نوشته‌ها

حقیقت اینه که پدر و مادر من و خصوصا مادرم می‌خواد با من معامله کنه و چون بابام شغل مهم و درامد بالایی داره مامانم چرتکه میاندازه برای ازدواج من. مثلا میشینه و میگه این لکسوس داره و خونه فرمانیه اما اون یکی فلانه و حتی یه خواستگار هم راه نمیده میگه بهتر از این ها میاد. ما خوانواده مذهبی هستیم اما یک ذره هم ملاک این ها ایمان و انسانیت نیست.
حالا هم مشکل اینه که پسر عمه ام ۴ ساله که خواستگار منه و من هم خیلی دوستش دارم وضع مالی اش خوب نیست اما انسانیت به معنای واقعی در او تجلی کرده و ایمان و اخلاقش فوق العاده است. اما مامانم به خاطر این که از ما پایین ترند نمیذاره و با عمه ام دشمنی میکنه. باید چیکار کنم؟

پاسخ دکتر شیری:
راستش سن و سال و تجربه ها و نوع شخصیت شما را نمیدانم. پس احتمالا کمی کلی نظرم را خواهم نوشت. اگر پسر عمه شما بخواهد خواستگاری شما یعنی دختر داییش بیاید ظاهرا با یک چالش بزرگ طرف است و آن راضی کردن دایی و زن دایی اش است .خب نکته مهم این است که در این ۴ سال چه تلاشی کرده است برای جلب نظر مساعد دایی؟
نکته مهم اینست که معمولا یک مرد پولدار (شما میتونید بخوانید یک خانواده پولدار) تنها به دلیل پول نیست که خواستگارهای طبقه اقتصادی پایین تر را رد میکند!
دلایل اصلی تر را دقت کنید:
۱- این آدم چقدر عرضه داره که داماد من بشود؟ قدر من و زحماتم را بداند و وسوسه نشود که ره صد ساله را یک شبه با داماد شدن طی کند
۲- این داماد چقدر عرضه دارد با فرصتی که احتمالا این وصلت برایش فراهم میکند، طبقه اقتصادی خودش را تغییر دهد؟
۳- داماد جدید چقدر آداب بازی کردن با طبقه مالی قویتر از خودش را بلد است؟ یعنی بالاخره از لباس پوشیدن بگیرید تا نوع میهمانی ها و حتی حضور معاشرین جدید و گاهی ادبیات جدید در چنین وصلت‌هایی رخ میدهد که استرس کمی نیست و اتفاقا علیرغم اینکه از دور آدم میگه چه اشکالی داره خب میریم حالش را میبریم، بسیار میتواند عذاب آور بشود!
من فکر میکنم یک دایی با تجربه موفق مالی و اجتماعی ، ۴ سال فرصت داده به خواهرزاده خودش و او با کارتهایش درست بازی نکرده و دل خوش کرده است به حیا و اخلاقیات خودش.
حیا و اخلاقیات خوب هستند … خوب ترین هم هستند اما شما متوجه نیستید که دقیقا تغییر طبقه مالی همین نقطه حیا و اخلاقیات را هدف خواهد گرفت و فرد کم کم از سیستم ارزشی خود تهی میشود.
نمیخوام دربست از والدین دفاع کورکورانه کنم که کافیست به ادله من دقت کنید اما حیف است فرصت دیگری به این پسر داده نشود.

برای تهیه، دسترسی و دانلود آموزش غیرحضوری «ازدواج مثبت ۳۶۰» با تدریس دکتر شیری بر روی تصویر زیر کلیک نمایید:

بسته ازدواج مثبت 360

 

سردبیر محترم مجله موفقیت سوالی را مکتوب از بنده و سایر نویسندگان مجله پرسیدند که موجب جستاری کوتاه شد و آنرا برایتان نوشتم تا شاید مقبول افتد

 

