی مخاطبمان داشته باشد. زبان بدن شما هنوز هم میتواند گرمی و اشتیاقتان را نشان دهد، در حالیکه کلامتان نشاندهنده عدم پذیرش و مخالفت شماست.
اگر پاسختان واقعا منفی است، تا آنجا که ممکن است آنرا واضح و شفاف اعلام کنید. به هیچوجه طفره نرفته و دوپهلو صحبت نکنید. برای مثال با یک لبخند میتوانید بگویید: «من نمیتوانم روز جمعه شما را همراهی کنم». افراد احساسی (F) با شنیدن این پاسخ از شما متوجه خواهند شد که شما به این درخواست نه گفتهاید نه به کسی که این درخواست را به شما داده است. اصلا لازم نیست که به خاطر جواب «نه» که گفتهاید عذرخواهی کنید. شما پیشنهاد درخواسکننده را قبول نکردهاید، نه اینکه او را پس زده باشید.
جمع بندی: تشکر کرده، شفافسازی کنید، فکر کنید و پاسخ دهید
حتی اگر مجبور باشید بلافاصله به دعوت یا درخواست مخاطبتان پاسخ دهید، سریعاً میتوانید این فرایند چهار مرحلهای را اجرا کنید. زمانیکه از درخواستکننده تشکر میکنید و پیشنهاد وی را شفافسازی میکنید، سپس به شیوهای سازنده و مثبت اوضاع را ارزیابی کرده و پاسخ وی را دهید. با این روش میتوانید بهترین شخصیت ممکن را از خود بروز داده و در عین حالی که میتوانید بهترین تصمیمها را بگیرید، رابطه خود با دیگران را نیز حفظ میکنید.
✔️دست از جنگ قدرت بکشید و به این باور احمقانه دامن نزنید که الان باید نشان بدهم کی مرد این خونه است! در واقع مردانگی شما در وسط اختلاف با برنده شدن همیشگی شما تعیین نمیشود. حقیقت اینست که این موضوع میتواند اطرافیان شما را دلزده کند که همیشه اصرار دارید پر تحکم باشید. دختر چنین خانه ای، معمولا توسری خور میشود و دنبال دامادهایی زورگو میرود. پسر این خانه با همانند سازی با چنین پدری، وراثتی شوم را به زندگی شخصی خود خواهد برد. راه درست چیست؟ بپذیرید ممکن است حق با شما باشد ولی درگیریهای خانواده، ستاد پلیس آگاهی یا دادگاه خانواده نیست که بخواهید با ردیف کردن هوشمندانه ادله حقوقی، طرفتان را الزاما منکوب کنید. خیلی از این اوقات، پیروزی در این گفتگوها منجر به شکستی بزرگتر در جایی دیگر از همین زندگی میشود . آدمها، حتی اگر هوششان از شما کمتر باشد یا دستاوردشان کمتر از شمای دکتر، مهندس، برج ساز، خبرنگار….باشد، مایلند گاهی اوقات برنده بحثها باشند. این فرصت را از روی عقلتان به همسرتان بدهید و بگذارید هوشمندی شما، تبدیلتان به یک جزیره تنهای منزوی در میانسالیتان نکند!
✔️بد نیست جای طرف مقابل بنشینید و از زاویه ASPECT او نیز به موضوع نگاه کنید! اینطوری حتی اگر با حرف طرف موافقت نکنید، حداقلش درکش میکنید و خیلی از اوقات شوهر یا همسر شما ترحیج میدهد فهمیده شود و مورد مخالفت قرار بگیرد تا اینکه هم نفهمیده شود هم موافقتی جلب نکند!
✔️بهترین دعواهای زن و شوهری آنهایی هستند که طرفین میدانند چه زمانی باید عقب نشینی کنند نه آنهایی که دائم به فکر پیشروی هستند. وقتی با شوهرتان بحث میکنید، به موقع امتیاز بدهید… جای دوری نمیرود ( منظورم در مذاکره با بعضی همسران ابلیس نیست که قدرت فهم و تمایز درایت شما را ندارند )
✔️ فایلهای قدیمی را لطفا وسوسه نشوید بیرون بکشید، تجربه نشان داده است این قضیه فقط طناب دار شما را محکم تر خواهد کرد
✔️موقع بحث از سه چیز مرگ بار اجتناب کنید : نصیحت بازی، پای خدا و عقاید را وسط کشیدن جهت غلبه بر طرف، نفرین و ناله و تهدید
✔️بهترین شیوه ورود به دعوا که یک مرد ادراک میکند”پیام کامل” دادن است که عبارت است از اینکه :
👈بدون حاشیه سراغ موضوع اصلی بروید
(میدانم خانه ای معامله کرده ای و این موضوع را اتفاقی از برادرت شنیدم )
👈احساس خودتان را بگید
( فکر کردم خیلی غریبه ام با تو که چنین تصمیم مهمی را با من در میان نگذاشته ای یا حداقل بهم خبر نداده ای )
👈پیشنهاد بدهید
( دفعه بعد بگذار من اولین کسی باشم که شاد میشوم یا اگر لازم است اخلاق خاصی داشته باشم تا محرم راز تو باشم، لطفا بهم بگو که بررسیش کنم )
✔️سر موضوعی بحث کرده اید چند روزی نیز گذشته، اگر تغییری ایجاد نکنید انگاری وقتتان و اعصابتان را حرام کرده اید. لطفا تغییر را از خودتان آغاز کنید و اگر او نیز تغییری کرد کرد، خیلی نرم و حتی با شوخی بهش بگید که “میبینم یه اتفاقاتی داره می افته….” آدمها مایلند تغییراتشان تایید بشه.
