یکى از شوک‌آورترین فیلم‌هاى زندگى‌ام، شکار محصول سال ٢٠١٢ دانمارک بود که حقا شایسته اونهمه جایزه‌اش بود

داستان فیلم درباره سایه‌هاى یک اجتماع است، بخش‌هاى تاریک روان دسته‌جمعى یک قوم،
خلاصه داستان:
مدز میکلسون در فیلم معلم است،
معلم پیش دبستانى،
به او تهمتى ناروا می‌خورد، (آزار جنسى کودک)
همه شوکه می‌شوند و بدون در نظر گرفتن هزاران فکت و خاطره و شناخت که از این معلم دلسوز دارند، حتى دوستان نزدیکش، هر آنچه ناپاکى خودشان بود روى او فرافکنى کردند و حتى زمانى که خیلى از مسائل روشن شد، هنوز بخشى از جامعه تمایل دارد معلم پاکباخته را گناهکار ببیند تا بخش تاریک خودش را نبیند!
این روزها بسیار به این فیلم احتیاج داریم
فیلم براى شاگردان خانه توانگرى در کلاسهاى زیر عالى است :
#شفاى_مردانگى
#من_بهتر
#شفاى_عاطفى (درس گفتار پس زده شدن)


The Hunt clearly shows us how dark and hidden side of the collective unconscious may project on an individual
This terrible projection appears by anger and violence against the subject which shown remarkably in the movie, The Hunt
مجموعه کتب ۳۶۵ روز، کار عظیم دکتر الهی قمشه‌ای برای روزانه‌خوانی کتب نفیس ( قرآن، حافظ، سعدی، مولوی…) است، انتشارات سخن

در روزگاری به سر میبریم که حرف زدن از اعتقادات، فحش خوری دارد؛
اینقدر خرافات و مال مردم خوری و بداخلاقی زیر لوای دین در این سرزمین رخ داده که همه بدبین‌اند؛ در حالیکه دانشمندی مثل یونگ براحتی در کتابهایش از انجیل و حتی سوره کهف قرآن نقل قول میکند، در کشور ما دیگه نمیشه براحتی از مقولات دینی نوشت:
-یا انحصار یک صنف خاص است که حتی برای فکر کردن درباره وحی و قرآن سعی میکنند تو را وابسته به خود کنند
-یا متهم میشوی به دکان داری، سوپاپ اطمینان، پشت پرده بستن با بالادستیها😔
-یا متهم میشوی به خرافه‌گرایی و کلی اظهار تاسف که چرا تو که کتاب خوانده‌ای و دنیادیده‌ای اینجوری شده‌ای
اما من مطمئنم یکسری هستند شبیه خودم که هم دلشان میخواهد رشد و پیشرفت و رفاه و سفر و … داشته باشند هم در خلوت خویش مایلند خودشناسی کنند، ببینند مولوی و سعدی و ابن عربی و کی‌یِرکِگارد و فردوسی در اقیانوس معرفت چه متاعی شکار کرده‌اند
بی دلیل نیست که عبارت #ایمان_و_توانگری را دوست دارم؛ دارندگی و ثروت و شهرت زیباست ولی قله‌های رفیع، دره‌های عمیق هم دارند،
بی‌معنایی رنج بزرگیه نازنین و شادیهایت را از تو پوچ میکند،
یک چیزی باید باشد که آدم به درونش برود و نسخه برتر خود را کشف کند
اولین بار در نوجوانی، ظهرهای ماه رمضون، تو دبیرستان با صدای منشاوی، قرآن را به ترتیل شنیدم و یاد گرفتم به هر سختی شده، بی غلط بخوانم و ترجمه اش را نیز خواندم؛
الان بعد از سی و دو سال با حوصله و دقت بیشتر کلماتش را میخوانم؛ بیشتر فکر میکنم به عمرم
این کتاب :
از سال ۹۳ که این کتاب زیبای دکتر قمشه‌ای را شروع کردم، مکه بردمش و کناره‌نویسی کردم، احساس بهتری به خودم یافتم، وقتهایی که رنج و اضطرابی به زندگیمان می‌افتد، چیزهایی هست که جانمان را روشن میدارد:
دیدن امضای دکتر و خاطره حضورشان در خانه ام و دوساعتی که ایشان درس میگفتند و من میگریستم، سرمایه جوانیم شده
چه شادیهایی که پشت اون شیفتگیهای زندگی نصیبمان نکرد
دعاگویتان هستم هربار که جانم فروغی می‌یابد:
برای معلمین و شاگردانی که تاج خدمتگزاریشان را بر سر دارم
وارزقنا و انت خیر الرازقین

عصبانیت اگر نادیده گرفته شود می‌شود خشم،

خشم بسیار می‌تواند درون ما را سمی کند،
این فیلم حاوی شش اپیزود است که درباره خشم است و موجب می‌شود این پدیده را جدی‌تر بگیریم.