تفاوت نسل‌ها در خانواده‌ها در ابعاد مختلفی مطرح می‌شود، یکی از ابعاد آن جویا‌‌شدن استقلال‌طلبی و داشتن اتاقی از آن خود است و یا رفتن به سفرهای دوستانه و خارج از جمع خانواده و تقاضای خلوت و سکوتی برای خود و حتی ساعت بازگشت به منزل… این تفاوت از نسلی به نسل دیگر و از خانواده‌ای به خانواده دیگر متفاوت است. به عنوان مثال شکاف یا تفاوتی که میان افکار من و پدرم است با تفاوت افکاری که میان پدرم و پدرش وجود داشت  به اشکال و درجات دگرگونه‌ای تعریف می‌شوند. در این خصوص سوالاتی مطرح شده که در پی می‌آید…

آیا می شود مدعی شد که تفاوت نسل‌ها بیشتر مختص به این دوره است و یا در دوره‌ای خاص شدت گرفته است؟ دلیل این زیاده‌خواهی و یا استقلال‌طلبی افراطی فرزندان که از سوی والدین مطرح شده و از سوی فرزندانشان حقی طبیعی تلقی می شود چیست؟

آیا می‌توان از تفاوتی که میان فرزندان و والدین در سه دهه پیش وجود داشت هم به عنوان شکاف نسل ها یاد کرد؟

خانواده به عنوان رکن اصلی جامعه چقدر در احیای شکاف نسل ها موثر است؟ و آیا اساسا می تواند نقشی در پیشگیری از این پدیده داشته باشد یا اینکه تفاوت نسل ها  امری اجتناب ناپذیر تلقی خواهد شد؟

آیا می توان گفت که جنس این  تفاوت های افکاری میان نسل ها عوض شده  و از دوره ای به دوره دیگر متغیر است؟ ممکن است حتی این تفاوت ها در دوره های بعد نیز اشکال دیگری به خود بگیرند؟

 