✔️هرگز روانشناس بازی در نیارید. چون شما دو تا مقاله خوانده اید یا متنی مرتبط با مسائل زندگیتان مطالعه کرده اید یا چند دوره مهارت ارتباطی گذرانده اید، مجوزی نمیشود که نگاههای عاقل اندر سفیه بکنید و از نفهمی شریک زندگیتان تاسف بخورید. دانش بنا نیست شما را تبدیل به هیولاهایی پر از کلمات قلمبه سلمبه کند. به دانشتان فقط عمل کنید و از به کاربردن ادبیات روانشناسانه در منزلتان اکیدا بپرهیزید. به تجربه من درمانگر و مدرس مفاهیم روانشناسی عمقی گوش کنید: من کلمه ای از این حرفها را در خونه و زندگیم نمیارم و ترجیح میدهم مطبم از منزلم جدا بماند و البته من هم مثل خوانندگانم تقلا میکنم به دانش و مفاهیم بلند اسنان شناسی، عمل کنم تا اینکه حرافی کنم.
دکتر شیری
شما (شبنم خانم) در یک ارتباط عاطفی قرار دارید (با سپهر) ، اوضاع معمولی است ولی به دلایلی متعدد رابطه مشکل دار میشود و چیزهایی در طرف مقابلتان میبینید که هضمش دشوار است ، تقلا میکنید رابطه را حفظ کنید ولی دور شدن طرف مقابل بیشتر میشود ! کلافه شده اید که چه باید بکنید ؛ نزد مشاور میروید که درست بشه اوضاع ولی بدتر میشه زیرا از سوی سپهر ،متهم میشوید که از جاهای دیگه دارید خط میگیرید! حال خرابی ها شروع میشود تا اینکه رابطه به قهقرا کشیده میشود و تمام !
مدتی میگذرد تا موضوع را بتوانید هضم کنید …نوشتنِ درباره این دوره درماندگی آسان نیست به ویژه آنکه این جمله نیز غلط است که “زمان میگذرد و حل میشه ” الغرض ، تصمیم میگیرید که به زندگی برگردید .
در جریان زندگی عادی افتاده اید که توجهاتی از بقیه دریافت میکنید و پیشنهادهایی ؛بقیه ای که حتی شاید قبلا آرزوی بودن باهاشون را داشتید . وارد رابطه میشوید و هر چی میگذره میبینید که عوض شده اید و گاهی اوقات طرف را تحویل نمیگیرید و حتی بی دلیل ازار میدهید. طرف تقلا میکند رابطه را درست کند و شما باهاش همکاری نمیکنید !
بگذارید همینجا هشدار اصلی ام را بدهم :
شما بخشی درونتان پیدا کرده اید به نام سپهر خانم که دارید با بقیه زندگیش میکنید. بخشی خطرناک ، آزرده و پر از خشم که ناگهان در رابطه بعدی تان میاد بالا ! شما خود سپهر را ( که چقدر شما را آزرد ) شروع به زیستن میکنید . اینجاست که مکانیسم خشم و درماندگی نسبت به بیرون ( سپهر و امثال او) به سمت خودتان سوگیری میشود و شما از خودتان نیز متنفر میشوید . این کار اشتباه است . هر آدم بالغی باید مراقب باشد تاثیراتی که از بقیه روابط جدی اش دریافت میکند ، قطعا بخشهایی معادل در زندگی او ایجاد میکند که ممکن است بدون کنترل او ، شروع به زیستن آگاهانه بکنند.