نام فیلم : شناى پروانه
کارگردان محمد کارت، به تهیه کنندگى رسول صدرعاملى
بازیگران همه عالى ظاهر شدند و من واقعا از این فیلم علیرغم مضمون تلخش خوشم آمد
👈جواد عزتى (همیشه دوستش داشته‌ام، کمدی، طلبه، لات… لامصب یک نقش را بد بازى کن)
👈امیر آقایى (برنده سیمرغ جشنواره فجر بابت این فیلم)
پانته‌آ بهرام عزیز در نقش شاپور (سر تراشیده)
موضوع:
زن هاشم در استخر بوده و فیلمش توسط دشمنانش پخش می‌شود و هاشم دست به قتل میزند و حجت، برادرش در تقلاست که برادرش را نجات دهد اما متوجه لایه‌هاى عمیق‌ترى از داستان می‌شود که …
تحلیل:
نوشتن از منطقه پایین شهر به لحاظ جامعه‌شناختى براى منى که کودکیم را در همین محله‌ها بزرگ شده‌ام و البته بدان مفتخرم، آسان نیست زیرا پیچیده است.
١-وقتى سطح اقتصادى و اجتماعى پایین است، قدرت بدنى و لات و دعوایی بودن است که جایگاه رفیع به جوان می‌دهد (رقابت تنزل مى‌یابد به چاقوهایی که زدى یا خورده‌اى)
٢-معرفت داشتن به تعریفى ترسناک می‌رسد که پاى یک نفر تا دار بایستى برود (حماقت وقتى جمعى می‌شود ناپدید می‌شود)
٣-نظام اجتماعى داریم که غیرت‌ورزى بر زنان عمدتا برخاسته از تفاوت‌هاى جنسیتى است نه درک حقوق زن در موثر بودن و شهروندى
۴- عشق و عاشقیها از جنس رضا موتورى و فیلم فارسى میشود که با حقیقت تلخ زندگى امروزه متفاوت است
۵- کودکان و نوجوانان براى پر کردن شکاف بین طبقه خود و طبقه “پولدار”، باید کارهاى خرکى و محیرالعقول بکند (زیرا نتوانسته مدرسه غیرانتفاعی خوب برود، هزینه کلاس کنکور بدهد… او از ابتدا در رقابت اقتصادى و اجتماعى، صد هیچ از طبقه فرادست عقب است😔 بعدها هم در بدست آوردن مشاغل خوب، قاپیدن فرصتهاى کسب و کار ته صف است زیرا ژنهاى خوب حریص اساسا نمیگذارند توپ از بین خودشان بیرون بیاید که برسد به پابرهنگان!
طبقه فرودست چه کند؟
١- کنترل مافیاى خرد (مافیاى بزرگ دست خود بالادستى‌ها میماند)
٢- پناه بردن به سایر افتخارات (
ورزش، فوتبال، کشتى، وزنه‌بردارى و نه تنیس و شطرنج و گلف که مال طبقه متوسط به بالاست)
٣- جبران افراطى و تلاش سنگین و نبوغ فردى و استثنائا ورود به دانشگاه‌هاى عالى و بعد فارغ‌التحصیل شدن و بازى خوردن با طبقه بالادستى به عنوان کارگر یقه سفید باهوش بااستعداد (اصطلاح دانیل پینک در کتاب ذهن کاملا جدید) و ابراز وفادارى به بزرگ آقاها و از قِبَل این وفادارى به نون و نوایی رسیدن! متاسفانه اکثر این افراد خودساخته که مثال‌هاى امیدبخش کتب انگیزشى دنیا هستند، از بی‌ارزشى شدید درونى و روابط بهم ریخته رنج میبرند.
راه درست چیست؟