ضمن تشکر از طرح  بحث ، نکات زیر به عرض میرسد

  1. بحث شکاف نسلها Generation Gap طبیعتا به درازنای تاریخ  جهانی و تاریخ روایی مذهبی قدمت دارد. در تعبیر نورانی حضرت امیر آمده است که کن ابن زمانک، فرزند زمانه خویشتن باش . یا فرمودند فرزندان خویش را برای زمانه ایشان تربیت کنید
  2. از نظر جامعه شناختی ، انسان از نسل کشاورزی به صنعتی و سپس اطلاعاتی تغییر یافته است .اتفاقی که افتاده عبارت از اینست که سرعت تغییرات اجتماعی و زیستی از ۱۹۵۰ به دلیل انفجار اطلاعات Informational Age  بسیار شتاب گرفته است .اواخر قرن گذشته با ظهور اینترنت و IT عملا بشر در وضعیتی بی سابقه از نظر تغییرات ارتباطی قرار گرفت. ارتباطات تصویری علیرغم فواضل ده هزار کیلومتری با یک تلفن ساده و دیدن تصویر همزمان ، سرعت بالای ارسال اطلاعات هر اتفاقی از جمله جنگ و زلزله و افتادن فلان خواننده موقع اجرا و ظهور شبکه های اجتماعی اینترنتی ( facebook , my space )  و وبلاگ و میکرووبلاگ ( tweeter) ، همه و همه بدون سابقه مشابه در زندگی بشر بود و جامعه شناسان و آسیب شناسان  ، برای اولین بار به این وقایع برخوردند و تحلیلها هنوز مبتنی بر آماری ۲۰-۳۰ ساله است نه ۱۵۰ ساله و….
  3. در این بین پدیده شکاف نسلی که واژه ای جامعه شناختی- روانشناختی است بسبار جدی شد به این معنی که دختر متولد دهه ۷۰ به زبانی دنیا را ادراک میکند و با دوستانش صحبت میکند و از ارزشهایی دم میزند که مادر متولد ۱۳۴۸ او نه آنرا درست درک میکند نه میتواند پاسخی در خور بدانها بدهد
  4. هر چه جامعه سنتی تر باشد ، قوانین جدید ارتباطی و تربیتی دیرتر تغییر میکند منتها تغییر لاجرم است و باید بپذیریم پاسخ به سوال  “دختر خوب کیست؟” امروز بیانی متفاوت دارد در مقایسه با جواب همین سوال در سال۶۵  . به خاطر دارم در مدرسه ای دخترانه جهت سخنرانی دعوت بودم و همه پدرها الزاما آمده بودند زیرا سیاست دبیرستان اعطای کارنامه به پدر دختر بود. الغرض در ابتدای بحث از یک پدر پرسیدم ” دختر خوب چگونه دختریست؟” ایشان مکثی کردند و گفتند :” دختری که هرچی پدرش بگوید ، بگه چشم !” من که جا خورده بودم و خیرسرم اول سخنرانیم یه اژدر دریافت کرده بودم ، پرسیدم ” اون وقت پدر خوب چه پدریست؟ ” ایشان بدون مکث گفتند :” پدری که هرچی بگه دخترش بگه چشم !” و ایشان تقریبا با این جواب در افق محو شد ! وقتی تعاریف براساس اگو و منیت ما تعریف بشه به نتایج مضحکی نیز در تربیت خواهیم رسید.
  5. راهکاری که ما نوشته ایم ؛  شنیدنش خالی ازلطف نیست و البته مدعی جامعیت آن نیز نیستیم و راه برای توسعه و تکمیل آن کاملا باز است :
  • نسل بعدی را اگر میخواهید درک کنید باید تن به یادگیری تکنولوژی های جدید تا حدی بدهید . اپل و اندروید و ویندوز و اپلیکشین و شبکه اجتماعی و game های رایانه ای زمینه هایی هستند که با ورود به آنها میتوانید دنیای فرزندان خود را بهتر درک کنید و البته در مواقع لازم رصد. مادری که نوشته های صفحه اجتماعی دخترش را میخواند بهتر به شناخت  او میرسد تا مادری که فرق موبایل و تبلت را هنوز نمیداند !
  • فلسفه تربیتی خود را بازبینی کنید : بپذیریم مادر و پدر خوب بودن به معنی تعطیل کردن زندگی و فقط “تحلیل زندگی فرزندان “نیست. والدین متعادل بخشی از انرژی خود را میگذارند برای تربیت فرزندان و بخش عمده را برای تعادل زندگی شخصی و تحقق فردیت خود میگذارند و تنها این نوع مرد بودن ، پدری خوب بودن را به ارمغان می آورد. مادری که ورزش شخصی میکند ، امروز برای فرزندان پذیرفته تر است  تا مادری که صبح تا شب به دنبال رتق و فتق امور بچه هاست که متاسفانه آخرش هم ختم میشه به باجگیری عاطفی و رفتارهای مخرب
  • داشتن زندگی شخصی به معنی عدم رعایت دیسیپلینهای معقول نیست.  دیسیپلین به معنی نظم و سازماندهی است نه دیکتاتوری . مطمئن باشید همچنان مصرف مواد مشکوک، پرخوری، بی بندو باری مالی ، دوستان عوضی داشتن ، خط قرمزهای تربیتی فرزندان ماست از آن سو مخالفیم که پدر گوشی فرزند خود را بگردد و به جای گفتگو فرزندش را بازجویی کند. مخالفیم که فرزند هرگز نتواند فردیت خود را در خانه به خاطر استبداد والدین کسب کند. فرزند ۱۶ ساله شما اگر میخواد میهمانی برود هم باید اطلاع دهد هم باید اجازه بگیرد ولی در ۲۶ سالگی فقط باید اطلاع دهد و البته طبق یک norm قابل مذاکره ، ساعت به منزل آمدنش دیرتر بشود. هدف ما اینست که زندگی مجردی این آدم مسوولانه باشد نه محکومانه.

 

👈 آموزش‌ غیرحضوری از والدین کامل تا والدین کافی:

از والدین کامل تا کافی

آموزش غیرحضوری والدین توانگر:

بسته والدین توانگر