نوشته‌ها

شمع حیاتم ؛
جان پدر،
براده نور،
عصاره روحم،
در روزگارى که سیاهى خریدار دارد عجیب؛
و تاریکى چنان به سنگ خارا اطمینان داده که به خاطر گُندگى بی قواره اش مقابل یاقوت نعره بکشد؛
شمع روشن کردن؛
و شمع روشن نگاه داشتن ،
بزرگترین حماسه است.
تندبادها می آیند که همین سوسوى امید را خاموش کنند؛
راهزنان سفله به تجارت روح انسان ها مشغولند و جماعت حقیر خرسندند به فوتى که به شمع امید انسان روا کرده اند ؛
تو نور دیده ام ؛
“شمع” را روشن نگاه دار؛
همانگونه که مادرت نامت نهاد ، “رسا” و بلند و واضح ؛
نور را به تاریکى بیفکن ،
و فریادى لرزه برافکن باش
وقتى مردمان در سکوت از ترس چمباتمه زده اند
پدرت،
علیرضا
١۶ آذر
یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ
وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ
صف-٨

 

فکر نکنید وقتی یک کار خیر می‌کنید و کسی را خوشحال می‌کنید جنس آن کار روح می‌شود، تو باید از جنس روح شوی تا کارهایت رنگ و‌‌ لعاب روح پیدا کند. این یعنی چی؟ باید به آن برسی؛ بخشی از زندگی است که باید به آن برسی
به «دهندگی ها» توجه کنید! من امروز وقتی را صرف فرزندم می‌کنم که فردای روزگار که بزرگتر شد مجبور نباشم چند برابر وقت صرف او کنم؛ کاسه ی او را الان می‌توانم پرکنم اما وقتی ۱۵ ساله شد معلوم نیست بشود یا نشود. این سطح یک دهندگی است، جایی که هنوز ایگو (من) نقش دارد: پدر زرنگ
حالا کمی برویم بالاتر؛ تغذیه و رسیدگی های اولیه، دهندگی های سطح یک مادر است؛ مادر در سطح دو به فرزندش «عشق» می‌دهد؛ به فرزندش می‌گوید تو مهم هستی. همه ی عالم هم به بچه بگویند تو بی اهمیتی، مادر به او می‌گوید تو مهمی، تک تک سلول هایت مهم است؛ نه اینکه بگوید بلکه انجام می‌دهد