نقش

١-مردان دنیادیده رشد یافته در طبقه فرودست،
٢-مذهبیون اخلاق‌مدار
٣-همچنین معلمان دلسوز
در ارتفاع دادن درست جوانان و نوجوانان محلات بسیار جدى است؛ وگرنه به سرعت به نیروهاى کار باهوش ژنهاى خوب تبدیل میشوند که به تدریج خانه و زندگى و فرهنگشان را به رنگ وارفته بالادستیها تبدیل میکنند
– در فیلم روما که اسکار خارجى سال دو هزار و نوزده را برد، میبینیم که سیاسیون و نظامیون نیز در این بین بسیار وسوسه میشوند که یارگیری‌هاى انبوه از این طبقه انجام دهند، دادن یک هویت و رتبه نظامى و یک اسلحه به نوجوان تو سرى خورده تمام این سالها، او را بین هم محلی‌هاى خود متشخص می‌کند و میل به تداوم این تشخص، او را براى فرمانبردارى مطلق و اطاعت از هر دستور سرکوبى آماده می‌سازد. بعدها با جیره و مواجب سازمانى و تزریق ایدئولوژى مثلا سوسیالیسم یا کمونیسم یا مائوییسم، این مطیع‌سازى ادامه می‌یابد تا فرد عمله نظام سرکوب، هم به خاطر تامین نیازهای حداقلی زندگیش مثل حقوق و خانه سازمانی و بن خرید و … هم سیستم خاموش کردن وجدان درد، پوزیشن سرکوبگری خویش را ادامه دهد (چنانکه الان در برمه در رفتار سرکوبگرایانه ارتش کودتاگر برمه شاهدیم)
– اگر از این بحثها خوشتان میاید، برای مطالعه بیشتر :
آداب دیکتاتوری-فرانک دیکوتر-نشر گمان
جنون قدرت و قدرت نامشروع-محمدرضاسرگلزایی-نشر قطره

‎فیلم پدر محصول ٢٠٢٠ است
‎تو لحظات آخر فیلم هق‌هق گریستم زیرا براى لخظاتى حس کردم که هر اتفاقى بیفتد براى فرزندم و همه دست از او بکشند، من پدر و قطعا مادرش جانمان را بی‌درنگ براى پاره‌جانمان خواهیم داد؛ اتفاقى که افتاد این بود که در لحظه حس کردم مادر و پدرمان تنها کسانى هستند در این زندگى که پاى ما مى‌ایستند اینگونه و تصور رنج پیرى آنها، خودم و بی‌کسى پیرى اشکمان را درمى‌آورد.
‎آنتونى هاپکینز همیشه براى من نفر اول بوده، مثل کوین اسپیسى مثل ال پاچینو ولی تو این فیلم دیوانه‌مان می‌کند.
‎داستان فیلم:
‎”پیرمردی که از نظر سلامتی وضعیت جالبی ندارد، تمام کمک‌های دخترش را رد می‌کند. او سعی می‌کند با شرایط جدید ذهنی خود کنار بیاید. او به چیزها و افرادی که دوست دارد شک می‌کند. همینطور به واقعیت و ذهن خود مشکوک می‌شود” (این پاراگراف از سایت بهترین است)
‎تحلیل خودم:
‎پیرمردی در مراحل مختلف زوال فکر بسر می‌برد، تصاویر ذهنی و‌ خاطرات در مریض مبتلا به آلزایمر، ممکن است بسیار در هم آمیخته بگردد و واقعیت جدیدی برای فرد خلق بگردد؛ گاهی فرد مبتلا، داستان‌سازی می‌کند تا بخش‌های تاریک حافظه را پر کند (confabulation)
‎دخترى از پدرش مراقبت می‌کند (با بازى عجیب زیباى اولیویا کلمن دارنده جایزه اسکار) که سم پدر وابسته کله شق، او را زمینگیر کرده و نمی‌تواند دنبال زندگى خودش برود، او مردى را در پاریس یافته که با هم خوش هستند اما پدر وابسته‌اى که هیچ پرستارى را در منزل برنمی‌تابد، کار استقلال عاطفى را براى او سخت کرده است.
‎-تم فیلم کاملا تئاترى است، سازنده فلورین زلر است (فرانسوى) که واقعا تئاتر این فیلم را سال ٢٠١٢ کارگردانى کرده است
کتاب بسیار خوب مورین مردوک را نباید از دست بدهیم: #دختربابا که عجیب تاثیرگذار است و بنیاد فرهنگ منتشر کرده است

‎توصیه به چه کسانى میکنید؟
‎١- خوانندگان بالاى سى سال که در رابطه با والدین خود اهمیت خاص قائلند
‎٢- شاگردان کلاس #شفاى_زنانگى