جالب است بدانید این مکانیسم روانی را شما قبلا تجربه کرده اید :
ما اگر پدری مهربان داشته باشیم ، در روابطمان محتمل است مهربانی از جنس پدر را با بقیه زندگی کنیم یعنی ما هم در دریافت ویژگیهای مثبت ، هم ویژگیهای منفی از این مکانیسم استفاده میکنیم. به همین دلیل شاید باشد که در انتخاب دوست باید دقت کنیم زیرا رفتار بد دوست میتواند تمساح درون خود ما را بیدار کند و بالعکس مجاورت با افراد سالم ، ما را به سمت تعادل و سلامت روان پیش میبرد
عرض آخر :
وقتی رابطه ای به شکلی آزاردهنده تمام میشود که یک نفر شما را کنار میگذارد یا خیانت میکند یا…، باید ضمن سوگواری بر خود و دردهایتان مراقب باشید که حتما اون رابطه را در خلوتتان با درایت و بالغانه بررسی کنید و تصمیم بگیرید زین پس چگونه باشید و چگونه نباشید. مشاور حاذق اینجا میتواند به شما مقداری کمک بکند که متوجه باشید هر تجربه افسردگی ، روح ما را باردار نوعی تازه شدن از خودمان میکند. مراقبت از این جنین ، سقط نکردن آن یا ناقص الخلقه بارنیاوردنش وظیفه بزرگیست که زندگی برعهده مان میگذارد
برای تهیه، دسترسی و دانلود آموزش غیر حضوری «نجات رابطه عاطفی» و «پس از جدایی عاطفی و طلاق» با تدریس دکتر شیری بر روی تصاویر زیر کلیک نمایید:
دانسته یا نادانسته، بیشتر ما به عنون یک «قربانی» به زندگی و مسائل آن واکنش نشان میدهیم. هرگاه از پذیرش «مسئولیت» عمل، فکر یا اقدام خود سرباز میزنیم، بدون آنکه آگاه باشیم در نقش قربانی قرار میگیریم. «قربانیگری» به طور اجتناب ناپذیری، ا حساس خشم، ترس، گناهکاری و یا بیکفایتی ایجاد میکند و باعث میشود که ما احساس کنیم به ما خیانت شده، و دیگران از ما سوءاستفاده کردهاند.
احساس قربانی بودن توسط استیون کارپمن به خوبی در قالب مثلث قربانی نشان داده شده است. نگاه عمیقی به آن و ارزیابی خود و روابطمان در پرتو آن میتواند شناخت عمیقتری برای ما فراهم آورده و به رشد و تعالی ما کمک شایانی نماید.
به این مثلث «شرم آفرین» یا «خالق شرم» گویند Lyne Forrest » برخی نویسندگان از جمله لین فارست، زیرا معتقدند بوسیله نقشآفرینی در این مثلث ما بطور ناهوشیار زندگی دردناک و رنجآوری را به نمایش میگذاریم که برای خودمان «شرمآور» است. این مثلث جایگاهی است که ما باورهای رنجآور قدیمی را که باعث گیر افتادن ما در زندگی شده است تقویت کرده تا کمی رنگ واقعیت به خود بگیرند.
من معتقدم که هر نوع تعامل ناکارآمد در رابطه خود یا دیگران، از این مثلث سرمنشاء میگیرد و تا زمانی که نسبت به آن هوشیار نشویم نمیتوانیم آن را تغییر دهیم. و تا زمانی که این الگوی زیستی تغییر نکند، نمیتوانیم به سلامت روانی، هیجانی و بهزیستی دست یابیم. در واقعیت درمانی کار اصلی ما دعوت به مسئولیت پذیری و رها کردن نقش قربانی است تا زندگی مطلوب خود را زندگی کنیم.
سه نقش حاضر در این مثلث عبارتند از آزارگر، ناجی و قربانی. کارپمن معتقد است که این ۳ نقش جنبههای متفاوت «قربانی»اند از هر وجه که شروع کنیم در نهایت در نقش قربانی خود را احساس خواهیم کرد. بنابراین مهم نیست که در این مثلثها در چه نقشی هستیم، در نهایت خود را قربانی خواهیم یافت. به زبان ساده: اگر در این مثلث قرار داریم، قربانی هستیم.
هر فردی برای ورود به این مثلث «دروازه ورود» خاص خودش را دارد که از ابتدای زندگی و بنابر تجربۀ تربیتی خود آن دروازه را میآموزد. یکی از ورودیها یا دروازههای ورود به این مثلث معمولاً برای هر کسی آشناتر است و از آن ورودی وارد مثلث میشود. برای اولین بار در دوران کودکی این دروازۀ ورودی را یاد میگیریم. اگرچه غالباً خود را در یکی از نقشها مییابیم، ولی به زودی در هر ۳ نقش جابجا میشویم و در هر ۳ جایگاه ایفای نقش میکنیم، گاهی در عرض یک دقیقه یا حتی کمتر از دقیقه ممکن است در چندین نقش قرار گیریم و گاهی روزها چندین و چند بار جنبههای گوناگون این مثلث (نقشها) را تجربه میکنیم.
«ناجی»ها معمولاً خود را حمایتگر و حامی و یاری رسان و مراقبت کننده میبینند. آنها برای آنکه احساس اهمیت و زنده بودن کنند نیاز به یک قربانی دارند تا به او کمک کنند. برای آنها دشوار است که هرگز خود را در جایگاه قربانی ببینند. همواره برای هر چیز پاسخی دارند.
«آزارگرها»: از طرف دیگر از همان ابتدا خود را قربانی قلمداد میکنند. آنها تاکتیکهای سرزنش گرانه ـ مستقیم یا غیرمستقیم ـ آشکار یا پنهان، خود نسبت به دیگران را کاملاً انکار میکنند. هنگامی که به آنها گوشزد میکنند، بحثشان این است که آن حمله برای حفاظت و دفاع از خود ضروری بوده است و چارۀ دیگری به جز حمله نداشتهاند ـ از خود دفاع کردهاند. نقش ناجی و نقش قربانی دو جنبه افراطی نقش آزارگر هستند. با این همه صرفنظر از اینکه از کدام دروازه وارد مثلث شویم، در نهایت از نقش قربانی سر درخواهیم آورد، مقصد نهایی که در آن خود را خواهیم یافت «قربانی» بودن است. قربانی یک کس یا گروهی از افراد و یا شرایط.
همانطور که در شکل میتوان دید آزارگر و ناجی هر دو در قسمت بالای مثلث قرار دارند. این نقشها به عنوان «دست بالا» دانستن در برابر دیگران است. به این معنا که آنها بگونهای وانمود میکنند که انگار آنها «بهتر، قویتر، هوشمندتر و یا منسجمتر از قربانی»اند. دیر یا زود «قربانی» که در بخش «پایین دست» مثلث است یک به اصطلاح «گره» یا گرفتگی عضلانی در بخش گردن او ایجاد میشود، بخاطر اینکه دائم به بالا نگاه کرده است، احساس نگاه بالا به پایین دیگران به او و احساس ارزش کمتر نسبت به دیگران، باعث میشود که نوعی رنجش و حالت انتقام در او شکل گرفته، دیر یا زود به دنبال تلافیجویی باشد. در اینجاست که گذار از حالت «قربانی» به حالت «آزارگر» به طور طبیعی رخ میدهد. این عموماً باعث میشود تا «آزارگر» یا «ناجی» را به حالت «قربانی» حرکت دهد. مانند بازی جایگیری با موسیقی، تمام بازیگران نقشهای خود را جابجا میکنند.
مثال: پدری از سرکار به خانه میآید. مشاهده میکند که مادر به فرزندش فشار میآورد که از پای تلویزیون برخواسته و درسهایش را انجام دهد.
ـ پسر مقاومت میکند.
ـ پدر به پشتیبانی و برای نجات فرزند مداخله کرده و میگوید:
ـ خانم، چه کارش داری، بگذار کمی استراحت کند. از صبح تو مدرسه کار میکرده (ناجی).
ـ مادر از نوع مداخله او ناراحت شده و احساس میکند که مورد ظلم پدر قرار گرفته است، از این رو با قهر و ناراحتی محل را ترک می کند (قربانی).
ـ پدر با دیدن واکنش مادر، احساس قربانی بودن میکند و ممکن است به سوی فرزند برود (قربانب به ناجی).
ـ فرزند ممکن است رو به پدر رفته و علیه مادر با او گفتگو کند (قربانی به ناجی).
ـ فرزند ممکن است به عنوان ناجی مادر عمل کرده و رو به پدر بگوید: در کار من و مامان دخالت نکن، خودم میدانم چیکار کنم (ناجی به آزارگر).
همانطور که میبینیم تمام افراد، در تمام نقشها حضور پیدا میکنند ولی در نهایت هر ۳ نفر احساس قربانی بودن میکنند: یعنی این که دیگری به او ظلم کرده است. برای خانوادههای بسیاری این نوع تعامل تنها شیوۀ مراودۀ خانوادگی است.
دروازۀ ورود ما به مثلث سرزنش یا قربانی، تنها نقطهای نیست که ما وارد مثلث میشویم، بلکه نقش غالبی است که ما برای خود تعریف میکنیم و در زندگی هویت خود را میشناسیم. در واقع این بخش غالب بخش مهمی از هویت ما را میسازد. هر یک از دروازههای ورودی یا نقشهایی که بازی میکنیم، شیوۀ خاص ما در نگریستن و پاسخ دادن به رویدادهای جهان است.
تمام ما دارای باورهای سخت و انعطاف ناپذیری هستیم که در دوران کودکی در ما ساخته شده است، منشاء این باورها تعاملات خانوادگی و تجربیات اولیه (باورهای ناکارآمد اولیه) و تفسیر و برداشت ما از تعاملات خانوادگی است. این برداشتها «تم زندگی» ما میشود که ما را برای انتخاب ناهوشیارانه نقشهای خاص قربانی، آزارگر یا ناجی در مثلث آماده میکند. یعنی شیوۀ رابطه ما با دیگران را این باورهای اولیه تعیین میکنند که در تعاملات خود با جهان خارج کدام نقش را در ابتدا ایفا کنیم.
افراد ناجی به طور ناهوشیار این باور را با خود حمل میکنند که در همۀ شرایط باید حواسشان به نیازهای دیگران باشد: «نیازهای من مهم نیستند، تمام ارزش من به آن است که چقدر برای دیگران کار انجام میدهم». کاملاً روشن است که شخص ناجی برای آنکه احساس ارزشمندی و مقبولیت کند نیازمند کسی است تا به او کمک کند، نجاتش دهد ( یعنی یک قربانی).
افراد ناجی هیچگاه قبول نمیکنند که در فرایند زندگی قربانی بودهاند. او کسی است که برای هر شرایطی جواب و راه حل دارد یا باید داشته باشد. با این وجود در واقع فرد ناجی در مثلث جای خود را به طور مرتب تغییر میدهد. یک ناجی در نقش قربانی به شهید و ایثارگری تبدیل میشود که با صدای بلند شکایت و غرغر کرده و میگوید: «بعد از این همه کاری که برای تو انجام دادم، اینگونه از من تشکر میکنی»؟
از طرف دیگر فرد آزارگر خود را قربانی میبینید که باید از خود «دفاع» کند. این راهی است که آنها رفتارهای خشن خود را توجیه میکنند. «خودش باعث این شد و به سزای اعمالش رسید.» این شیوهای است که آزارگر جهان را میبینند، باور اولیه فرد آزارگر چنین باوری است:« دنیا مکان خطرناکی است»، نمی توان به دیگران اعتماد کرد»، قبل از آنکه به من صدمه بزنند، باید جلویشان را بگیرم«. این طرز تلقی آنها را برای این فکر آماده میکند که برای مقابله در برابر تهاجم غیرقابل اجتناب دیگران باید حمله کنند.
در حالی که ناجی با اجتناب از حمایت و پشتیبانی خود (دیگه بسه، دیگه هیچ کاری برات انجام نمیدهم) میتواند به نقش آزارگر جابجا شود، ولی آزارگر به شیوۀ بسیار آزارگرانهای، همانند زمانی که طرف را زیر حمله قرار میدهد، دست به ناجیگری و حمایت میزند. یعنی نوع حمایتاش هم آزارگرانه و رنجآور است. مثلاً دندانپزشکی که بیمار روز تعطیل به در منزل او آمده و تقاضای درمان دندانش را دارد، او را به اتاق برده و بدون تجویز د اروی بیحسی لازم روی دندان او کار میکند تا بیمار که روز تعطیل او را خراب کرده، با تحمل درد منۀ دندانپزشکی به جزای اعمالش برسد. در حالی که دندانپزشک احساس میکند قربانی بیمار شده و روز تعطیلاش خراب شده، پس حق خود میداند که بیمار را با دادن یک درمان دردآور ادب کند. افراد آزارگر نمیدانند که میتوانند بجای این کار یک حد و مرز برای زندگی خود تعیین کنند که لازم نباشد دیگران را به شیوۀ رنجآور نجات داد.
قربانیها نیز یک باور اولیه دارند که آنها را برای ورود به این نقش در مثلث آماده میکند.این افراد باور دارند که نمیتوانند از خود مراقبت کنند، قادر نیستند از حقوق خود دفاع کنند. نگاهشان به خودشان چنین است که از کنار آمدن با مسائل زندگی ناتوانند. گاهی آنها حرفهایی به ناجی بالفعل خود میگویند مانند: تو تنها کسی هستی که میتوانی به من کمک کنی». این گونه جملات را به وفور میتوان از زبان قربانیها شنید.
نقشها یا دروازههای ورودی به مثلث معمولاً در دوران کودکی ساخته و پرداخته میشوند. اگر والدین از فرزندان خود نخواهند که برحسب سن و سال خود، مسئولیت کارها، نیازها و خواستههای خود را بپذیرند، این احتمال وجود دارد که آنها با طرحوارهای بزرگ شوند، که به آنها میگوید به عنوان یک بزرگسال قادر به ارضاء نیازهای خود نبوده و نمیتوانند از پس کارهای خود برآیند. (نقش قربانی) یا افراد انتقامجو و خشمگینی شوند که وقتی دیگران به آنان توجه مورد نیاز یا طبق انتظارشان را نمیکنند، آنها را مورد سرزنش قرار میدهند. آنها در نقش بازجو یا ازارگر به هر صورت که خود را احساس کنند، در مثلث همواره احساس قربانی کرده و در آن جایگاه خود را می بینند.
دکتر علی صاحبی
مربی ارشد موسسه ویلیام گلسر
مرکز آموزش تئوری انتخاب و واقعیت درمانی
✔برداشت اول: اعتیاد عاطفی!
✍شما پسرید و با دختر خانمی آشنا میشوید، ۲۵ سالتونه و پر هستید از امید تغییر و تکاپو و ثروتآفرینی و … دختر خانمی به شما علائمی میدهد مبنی بر متفاوت بودن شما برایش. جان میکنید و به هر نحوی شده با او وارد رابطه میشوید… اوائلش ستوده میشوید، نگاهش به شما خیلی عارفانه است و شما کیفور هستید؛ لطفا بزرگ شوید و به این مورد توجه دائمی بودن معتاد نشوید. فقط یک احمق است که میخواهد همیشه مورد ستایش کسی قرار بگیرد که در زندگیش وارد شده است. کسی که میاد تو حیاط خلوت تو، بناست کمی غیرشیفتهتر با تو برخورد کند پس انتظار نداشته باش مثل مامانت، همیشه شیفتهات باشه.
یه جورایی پشت این”اعتیاد به محبوب بودن”، میشه کلمات قلمبه سلمبهتری مثل MOTHER COMPLEX را هم رصد کرد!
✔ برداشت دوم: شُخم نزن!
✍شما وارد رابطهای شدهاید با دختری با تجربهتر از خودتون… اینقدر تجربههای سابقش را شخم نزن… متاسفم که یه احمقی یه جایی به تو گفته وارسی جزئیات زندگی یک دختر، غیرت توست.
پسر خوب! این یک حسادت ساده پسرانه است که به سرعت یک دختر سالم را از تو بیزار میکند؛ منتها بسته به “کفکردگی ابتدایی دختر” در برابر تو، ممکن است چند ماهی طول بکشد تا این نفرت از ناخودآگاه دختر به حوزه آگاهی او تسری یابد. فقط گذشته کسی را بگرد، اون هم کلی، که میخوای شوهرش بشوی.
✔برداشت سوم: پیر شدی ولی بزرگ نه!؟
✍شما وارد رابطه با دختری شدهای که تجربیاتش او را سنگین کرده است، یعنی نشاط دخترانه و شور و هیجان و نفهمیهای سالم یک جوان را ندارد. نفهمیهای سالم یعنی بنا نیست تو در جوانیات خیلی خردمندانه و بیاشتباه زندگی کنی.. به خود زندگی اجازه بده در وجودت جریان یابد.
اگر ۲۶ سالته مثل ۳۶ ساله، PERFECT و حرفهای عمل نکن… فقط یک احمق در رابطهای میماند که به خاطرش مجبور شود خیلی سن بالا و عاقلانه رفتار کند. میخوام مطمئنت کنم که رابطه با زنی که خیلی بیشتر از تو میفهمد یا نشان میدهد که میفهمد؛ زنی که درونا مایل است با مردان سن بالاتر، معاشرت کند، بزرگترین کابوس زندگیت خواهد شد. همیشه در حال مقایسه احمقانه خودت با رقبای نادیده هستی…کتابهای نیچه و رامون کاخال میخونی که بتوانی در گفتگوی با او خیلی IMPRESSIVE بشوی… نکن این حماقت را. برو تو زمین بازی خودت و اونجا، پادشاهی کن. از بودن در سن خودت خجالت نکش پسر خوب… به طبیعت اعتماد کن… خداوند به تدریج تغییراتش را در طبیعت اعمال میکند… تو نیز برای بزرگتر شدن، به خودت زمان بده.
#دکتر_شیری
در همین رابطه به شما پیشنهاد میشود:
خیلی ها تو نامه اشون از من میپرسند چه ازدواجهایی درسر زاست. من در این نوشتار به تیترهای این نوع مین گذاریهای اشاره کرده ام و در مقاله بعدیم به نامزدیهای خطرناک نیز نیم نگاهی انداخته ام
۱- اشتیاقات بیش از حد دختر و پسر به هم :
مورد خطرناکی است که وقتی دو نفر خیلی به هم اشتیاق دارند بروند ازدواج بکنند زیرا اشتیاق و هیجان زیاد اکثرا باعث میشود آدم نتواندخوب طرف مقابل را ببیند و به همین دلیل وقتی واقعیت را میبیند که ازدواج کرده است !
۲- ازدواج از روی فشار ( سن / خانواده/ آخرین فرزند مجرد مانده ) چنین نامزدی هایی هم داریم و توصیه میکنم احتیاط بیشتری کنید زیرا ازدواج معمولا حلال مشکلات نیست
۳- ازدواج از روی لج ( نامزدی به هم خورده ، طلاق اخیر )
۴- تنهایی اعصاب خورد کن ( بازم پنجشنبه شد ، ما تنهاییم !) درست است که ازدواج تنهایی پر کن است اما واقعا هزار تا مساله دیگر نیز دارد که اگر از قبل بهش فکر نکرده باشی روزی هزار بار آرزو میکنی کاشک تنهایی مجردی را داشته باشی. برای کسیکه ازدواج میکند خیلی از این گرفتاریها شیرین میشود به شرط اینکه بلوغش را داشته باشد
۵- زندگی فردی بی برنامه و کارهای نیمه تمام و امید نابخردانه به ازدواج : چنین نامزدی هایی افتضاحند. ازدواج شما را زندگی بکن نمیکند. منظم و با شخصیتد نمیکند . اینقدر سخت هست که همه شخصیتتون را هم تحت الشعاع قرار دهد. چاره اینست که قبل از ازدواج هر تغییری که میخواهید در زندگیتان پدید آورید و بعد برید سراغ زن و یا شوهر
۶- استیصال جنسی
۷- خسته شدن از روابط موقتی دلیل بدی برای ازدواج است. شما نشاطی برای چنین زندگی ندارید و عملا بزودی در این ازدواج نیز خسته میشویدو بی حوصله
۸- ازدواج برای جایگزینی والدین ، کسب حمایت ، بزرگ نشدن :
یکسری دخترها اینطوری ازدواج میکنند تا یک حامی و تکیه گاه جدید داشته باشند به نام شوهر و واقعا به پسرها میگویم مراقب چنین دیدگاهایی در نازدتان باشیدو همیشه باید او را درک کنید ( مثل پدری خوب) همیشه باید او را در اولویت قرار دهید ( مثل بابای دختر لوس کن )
۹- ازدواج از روی ترحم
۱۰- ازدواج از روی چشم و هم چشمی (دختران)
۱۱- ازدواج از روی جوگیری(پسران)
پسرها وقتی یک نفر در اکیپشان ازدواج میکند وسوسه میشوند برای حفظ هیجانهای جمع وارد بحث ازدواج بشوند و خود مراسم عروسی و …نیز وسوسه کننده است. ازدواج بستنی کیم نیست که وقتی پسر همسایه خرید من نیز بخرم. ازدواج یک تصمیم جدی برای ادمهای جدی است
۱۲- انتخاب همسر برای راضی کردن دیگران :
ترانه ۲۴ ساله مهندس نفتی ، از شاگردان خوب من در سالهای گذشته بود که مطمئن بودم در انتخابهای شغلی و عاطفی خود بسیار دقیق است و آینده ای نیک در پیش دارد. روزی در کمال ناباوری در بین خواستگاران شایسته ای که داشت تن داد به نامزدی با پسر دایی ۲ سال کوچکتر خودش از یک شهرستان دیگه و وقتی با تعجب من روبرو شد ( چون سنخیتی بینشان نبود ) گفت این وصیت مادربزرگم بوده است
۱۳- ازدواج در اثر موقعیتای خاص :
مثلا دو نفر در یک میهمانی ، تو فضایی خاص که خوش هم گذشته به هم علاقه مند شده اند یا تو تعطیلات تابستانی یا عید که خانواده ها با هم میروند به مسافرت میبینی علاقه ای ایجاد میشود و دو نفر میخواهند این را به سمت ازدواج پیش برند که اشتباه است زیرا موقعیت که برطرف میشود اون علاقه دوباره ، ایجاد نمیشود
#دکترشیری
✔️منظور از آرکتایپ چیست ؟
انرژیهای روانی مردان و زنان در دسته بندیهای متفاوتی قرار میگیرند و هرکس به صورت طیفی از این مدادرنگی شخصیتی ، رنگ میپذیرد و تیپ خودش را پیدا میکند
✔️ریشه های علمی شخصیت شناسی آرکتایپ چیست و کجاست ؟
پروفسور یونگ سویسی و شاگردانش مثل خانم بولن روانپزشک، زیباترین دسته بندیهای این بحث را تدوین کرده اند و لدا بحث غیر از کاربردی بودن توسط بزرگترین سینماگران و روانشناسان شخصیتی در دنیا ، بسیار text های قدرتمندی را یدک میکشد.
👌کاربردی بودن، همه فهمی، مثالها و فیلمهای بی شماری ، کتب خوب ترجمه شده در کشور همه و همه سبب میشود تا این دانش همچنان شیرین و کاربردی باشد.
✔️منظور از آرکتایپهای زنانه و مردانه اینست که زنان بهتر است مباحث زنانه را یاد بگیرند و مردان برعکس؟
نه ! این انرژی های روانی در همه آدمها در جریان است ولی تیپهای مردانه بیشتر در مردان بروز می یابد و زنانه بیشتر در دختران. در ضمن هر زنی یک مرد مهم در زندگیش هست که شناخت رازهای او بسیار به رابطه کمک میکند و بالعکس هر مردی نیز زنی رازآلود در زندگیش هست که میتواند او را رصد کند
✔️اسامی یونانی آرکتایپها (زئوس ، هرمس ، افرودیت و …) معنای خاصی دارند ؟
بله ! معادل ادبیاتی تیپهای روانی در شخصیتهای اسطوره ای یونانی و همه تمدنها وجود دارد و داستان زندگی آن ایزدان و ایزدبانوان معدل روانشناختی دارد
انرژی هایی که بیشتر در مردان حضور پیدا می کند :
- راه قدرت -مردان ZEUS: اهل قدرت و جاه طلبی و پیشرفت و رقابت ( دون کورلئونه در پدرخوانده)
- راه عواطف مردان POSEIDON: اهل عواطف و عمیق شدن در احساسات و عشقهای چسبنده و کینه های شتری ( خانواده بردبار در سریال خان مظفر مهران مدیری)
- راه شهود مردان HADES: مردان شهودی و عمیق و کمی عجیب غریب در رفتار، منزوی ولی پیچیده ( یونگ)
- راه نظم و ترتیب مردان APOLLO: اهل برنامه ریزی و پیشرفت قدم به قدم، مثبت و محافظه کار ، پسر با کلاس پیانو زن که معمولا داداش دخترها میشود نه نامزدشون
- راهرمز و راز مردان HERMES: مرد سفر کرده که راز زندگی به جوانان یاد میدهد یا پسر شیطون بزمی برونگرا که نقل محافل است و هیچ وقت انگاری پیر نمیشود ، همه کاره هیچ کاره، معلمهای حرفه ای با قدرت نفوذ و مذاکره و تاثیرگذاری ( کیانیان در قدمگاه- در سریال شاهگوش)
- راه خلسه و عرفان مردان DIONYSUS: اهل خلسه ، چه فرمت عرفانی چه فرمت اعتیاد به مواد سرخوش کننده ( ال پاچینو در بوی خوش زن- علی سنتوری)
- راه درد و خلق مردان HEPHAESTUS: مردانی درونگرا و پر از خلاقیت که دستانشان میتواند معجزه کند
- راه جسمانیت مردان ARES: پسر ورزشکار بی کله که اهل رقص هم میتونه باشه و معمولا بیشتر با بدنش فکر میکند تا مغزش ( کوزی در سریالهای ترکی)
- مردان رازآلود Orpheus
- راه کودک :Pan
انرژییهای زنانه :
- ATHENA : دختر رقابتی دانشگاه / وکیل طبیب مهندس، رقابتی و جاه طلب. بیشتر با کلاس است تا معشوقه خوب. بیشتر همکار خوبیست تا همسری گرم
- ARTEMIS : عباس اقای دخترانه ! موی کوتاه و شلوار ۶ جیب ، دختر با معرفته که خواهر پسرها میشه نه همسرشون
- HESTIA: زن معنویهایی که در دعا و مدیتیشن و یوگا هستند/ شهودی درونگرا عمیق
- HERA: زنان همسر الگو که همه چیز زندگیشون مرد است و حسودندو رو هوا رقبای خود را شکار میکنند
- DEMETER: زنان مادر الگو که همه را مراقبت میکنند
- PERSEPHONE: دختر الگو، راحت شکار گرگ میشه ولی بیشتر نقش قربانی را بازی میکند و واقعا میداند قصه چیست
- APHRODITE: الهه زیبایی و لوندی ، دختری اهل زیبایی که با کمترین امکانات بیشترین زیبایی را بر می انگیزد
- Gaya: الهه مادر