ویکتور زن‌ها را نمی‌تواند راضى نگه دارد اما آنها را امیدوار نگه می‌دارد…
بعد از یک سنى، نمی‌خواهید دیگر همه چیز اتفاقى باشد، می‌خواهید به آنچه اعتقاد دارید برسید.
بعد از سن خاصى، هرگز نمی‌توان بی‌دلیل با کسى رابطه خودمانى برقرار کرد، انتخاب کردن یک فرد، عریان کردن تمام زندگیت براى اوست و دعوت او به عریان کردن توست.
کتاب را پانزده سال قبل خریده‌ام و حتى چهل صفحه‌اش را خوانده‌ام و هایلایت و …
یادمه نیکى کریمى در یک برنامه شب خاطره که من میزبانش بودم از ترجمه این کتاب گفت و بعدش گفت در هر پروازى یک کتاب تمام می‌کند و من در تمام این سال‌ها تو پروازها سعى کرده‌ام کتاب تموم کنم؛ فرق داره با تو خونه لم دادن و دل به نشاط کتاب خوندن و تموم نکردنش!
خونه یک رفیق نشسته‌ام؛ زن و بچه‌ام رفته‌اند دنبال یک کارى،
بلند می‌شوم چایى دم می‌کنم، سیگارى آتش می‌زنم (همون سهمیه ماهى یک نخ از هجده سالگیم)
لم میدهم به مبل و با رضایتى عمیق مینشینم پاى کتاب و تمامش میکنم بالاخره!
موضوع کتاب درباره یک شب خاص در زندگى یک مرد میانسال متوسط موفق است که قصد دارد زن و دو بچه‌اش را ترک کند و در مغزش عین بازى تنیس، افکار مختلف تاب می‌خورد، ترس‌ها و شوق‌ها و دلایل و دلیل‌تراشى‌ها و ..
اولش فکر می‌کنى کتاب درباره طلاق از نگاه یک مرد است ولى کم کم متوجه می‌شوى که بحران وجودى میانسالى یک مرد است که او را به چنین ورطه‌اى می‌کشاند.
این کتاب را براى دانشجویان #شفاى_مردانگى توصیه می‌کنم.
(اگر سنتان زیر سى- سى و پنجه و مجردید، فکر کنم سخت باشه ارتباط بگیرید با متن)

چرا فیلم “یک دور دیگر” جذبم کرد؟

#anotherround
مفاهیم مندرج در فیلم مثل #عقده مادر، #میانسالی، شیوه‌های حل نکردن مساله، به بن‌بست رسیدن مرد
داستان فیلم:
١- همان تیم فیلم “شکار” بازى می‌کرد و این میکلسون لعنتى با اون صورت عجیبش و غم عمیق چهره‌اش انگاری همه غم انسان شکست خورده را می‌تواند نشانمان دهد.
٢- فکر می‌کنم داستان فیلم براى آدم زیر سی سال، خیلی کشش نداره!
چهار معلم مدرسه به بحران میانسالی رسیده‌اند، هر کدام به شیوه خودشان، با نوشیدن الکل می‌خواهند، مشکل بی‌انگیزگی را حل کنند در حالیکه هر چیزی که ما را از موقعیت حل مساله زندگیمان دور کند، مساله‌مان را مبدل به کابوس ترسناک‌تری خواهد کرد.
مثال: وقتی امتحانی داری یا جلسه‌ای مهم داری که لازم است آماده شوی، چرا اینستاگردی می‌کنی؟ یا همش سریال می‌بینی؟
وقتی بناست اون تماس مهمه را بگیری، وقت حروم نکن؛ مرگ یک بار شیون یک بار
ادامه داستان:
بخشی از این مرد می‌داند رابطه در این خانه به بحران تبدیل شده ولی نمی‌خواهد به روی خودش بیاورد و زمانی با زنش صحبت می‌کند که دیر است، زن گریه می‌کند و اینجاست که می‌فهمیم هنوز می‌توان امید داشت هرچند زن مرد را در آن مقطع ترک می‌کند
-تامی مردی است تقریبا مسن، تنهاست، سگی پیر و فرتوت تنها همدم اوست، عمر سگ عملا تمام شده است و‌انگار نماد زندگی خود تامی است که باخته باخته است، مستی هم درد تامی را دیگه دوا نمیکنه….اگر نجنبد و ‌معنای این دوره زندگی خود را نیابد، خودکشی خواهد کرد
این فیلم براى عمیق‌تر شدن مفاهیم درس غیرحضورى من، #شفاى_مردانگى به دانشجویان توصیه شده است.
شما این فیلم را دیدید؟ فیلم هانت=شکار را هم ببینید
پ ن
الان تو ویکیپدیا دیدم فیلم ظرف این سه چهار ماه از اکرانش، اینقدر جایزه گرفته که ایمان آوردم به سلیقه‌ام

آیا شما به خانواده‌اى تعلق دارید که سبک زندگى و اعتقادیتان متفاوت است از مثلا والدین؟
آیا شما بابت این متفاوت بودن برچسب‌هاى سنگین خورده‌اید؟
این مدل زندگى چه درس‌هایى به شما آموخته که به من هم یاد دهید؟

فیلم مال سال ٩۴ است، کوچه بى‌نام
هاتف علیمردانی ساخته و کلى جایزه هم گرفته (من بعد تماشا متوجه شدم) که حقش بود
داستان:
یک خانواده سنتى ساکن منطقه مرکزى شهر با چند شخصیت مجزا
پدر مذهبى، حلال خور، میوه فروش منصف، زحمتکش، آبرودار در محل (بازى حیرت‌آور فرهاد اصلانى که بارها مرا به گریه انداخت)
مادر حزب‌اللهى فعال در مسجد محل و جانباز و …
سه تا دختر: یکى چادرى، ادامه دهنده راه مادر اما با یک ازدواج افتضاح با یک شوهر ژله‌طور!
یکى درونگرا و عاشق و ساکت
یکى (بازى باران کوثرى که جایزه اول جشنواره فجر گرفته) اهل دوست پسر، فرار و از مدل ذهنى مادر و خواهر بزرگ، معترض به سنت، در ارتباط با یک مرد متاهل در حال طلاق بچه‌دار شکاک پارانویید (بازى شاهکار امیر آقایی)
چرا فیلم را پسندیدم:
نکته‌اى که توجهم را جلب کرد تفاوت داشتن اعتقادى، سبک زندگى با خانواده بود، در حالیکه مادر مذهبى بابت داشتن دختر قرتى موفکلى حرص می‌خورد، پدر تو پذیرش بیشترى بود، سعى نمی‌کرد دختره را از عذاب و … بترسونه؛ گرچه او نیز کمى وجدان درد به دختر شیطون می‌داد اما واقع‌بین‌تر بود و همین باعث شد دختره از رابطه اشتباهش بیاد بیرون؛ دختر تله بی‌ارزشى احتمالى خودش را با رفتن به روابط بد می‎خواست جبران کنه و پدر با تزریق باارزشى به او داستان را جمع می‌کرد
✔️قاب واقع‌بینانه خانواده سنتى و مسایٔل فراوان درونش بدون لاپوشانى
✔️مساله امید و ناامیدى
✔️بازی‌هاى حیرت‌آور اکثر بازیگران

شاید کسی سلیقه من به سلیقه‌اش بخوره

این ترجمه آفای دیهیمی از ایوان‌ کلیما مست می‌کند مرا

👈موضوع کتاب روح پراگ، تجربه‌های نویسنده از کودکی تا بزرگسالی در دوران جنگ جهانی دوم و بعدش دوران کمونیستی جمهوری چک است و عمدتا مطالبی است که او به علت ممنوع‌القلم بودن نتوانسته در نشریات منتشر کند در عوض در شبنامه‌ها توزیع میشده است.


تک‌گویه‌های دو‌صفحه‌ای خانم الیف شفق هم به دلم نشست، قشنگ نوشته برامون از زنان، در یکی از نوشته‌ها، شفق ما را دعوت میکند که زیر سایه نویسندگان بزرگ، سهم زنان زندگیشان را ببینیم؛ من شخصا توجه نداشتم که داستایوفسکی‌ها چقدر در نوشتن شاهکارهایشان مدیون زنان زحمتکش خویش بوده‌اند یا همینگوی
این زاویه دیدها را از الیف شفق می‌آموزم، چنانکه در کتاب ملت عشق نیز بعضی نکاتش واقعا به دلم نشست

خیلی قشنگه، هفت قسمته، (شاید میشد ۴ قسمت باشه به نظرم، یه هوا تمش کنده)
داستان:
دختر بچه‌اى (الیزابت) Beth Harmon در یتیم خانه بزرگ می‌شود، زیرا مادرش خودکشى کرده و پدرش هم ول کرده رفته.
در این کشتزار تله، بروز نبوغ در شطرنج و تصویرسازى ذهنى و اختلالات رفتارى و ارتباطى، از فیلم یک مفهوم باورپذیر ساخته است.

✔️در سریال اعتماد به نفس بت کم‌کم بالا رفت ولى عزت نفسش بسبار شکننده بود.
✔️رسما همه حالات تله بى‌ارزشى و رهاشدگى را داشت، اجتناب از صمیمیت، الکل…

 

تریلر سریال: