زن ساعتها داره خونه را مرتب میکنه واسه اینکه بناست مهمون بیاد ، به خودش باشه خیلی اوقات نمیتونه بس کنه و چهار ساعت میسابه و جارو میزنه و دستمال میکشه و  نمیتونه  آروم بگیره تا اینکه یه مرد فهمیده تو اون خونه میاد جارو برقی را از دستش میگیره ، محکم بغلش میکنه و بهش میگه بسه! زن اولش جا میخوره و با لحنی عصبی میگه نه تو نمیفهمی خونه نا مرتبه و بعدش مرده دوباره با قدرت بهش میگه بسه! اینجاست که اون موتور مخرب تو مخش که وسواس گونه بهش شلاق میزنه که “تمیزتر باش” ، خاموش میشه و چند دقیقه بعد اروم میشه این یعنی قاطعیت یک مرد واسه آرامش یه زن

👈 غرور یعنی چه؟ غرور معنای پیچیده ای دارد. غرور یعنی اشتباه دیدن و خود فریبی،  نماد آن میتونه خود بزرگ بینی باشد اما معنای وسیع تری هم دارد. گاهی اوقات چیزی مال ما است اما ما ان را در آیینه کس دیگری میبینیم. یکی از جنبه های غرور هم این است که انسان قسمتی را که مربوط به خودش است نبیند و منتسب به کس دیگری کند. از سوالات مشهور قرآن است که چه چیزی باعث شده است چنین چیزی را به خدا انتساب دهید.( ما غرک بربک الکریم)

این دستور خردمندانه ای است که هر زنی  به اندازه سهم خود  از قدرت بردارد و این کار را با آرامش و سکوت انجام دهد. بعضی دختر ها طوری رخ نمایی می کنند که مرد ها احساس می کنند باید با آنها مقابله کنند. مثلا طوری رفتار میکند که انگاری هرچه مرد می کند ، برایشان بی اهمیت و تکراری است. دانش باید به انسان بال بدهد نه اینکه وبال آدم بشود. دانسته های انسان نباید باعث دست کم گرفتن  دیگران بشود. خیلی از اوقات ما احساس دانایی می کنیم اما در واقعیت ما دانش زده هستیم. انگاری که تنها بازتاب خودمان را از واقعیت و دانش میبینیم و آن را به همه تعمیم می دهیم. مانند کسی که بهترین رستوران ها را هم برود، باز هم کوبیده بخورد.

در قدرت ورزی زنانه نباید کل کل و جدال کرد، شاید این در بین دو پسر معمول باشد ولی بین یک زن و یک مرد باید احتیاط ورزید. آنچه را که لازم دارید از قدرت برگیرید و قید آنچه را که لازم نیست بزنید.

👈 به تعبیر رابرت بلای در کتاب مرد مرد ، سه خطر در سفر زندگی ، مرد  را تهدید می کند: بی حسی، خامی و بی عملی

مردانی هستند که به واسطه تلاش مدرنیته برای نرم کردن آنها، نرم مانده اند. او ظاهرا به زن احترام می گذارد اما از درون بی عمل است. او از درون نسبت به زخم هایش بی عمل می شود و برای آنها تلاشی نمی کند. مانند آرامش یک برده. افکار خوب، جوش و خروش هایی که انسان در نوجوانی داشته است، همگی محو شده اند. آنها مردانی هستند که برای جبران بی عملی خود در خانه، برای کار خود وقت چندبرابر می گذارند. مردانی هستند که خشمشان تبدیل به سکوتی تلخ می شوند. آنها از وظایف پدری (مانند وضع دیسیپلین) چشم پوشی می کنند. در چنین خانه هایی مادران نقش مرد خانه را بازی می کند.

هر مردی نیاز دارد گاهی زنی فانوسی جلوی او بگیرد و او را ببیند، هر زنی هم نیاز دارد مردی به او بگوید بس است. هر زنی نیاز دارد مردی محکم او را بغل کند و او را نگه دارد. شاید ظاهرش دیکتاتوری باشد. اما زن به خاطر زن بودنش،خیلی پراکنده و پخش است ونیاز دارد که مردی، این پراکندگی را جمع کند. انسجام و متمرکز شدن مال آنیموس است. اگر هم زنی مردی در زندگی اش نیست، زنان این انرژی را باید از آنیموس درونشان بگیرند.


کمال‌گرایی یک از ویژگی‌های انسان است که گاهی باعث موفقیت و گاهی هم باعث دردسر می‌شود. در این مطلب می‌خواهیم ۹ ویژگی افراد کمال‌گرا را به شما معرفی کنیم. این ۹ ویژگی را مطالعه کنید و ببینید چقدر آدم کمال‌گرایی هستید.

۱- شما به اصطلاح «یا همش یا هیچی» خیلی فکر می‌کنید: هر چیزی یا «کامل» است یا «ناقص»، یا «درست» است یا «غلط» و یا «خوب» است یا «بد». شما معمولا به دو سر طیف یک ماجرا فکر می‌کنید، تا این‌که ویژگی‌های مختلف آدم‌ها یا وضعیت‌های مختلف را در دل یک زنجیره پیوسته بررسی کنید. برای مثال شما می‌گویید: «او خسیس است» و نمی‌گویید: «او گاهی خسیس می‌شود».

۲- شما افراطی عمل می‌کنید: «حالا که با خوردن یک شیرینی، رژیمم را به هم زدم، پس کل شیرینی‌های داخل بشقاب را می‌خورم». این احساسی است که براساس آن عمل می‌کنید.

۳- شما نمی‌توانید به دیگران اعتماد کنید تا کاری را بی‌نقص انجام دهند به همین دلیل به‌ندرت انجام کاری را به دیگران واگذار می‌کنید: در حالی که دیگران شما را فردی که «مو را از ماست بیرون می‌کشد» یا «مسائل را بیش از اندازه کنترل می‌کند» می‌شناسند، اما شما فکر می‌کنید رفتارها و اعمال‌تان در جهت انجام درست و دقیق کارهاست.

۴- شما استانداردهای سخت‌گیرانه‌ای درباره خود و دیگران دارید: شما معتقدید همه کارها همیشه باید در بهترین کیفیت خود انجام شوند و از دیگران هم همین انتظار را دارید. و از این‌که در نگاه دیگران فردی شکست‌خورده و ناکامل به نظر برسید، حس بدی به شما دست می‌دهد.

۵- شما در نهایی کردن کارها مشکل دارید چراکه همیشه فکر می‌کنید می‌توانستید این کار را بهتر و باکیفیت‌تر انجام دهید: شما وقتی مشغول آماده کردن پروژه، کارت دعوت، سخن‌رانی، مقاله، کتاب، وب‌سایت و … هستید، از نشان دادن آن به دیگران طفره می‌روید چراکه قبل از هر چیز دوست دارید مطمئن شوید که این کارها در بهترین حالت خود قرار دارند و بعد آن‌ها را به دیگران نشان دهید.

۶- وقتی به مسئله‌ای فکر می‌کنید، از واژه «باید» به کرات استفاده می‌کنید: جملات «من باید فلان کار را انجام دهم» یا «او باید بهمان کار را انجام دهد» را زیاد استفاده می‌کنید هم به صورت بلند و رسا و هم در درون خود. شما «قوانین» خاص خود را دارید و فکر می‌کنید خودتان و دیگران باید از آن‌ها پیروی کنند. و اگر خودتان و دیگران از این قوانین پیروی نکنید، ناراحت و دل‌آزرده می‌شوید.

۷- اعتماد به نفس شما به آن‌چه انجام می‌دهید و واکنش دیگران به نتیجه کار شما بستگی دارد: شما تشنه و خواستار انجام باکیفیت کارها هستید و اگر با خود صادق باشید، نیاز به تایید دیگران درباره کاری که انجام می‌دهید دارید. علاوه بر این، وقتی به هدف خود می‌رسید، به‌سرعت به سراغ کار بعدی می‌روید.

۸- شما خود را بابت برخی کارها که به نظرتان اشتباه بوده بارها و بارها سرزنش می‌کنید: ممکن است کاری را به طور کلی کامل و درست انجام داده باشید اما بارها و بارها خود را بابت چیزی در دل آن کار سرزنش می‌کنید؛ «نباید فلان حرف را می‌زدم» یا «چرا آن کار را انجام دادم؟ باید بهمان کار را انجام می‌دادم».

۹- شما رفتن به مکان‌ها یا انجام کارهایی را که فکر می‌کنید در آن در بهترین کیفیت خود نیستید به تعویق می‌اندازید: شاید عجیب به نظر برسد اما بسیاری از افرادی که انجام کاری را به تعویق می‌اندازند یا از آن سر باز می‌زنند آدم‌های کمال‌گرایی‌اند چراکه از این‌که در آن کار شکست بخورند می‌ترسند. منطق آن‌ها این جمله است: «من احتمالا نمی‌توانم این کار را با کیفیت ۱۰۰ درصد انجام دهم، پس چرا خودم را به زحمت بیاندازم».

 

 

📌این مقاله از وب‌سایت ویدوال انتخاب شده است

 

👈 در همین رابطه «آموزش غیرحضوری رهایی از کمال‌طلبی منفی» با تدریس دکتر شیری پیشنهاد می‌شود (اینجا را کلیک کنید).

 

 

 

نمى‌­توانیم به طور قطع بگوییم دخترها پیش قدم بشوند یا نه؛ فقط می‌­توانیم درباره یک گروه مشخص سنى صحبت کنیم. ضمن اینکه همین سوال، پنج سال قبل یا حتى ۱۰ سال بعد جواب‌هاى متفاوتى داشته و دارد. الان پسرهاى دهه۷۰،۶۰  با دخترهایى روبه ­رو هستند که فردیت وسیع‌­ترى دارند. نسلى از زنان را داریم که درس خوانده ­اند، دنیا را گشته­ اند، استانداردهاى جدید در زندگى­‌شان دارند و در خیلى از جاهاى زندگی­‌شان نسبت به قبل انتخاب­‌هاى بیشترى دارند. خود به خود این توانمندى انتخاب به مسئله ازدواج هم می­‌رسد.

سوال این است، آیا این دختر باید انتخاب بکند یا نکند؟ اگر انتخاب نکند و تن به ازدواج سنتى بدهد، تا حدى با فردیتش ناسازگارى دارد و احساس کالا بودن دارد. او خیلى مرد را در تفاوت آنچنانى با خودش نمی‌­بیند و بنابراین جایگاه انتخابگرى را به او نمی­‌دهد. در صورتى که قبلا این جایگاه را می­داد. چون مرد خیلى دنیا دیده‌­تر از او بود و مسوولیت اجتماعى داشت .اما الان این موقعیت­ ها یکسان است. پس جامعه زنان‌ه­اى که ما الان داریم درباره­‌شان صحبت می­‌کنیم، جامعه خیلى متفاوتى با جامعه قدیم زن­هاست. اما نکته ظریف این است که همین دخترها اگر به سمت ازدواج سنتى هم بروند، خیلى اوضاع حادى برایشان پیش نمی‌­آید و مشکلات زیادى ندارد. هر چند که سنت­گرایى در این نسل تا حدودى از مد افتاده .این در حالى است که ازدواج سنتى قابل نقد است، اما قابل نفى نیست.

 

گیج می­‌شوند، نمی­‌دانند چه کنند!

سوال دقیق­تر این است که در جامعه ما، اگر دختر به پسر موردعلاقه­‌اش ابراز علاقه کند،چه می­‌شود؟ باید گفت که زن در جامعه فعلى ما نسبت به مرد غیر سنتی­‌تر است. چون میزان تاثیر مدرنیته در زنان خیلى بیشتر از مردان است. به نظرم زن اگر به مرد ابراز علاقه کند، بازخورد خوبى نمی‌بیند. مردهایى که این موضوع را درک کنند، خیلى کم هستند .البته اگر مرد فهمیده باشد، این ازدواج‌­ها خیلى موفق هم می­‌شوند. این مردها، مردهایى هستند که در خانواده فرق اطاعت کورکورانه از خانواده و احترام به خانواده را تشخیص می­‌دهند.اما واقعیت این است که اکثر مردهاى ما پسر بچه­‌هاى بزرگى می­‌شوند و در برابر چنین موقعیتى نمی‌دانند چه کنند. طبیعى است سوال بعدى این باشد که اگر مرد سنتى با چنین موقعیتى روبه­‌رو شود، چه واکنشى نشان می‌­دهد؟ هر چند حکم کلى نمی­‌شود داد اما اغلب، در مورد دختر اشتباه فکر می­‌کند و جوگیر می­‌شود .به جاى حس«من خوب هستم»، ناگهان حس «من خیلى خوب هستم» را تجربه می­‌کند و اگر زمینه خودشیفتگى هم داشته باشد، خیلى وحشتناک می­‌شود. مردهاى ما عادت به شکارچى بودن دارند و اینکه شکار با پاى خودش به سراغشان بیاید، خیلى برایشان خوشایند نیست .البته این مرد، یک را در هیچ جاى دیگرى تعریف نکرده.  ما براى این موقعیت، مردى می­‌خواهیم که فهمیده و مودب باشد و در عین حال، بعضى جاها بتواند نقش مدیر مقتدر را بازى کند.

زندگى مدرن ، ازدواج سنتى!

ما باید بدانیم که داریم در مورد کدام زن و مرد صحبت می‌­کنیم. خیلى از مردها منطقى هستند و ابراز احساسات زن برایشان تعریف شده است. البته بیشتر دخترهاى ما در این موقعیت ­ها به فاز انفعال ‌می‌­روند و ناخواسته نمی­ گذارند اتفاقى بیفتد. آنها در عین حال که در جامعه رشد کرده­ اند، نمی­خواهند این موقعیت را به دیگر ابعاد زندگى مانند ازدواج وارد کنند و ترجیح می­دهند ازدواج را همچنان سنتى و محافظه­ کارانه نگه دارند. رویه ­اى که کار را هم براى خودشان و هم پسرها سخت می­کند. به نظر من مرد همیشه باید سکاندار کشتى زندگى باشد و زن هم تا هر جایى که می­خواهد رشد کند، اما اگر رشد تا حدى باشد که در هیچ کشتی­‌اى جا نشود، حماقت است.

در این صورت، ما باید به دختران موفق مجرد بسنده کنیم، دخترانى که بعدا خیلى تلخ می­شوند. هنرى میلر در مورد زنان آمریکایى می­گوید: «آنها همه چیز دارند به جز زنانگى!» از طرفى، وقتى داریم درباره یک دختر که ممکن است به مرد مطلوبش ابراز علاقه کند صحبت می­کنیم، قطعا آن مرد هم در همین طبقه است و رفتار منطقى دارد. این زن باید به مرد حق بدهد که ممکن است او را نخواهد و این هیچ ربطى به ابراز علاقه از طرف زن ندارد. جامعه ما در این بحث خیلى خردسال است و ماجرا بیشتر به شکل آزمون و خطا دارد پیش مى­‌رود.

حد وسط را باید پیدا کرد

بین ابراز علاقه مستقیم و شیوه سنتى یک حد وسطى هم وجود دارد؛ مثلا من به عنوان یک دختر در آستانه ازدواج وقتى یک پسر مناسب را می­‌بینم، باید به او بفهمانم که به او علاقه دارم. نه با این شکل که بروم بگویم من به شما علاقه دارم، مثلا با تعریف کردن از شغلش، عکسش. باید خاص بودنش را به او نشان دهم. در همین حد کافى است؛ مثلا با جمله­ اى مثل اینکه: «تو این کلاس یک نفر هست که آدم مطمئن باشه می تونه ازش جزوه خوب بگیره.» متاسفانه نگاه دخترهاى ما به پسرها خیلى دبیرستانى است. البته این قابل انکار نیست که بعضى از پسرها واقعا رفتار دبیرستانى دارند اما باید توجه کنیم که اگر نگاه ما به پسرها دبیرستانى باشد، آنها هم همیشه در همان حد و اندازه ظاهر مى‌­شوند. نکته مهم بعدى این است که کل این بحث در مورد سنین مختلف متفاوت است. مسلما اگر یک دختر ۲۵ ساله، یک پسر را مطلوب زندگى­ اش ببیند، باید بیشتر ابراز علاقه کند و حتى از روش مستقیم هم استفاده کند اما این نسخه در مورد دختر ۲۰ ساله درست نیست. پیشقدم شدن دختر در سنین پایین مخرب است.

👈 پیشنهاد می‌شود: آموزش غیرحضوری ازدواج مثبت ۳۶۰

 

همه ما پیش­فرض ها و تصویرهاى ذهنى از پیش تعیین شده اى داریم که با آنها زندگیمان را مىیسازیم. ما با توقعاتى که براى خودمان به وجود مى­‌آوریم یک بهشت شخصى مى‌­سازیم که با اعتماد و تکیه به آن جلو میرویم. اتفاقاً در برخى موارد هم شکست مى­‌خوریم؛ یعنى در موقعیتى قرار مى­‌گیریم که خیلى دور از انتظارمان بوده و حتى به­ آن فکر نکرده بودیم، طبعا ضربه مى­‌خوریم و از بهشتمان پرت مى­‌شویم بیرون. این یعنى نباید در زندگى پیش زمینه ذهنى داشت یا باید بهشت را تصور کرد و جلو رفت، مبارزه کرد و تن به شکست‌­هاى احتمالى داد. یادمان باشد همان طور که حضرت آدم و حوا از بهشت هبوط کردند، ما هم بارها و بارها از بهشت­‌هایی که برای خودمان ساخته‌­ایم بیرون می‌­افتیم.

بهشت‌­هاى موهوم

وقتى در موقعیتى قرار می­‌گیریم که از بهشتمان به بیرون پرت شده­‌ایم، اولین واکنش ما این است که جا می­‌خوریم و شوکه می­‌شویم؛ مدتى هرچند کوتاه به غار خودمان مى­‌خزیم و خلوت مى­‌کنیم. بعدتر که پذیرفتیم واقعیت غیرقابل­‌انکار، همین چیزى است که اتفاق افتاده، از غار بیرون مى­‌آییم و فکر مى­‌‌کنیم که «چرا من؟!»، «چرا باید براى من این اتفاق بیفتد؟!» «مگر چه کرده­ام که مستحق این شکستم؟» بعضى­‌ها شکست­‌هایى مثل مرگ عزیزان و خیانت‌­ها را انکار می­‌کنند و دنبال عامل بیرونى مى­‌گردند. اتفاقاتى که دور و برمان مى­‌افتد ساده است، اما واقعیت اینجاست که رویدادهاى پشت این اتفاق­‌ها به سادگى آنچه ما مى­‌بینیم نیستند.

در یک ازدواج «دل به نشاط»، مرد خوشبین یا زن وقتی اولین ­بار با تصویر واقعى همسرش مواجه مى­‌شود، تلنگرى اساسى مى­‌خورد. مرد معصوم فکر مى­‌کند که تمام نقش زنش مهربانى کردن است و مى‌­خواهد اجازه داشته باشد با او مثل یک قدیسه رفتار کند؛ اما وقتى متوجه مى‌­شود که زن غریزه هم دارد، خشم هم دارد و نیاز به خلوت و تنهایى و توجه به خودش دارد، اولین درد رانده شدن از بهشت را احساس مى‌­کند. زن خوش­بین هم به نوعى دیگر همین ضربه را مى­‌خورد؛ این زن فکر مى­‌کند که مرد همه تکیه­‌گاه اوست و تمام حمایت‌­هایى که لازم دارد را باید از او بگیرد، وقتى ببیند در زندگی واقعی که مرد هم آمیزه­‌ای است از قدرت و ضعف، متوجه مى­‌شود زندگى آن چیزى نیست که خیال می­کرده و از بهشت ذهنی‌­اش سقوط می‌­کند.

خیلی­‌ها وقتى می­‌فهمند که احتمال دارد از بهشت­‌هایى که ساخته­‌اند بیرون بیفتند، می‌­گویند که تن به ازدواجى می­‌دهند که احتمال این شکست چیزى نزدیک به صفر باشد؛ اما فرار از اینکه آگاهی در ازدواج است، تقریبا امکان ندارد. ازدواج اگر ازدواجى معمولى باشد، امکان ندارد که همسران به لحظات احساس ترس و با زندگی شدید نرسند. همیشه چیزى وجود دارد که توقعش را نداشته باشیم. نکته اینکه، چیزى حدود یک­‌سوم طلاق­‌ها در سال اول ازدواج است؛ اگر واقعیت‌­ها را ببینیم و آماده‌ی این تلنگر باشیم، می‌­توانیم ریسک بودن در این یک‌­سوم را کم کنیم.

 

تنهایى پس از شکست

وقتى از بهشت بیرون می­‌افتیم معمولا اولش به روی خودمان نمی‌­آوریم و سعی می­‌کنیم به خودمان دلداری بدهیم، احساس تنهایى به سراغمان می‌­آید و تازه دنبال مقصرها می­گردیم. از خودمان تا اطرافیان‌مان را یکی­‌یکى نشانه می­‌گیریم تا بالاخره اشتباهات را گردن یکى بیاندازیم. در این شرایط، رانده­شده احساس تلخ درماندگى و بی­‌سرپرستى پیدا می­‌کند و پرخاشگرانه حاضر نمی­‌شود از کسى کمک بگیرد.

سوال«چرا من؟» سوالى است که وقتى اتفاق بزرگى مثل مرگ عزیزى یا اتفاق خوشى در حد معجزه برایمان می‌­افتد به سراغمان می­‌آید. این سوال پشت صحنه واقعیتى که اتفاق افتاده را نشانه گرفته و می­‌خواهد از این راز سردربیاورد؛ باید قبول کنیم که همه چیز براى ما قابل فهم و درک نیست. کار کردن با کنترل از راه دور تلویزیون خیلى ساده است، با زدن یک دکمه کانال عوض می­‌کنیم. این اتفاق براى ما ساده است اما مهندسى که برق و الکترونیک خوانده، می­‌تواند بفهمد که چه کارهایى درون این کنترل انجام می­‌شود که یک کانال بالا یا پایین شود. سادگى خلقت عالم نباید باعث شود که پشت اتفاقات را هم ساده ببینیم. مهم این است که ساده‌­انگار و سطحی­‌نگر نباشیم.

 

مصائب یک خوشبین ناآگاه

آدم خوشبین ناآگاهى که بهشت را براى خودش خیلى انتزاعى تصویرسازى کرده، واقعیت را نمی‌­پذیرد؛ شروع می­‌کند به جنگیدن با زمین و زمان. به همسرش اعتراض مى­‌کند: «تو که عرضه نداشتى، چرا من را وارد زندگى خودت کردى؟» فکر می­‌کند اگر با پسرعمه‌­اش ازدواج می­کرد این شکست و نارضایتى پیش نمی‌­آمد. بدون شک این طرز بهشت ­سازى در هر ازدواجى ناموفق است و دیر یا زود به همین­جا ختم می‌­شود.

 

چه کنیم؟

وقتى رنج می‌­بریم و درد می­‌کشیم نباید این احساس ناراحتى را در خودمان از بین ببریم و بکشیم؛ سرکوفت زدن و ملامت کردن هم فایده­‌اى ندارد. در این مرحله باید بگذاریم اتفاقات راه خودشان را بروند؛ نباید از زندگى دست کشید. البته با توجه به تیپ شخصیتى آد‌‌‌م­ها، نوع سوگوارى و کنار آمدن با مساله­شان هم فرق می­‌کند.

 

به دنبال ایده‌آل از دست‌رفته

یک آدم ایده‌آلیست ناامید، وقتی رکب می­‌خورد و از بهشت می‌­افتد بیرون، فکر می­‌کند که «آدم هرچقدر ایده­ آلیست­ تر باشد، دنیای واقعی روی بدتری به او نشان خواهد داد.» این دیدگاه، یک نتیجه احساسی دارد: «ترس و بی­ اعتمادی که پیامدش انواع غفلت­ ها مثل خوشگذرانی‌­های افراطی، وقت­‌گذرانی با شغل، اعتیاد به مواد مخدر و… برای تغافل و فرار از اصل قضیه است.

رفتار دیگری که از یک آدم ایده­ آلیست ناامید سر می‌­زند، بدرفتاری با بقیه، برای ایجاد احساس بهتر و امنیت در خودشان است. یعنی اساسا بهشت ذهنش را زیر سوال می­برد و به دیگران هم القا می­‌کند که چنین چیزی از بنیان غلط است و وجود ندارد. با این روش همه چیز را پایین می‌­­آورد تا نشان دهد که برای همه همین­طور است تا درد از دست دادن و بیرون­ راندگی­‌اش از بهشت کم شود.

 

درس اخراج از بهشت را جدی بگیرید

اولین واقعیت درستی که رانده ­شده با آن مواجه می­‌شود، این است که نجات­‌دهنده‌ی بیرونی وجود ندارد؛ هر کسی مسؤول زندگی خودش است. یکی از بزرگ­ترین درس­‌هایی که اخراج از بهشت به آدم خوشبین می­‌دهد هم، این است که در زندگی واقعی«گرگ» هم وجود دارد و نباید از آنها غافل شود.

فرد با الگوی کودک، باید یاد بگیرد که درد بکشد؛ باید یاد بگیرد که به خودش بگوید: «سعی کردم و نشد»، چون اغلب همه چیز دست خود آدم نیست. باید ظرفیت تحمل ابهام را داشته باشد، باید بداند که جواب بسیاری از سوال­‌ها را نخواهد فهمید. جواب بعضی از سوال­‌ها را دیرتر می‌­فهمد و اگر تلاش کند که زودتر از وقتش بفهمد، از بهشت بیرون رانده می­‌شود! مثل این قضیه که «باید هر چیزی را سر وقتش فهمید»، مراجعه بعضی‌­ها به فالگیر و رمال برای اطلاع از آینده است. وقتی وارد این بازی بشوید، راهی ندارید جز اینکه تا آخرش با این بازی پیش بروید و با این سناریو که برایتان تعریف شده بازی کنید و کم نیاورید. کاری که ریسکش خیلی بالاست. کسی چه می­‌داند؟ شاید اگر بازی خودتان را داشته باشید و بگذارید همه چیز روند خودش را داشته باشد، آنچه که باید اتفاق بیفتد. حداقلش این است که می­‌دانید راه صاف را رفته­‌اید و بازی نخورده‌­اید.

 

هزینه­‌های بزرگ شدن را بپذیرید

مهم است که بدانیم در این رانده شدن­ ها که اتفاقا کم هم در زندگی‌مان پیش نمی‌­آید چه کنیم. باید بدانیم که همه، روزهایی داریم یا خواهیم داشت که از بهشت بیرون رانده شویم؛ پس این سوال که «چرا من؟ چرا دیگران نه؟» اساساً غلط است. اینجاها باید بدانیم که خدا دوستمان داشته و با این درد کشیدن می­‌خواهد بزرگ­مان کند. وقتی ببینیم هیچ ایده­ آل مطلقی وجود ندارد، پس دنبال شیوه­ های جدیدی از زندگی می­‌گردیم و یاد می­‌گیریم راه‌­های دیگری هم برای بقا و بهتر زندگی کردن هست. اینکه می­‌گوییم خدا دوستمان دارد که با درد کشیدن می­‌خواهد بزرگ­مان کند برای این است که وقتی از بهشت بیرون رانده می‌­شویم، دنبال یک بهشت بهتر می­‌گردیم. بهشت بهتر یعنی ایده ­آل بهتر؛ ایده ­آلی که بنا نیست مثل بهشت قدیمی باشد. همه این مراحل ممکن است بارها در زندگی ما به شکل­‌های گوناگونی ظهور کنند یا نابود شوند، اتفاق­‌هایی مثل از دست دادن والدین، ازدواج­‌های موفق یا ناموفق، تولد فرزند و قبولی در رشته‌­ای که دوستش داریم یا نداریم، همه و همه درست دست روی ایده­‌آل­‌ها می­‌گذارند و مرزشان را جلو و عقب می­‌برند و باعث می‌­شوند که یاد بگیریم جور دیگری هم زندگی کنیم. حتی یاد بگیریم که تنها هم می­‌شود زندگی کرد؛ در درجات عالی هم مسؤولیت‌­پذیری را یاد می­‌گیریم.

بعد از مواجهه با واقعیت چه می­‌کنیم؟

آدم‌­ها معمولا ناخودآگاه به یکی از این سه فاز رو می‌­آورند:

جست­وجوگری: جست­وجوگری با این سوال شروع می­شود که «چرا من؟ چرا دیگران نه؟» و می­گردد دنبال اینکه چه کاری کرده بوده که مستحق چنین جزایی است؟ چه اشتباهی در گذشته کرده که امروز پایش را می­خورد. در صورتی که اتفاقات عالم آنقدر پیچیده و لایه‌­لایه است که هرکسی نمی­تواند به این راحتی‌­ها سر از کار کائنات و قضا و قدر دربیاورد. این قضیه با یک مثال روشن­تر می­شود؛ یک نفر صبح که از خانه بیرون می­رود، توی ماشین کمربند ایمنی‌­اش را می­­بندد. اما بعدازظهر که به خانه برمی­گردد تصادف می­کند. انسان با تیپ خوشبین می­گوید که خوب شد کمربند را بستم وگرنه الان به جای اینکه روی دستم خراش بیفتد، سرم آن طرف خیابان داشت قل می­خورد. درصورتی که توجه کردن به تنها یک عامل، ساده ­انگاری است.

دهندگی: در اینجا رانده­ شده ­ها می­ترسند که مبادا دیگران هم چوب ایده‌آل­‌هایشان را بخورند، می­روند و نقش ناجی را بازی می­کنند. خود را در موقعیت نجات دهنده قرار می­دهند تا ضربه‌­ای که خوردند را جبران کنند.

جنگجویی: کسی هم که جنگجویی را برمی­گزیند، با زمین و زمان بنای ناسازگاری می­گذارد؛ مدام غر می­زند و نق نق می­کند. از همه کس و همه چیز ایراد می­گیرد و به خودش فرصت نمی­دهد که آرکتایپ بالغش تصمیم بگیرد، در این حالت آرکتایپ کودکش درد می­کشد و احساس ناامنی می­کند.

آنچه نهایتا باید به­ آن برسیم …

بیرون رانده شدن از بهشت رنجی است که همه آنهایی که ایده ­آل خودشان را از دست رفته دیده­‌اند با آن مواجه می­شوند، پس سئوالات « چرا من؟» را باید زودتر تمام کرد. اما می­تواند این پیام ناخودآگاه را بدهد که «این نحوه زندگی مال تو نیست.» رنج می­تواند با قدرت کاذبی که دارد زندگی ما را بخواباند و فلج کند. در بدترین حالت که گاهی حتی امیدی برای گذر از این دوره رنج نیست، باز باید بتوانیم و بخواهیم که از این رنج خودمان را نجات بدهیم و گذشته را رها کنیم، باید با الان‌مان کنار بیاییم و یاد بگیریم که با رنج های آینده هم کنار بیاییم. حتما بر غم‌­ها و رنج‌­ها باید سوگواری کرد ولی به اندازه. پس از سوگواری باید بتوانیم از آنها خداحافظی کنیم چون خداحافظی نکردن از آنها، آنها را تا همیشه کنارمان نگه می­دارد. برای آینده باید جشن گرفت و روزهای بهتر ساخت.

👈 در همین رابطه پیشنهاد می‌شود: در جست‌جوی خویشتن

 

در اولین جلسات دیدار، مى خواهم در ذهن خواستگارم خوب به نظر بیایم و در ذهنش بمانم. چه کار باید بکنم؟

✍️یکى از کارهاى غلط که اغلب انجام مى دهند، تلاش زیاد برى تحت تاثیر قرار دادن طرف است، کارهایى مثل لطیفه گفتن. بعضى ها هم ترجیح مى دهند به جاى رفتار رسمى، طورى رفتار کنند که طرف احساس راحتى کند. کارى که به طور ویژه براى پسرها خطرناک است، چون ممکن است ذهن طرف را به جاى سوق دادن به سوى ازدواج، به افکار دیگر بکشاند! در عین حال، آرامش زیاد هم باعث می شود که ویژگى خاصى براى در ذهن دیگرى ماندن وجود نداشته باشد. بدیهى است که صحبت کردن در مورد توانمندی هاى مدیریتى و پروژه هاى کارى بیشتر به درد مصاحبه شغلى می خورد تا تحت تاثیر قرار دادن یک خانم. یادمان باشد، تحت تاثیر قرار دادن یعنى وقتى از او جدا می شویم، لااقل یک ویژگى خاص ما در ذهن او باقى بماند تا براى دیدار مجدد رغبت داشته باشد.

✔️وقتى مى خواهید کسى را تحت تاثیر قرار بدهید ، به این فکر کنید که او هم احتمالا تلاش می کند شما را تحت تاثیر قرار بدهد؛ پس شما هم به او همین حس را بدهید. بگذارید خودش را کامل عرضه کند. وقتى از موفقیت هایش حرف می زند با هیجان گوش کنید (منظور ریاکارى نیست، معنى اش درست گوش کردن است). در این صورت به خیلى چیزهاى بیشترى از این آدم پى خواهید برد.

✔️اگر او مردى است که از تجربه موفق کاری اش حرف می زند، بگویید که براى شما جالب است که در این وضعیت بیکارى خیلى از مردان، او شرایط کارى خوبى دارد. اگر دخترى است که از موفقیت تحصیلى اش مى گوید، خیلى ظریف به او نشان بدهید که به هوش و پشتکارش افتخار می کنید.

✔️فراموش نکنید که هر کسى قبل از عنوان هاى کارى و اجتماعی اش، یک انسان با ویژگى هاى جنسیتى خودش است. بی توجهى به جنسیت مخاطب در بحث آشنایى هاى ابتداى ازدواج، باعث خطایى تلخ خواهد شد. به یک زن این حس را بدهید که زن است و براى شما جذاب. همیشه چیزهایى هست که از نظر یک آدم باهوش از دست نمی روند.

✔️وقتى همه سعى می کنند از موفقیت هاى خودشان حرف بزنند، شما به سادگى از شکست هاى کوچک و تلاشتان براى احیاى زندگى صحبت کنید تا بتوانید قدرت همدلى طرف را محک بزنید. استفاده به موقع از طنز درحالى که طرف جدیت ما را دیده است هم کار ظریفی است که باید با مهارت انجامش بدهید.

 

👈 پیشنهاد می شود: آموزش غیرحضوری «ازدواج مثبت ۳۶۰»

خانم رعنا شمس که افتخار همکاریشون را در هفته نامه همشهری جوان و از طریق آقای امین داشتم، فرمودند گفتگویی از سوی ایران دخت درباره اقتصاد ازدواج می خواهند.
فرصتی فراهم کردیم و به گفتگو نشستیم که بخشهاییش را در اینجا میگذاریم.
دکترشیری

 

✔️آقای دکتر شیری، نظر شما در مورد این که در جلسات خواستگاری از مسائل اقتصادی بپرسیم چیست؟ باب پرسش این سوالات را باز کنیم یا نه؟

اقتصاد بخشی از زندگی آدم است که با مشترک شدن زندگی‌اش نه تنها کمرنگ‌تر نمی‌شود، بلکه اهمیت بیشتری هم پیدا می‌کند. این مسئله هم مثل سلامتی همیشه با ما همراه است و نمی‌شود آنرا تفکیک کرد. اما اینکه این پرسش را چطور باید مطرح کرد، با توجه به جنسیت سوال‌کننده تفاوت وجود دارد.

با توجه به بستر زمانی‌ای که در آن قرار داریم، یعنی با توجه به اینکه اولین بار است که با این شدت با دخترانی مواجه‌ایم که تحصیلات عالیه دارند، شاغل‌اند و بعضا درآمدهایی بیشتر از مردان دارند و مستقل‌اند؛ باید به نکات زیادی توجه کنیم. این دختران چگونه باید بین کار و زندگی تعادل ایجاد کنند؟ بهتر است قبل از ورود به این بحث، به چند مورد اشاره کنیم. وقتی جامعه‌ به سوی کاپیتالیسم پیش می‌رود، زن به عنوان نیروی کار ارزان‌تر نسبت به هم‌ارز مردانه‌ خود دیده می‌شود و این ادامه نردبانی است که زن را استثمار می‌کند. اگر شرایط برابر باشد، کارفرما حقوق برابری به کارمندان زن خود نمی‌دهد. خب، با این حساب دختر در این سیستم باید حواسش را جمع کند که دارد چه چیزی به دست می‌آورد و چه چیزی از دست می‌دهد. معدل زندگی یک دختر ۳۵ ساله را چه چیزی بالا می‌برد و معدل زندگی یک پسر ۳۵ ساله را چه چیزی بالا می‌برد؟

👈یک دختر ۳۵ ساله اگر ازدواج کرده باشد و فرزند هم داشته باشد یک دفعه می‌بینیم معدل امتیاز زندگی‌‌اش خیلی بالاتر از دختری می‌رود که ۳۵ ساله ا‌ست و هنوز ازدواج نکرده، ولی مثلا موقعیت کاری خوبی دارد.

ملاک امتیاز دادن به زندگی یک دختر ۳۵ ساله نباید همانی باشد که به پسر ۳۵ ساله امتیاز می‌دهد وگرنه دختران استثمار می‌شوند. دختران ما تا قبل از ازدواج به مشکل زیادی برنمی‌خوردند، چون در سیستم مردانه دارند امتیاز می‌گیرند؛ یعنی سیستم مردانه به آنها نمره می‌دهد که نمره‌شان بالاست. اما اگر با سیستم زنانه خودشان امتیازدهی شوند، نمره‌ بالایی نمی‌گیرند. دختران ما چون سربازی نمی‌روند، نسبت به پسران دو سال زودتر وارد بازار کار می‌شوند و به دلیل اینکه معمولا بهتر درس خوانده‌اند، راحت‌تر شاغل می‌شوند و چون همان حس مسئولیت‌پذیری زمان درس خواندن را با خود همراه دارند، ارتقاء شغلی هم می‌گیرند. اما این تا زمان ازدواج مشکلی ایجاد نمی‌کند، هر چند گاهی در خود ازدواج هم تاثیر می‌گذارد، چون بعضی مردان این‌قدر کار کردن را دوست ندارند که البته خیلی هم بی‌راه نیست. درست است این حرف که به دختر بگوییم «تو قانون کار را رعایت نکن و ۸ ساعت تمام سر کار نرو و بیشتر در خانه باش» در حوزه اجتماعی چندان عملیاتی نیست، اما اگر باانصاف به ماجرا نگاه کنیم، زندگی‌ای که مرد و زن هر دو ۸ صبح از خانه خارج شوند و ساعت ۵ بعدازظهر به خانه برگردند درست یا غلط به سمت قهقرا پیش می‌رود. نکته دیگر این است که زنان شاغل بعد از بچه‌دار شدن باید در میزان ساعت کار خود تجدیدنظر کنند و اگر چنین چیزی ممکن نیست، نقش‌های داخل منزل را با همسر یا کسی که بتواند به او کمک کند، تقسیم کنند.

👈خیلی توقع بی‌جا و زیادی است که بخواهیم خانم هم به کار بیرونش برسد و هم امور خانه را مدیریت کند و از همه مهم‌تر از تربیت و نگه‌داری بچه‌اش هم کم نگذارد.

با توجه به نکاتی که گفته شد، در جامعه‌ و شرایط امروز، ناگزیر به پرسش هستیم. اما نکاتی را باید برای سوال پرسیدن در نظر گرفت. این‌که دختر کیست؟ چه‌قدر تحصیلات دارد؟ چندوقت است کار می‌کند؟ برای چه کار می‌کند؟ مثلا به دختری که به خاطر ضعف مالی پدرش از ۲۲سالگی کار کرده نمی‌شود گفت کار نکن. می‌خواهم بگویم نسخه مشترکی چه برای دختر و چه برای پسر نمی‌شود نوشت.

 

✔️چه طور می‌شود از خصوصیتی مثل دست‌ودلبازی یا خساست طرف با سوال اطلاع پیدا کرد؟

با معاشرت. این طور چیزها را فقط می‌شود با رفت‌وآمد فهمید. درست است که آدم‌ها در این رفت‌وآمدها با ویترین‌شان وارد می‌شوند، اما باز هم می‌شود چیزهای خوبی فهمید. مثلا کسی که با همه معذورات مالی این‌قدر شعور دارد که برای جلسه خواستگاری یک دسته‌گل درخور و شایسته تهیه می‌کند، یعنی جنم پول خرج کردن را دارد. می‌دانید بعضی‌ها دارند، ولی دل خرج کردن ندارند. همین‌ هم که کسی ویترینش را خوب نگه می‌دارد، چیز خوبی است. توجه داشته باشید که حفظ ظاهر سوا از ظاهرسازی دروغین است.

 

✔️چه طوری سوال بپرسیم که بهترین و درست‌ترین جواب را بگیریم؟

برای اینکه بتوانیم بپرسیم بهتر است شروع کنیم از خودمان بگوییم؛ بعد با به دست آوردن همراهی و همدلی طرف مقابل او را در بحث شریک کنیم. مثلا: من ۳ سال است کارمند فلان شرکت هستم و درآمدم در ماه ۸۰۰هزار تومان است. فکر می‌کنم با توجه به کارم درآمد مناسبی‌ است. شما چه‌طور؟ اما اینکه چقدر باید روی این موضوع دقیق شد؟ باید بگویم زیاد نمی‌شود. مردان ایرانی یک فکری دارند که نمی‌دانم از کجا آمده؛ می‌گویند نباید در مورد درآمدمان با زنان صحبت کنیم. من می‌گویم زنان نباید زیادی کاوش کنند و مو را از ماست بیرون بکشند و بخواهند ته و توی ماجرا را در بیاورند که مثلا آقا تا تومان آخر پولش را کجا خرج کرده. این کار اساسا به هویت مرد که می‌خواهد سکاندار زندگی باشد، ضربه می‌زند. متاسفانه خانم‌ها سریعا بحث دوست نداشتن و بی‌اعتمادی مردان نسبت به خودشان را پیش می‌کشند. نه، این کار به هیچ کدام از این دلایل نیست! جنس مرد جوری است که فقط می‌تواند کلیات را به اشتراک بگذارد و اگر هم جزئیات را به اشتراک بگذارد، آن‌هم با هم‌جنس خودش است.

 

✔️پرسش نهایی. آیا پرسش در مورد مسایل اقتصادی استنباطی است؟ یعنی باید به آن‌چه صرفا از معاشرت کردن فهمیدیم قناعت کنیم؟

نه. حتما باید شفاف سوال مطرح کنیم. حتی اگر بدانیم طرف چه شغلی دارد و حدود درآمدش چقدر است. با این حال باید از میزان درآمدش و از اهداف کاری‌ا‌ش سوال کنیم: می‌خواهی تا کجا پیشرفت کنی؟ چه برنامه‌ای برایش داری؟ اینکه بپرسیم دوست داری پیشرفت کنی؟ که خب یک جواب بدیهی دارد: بله! چه کسی از پیشرفت بدش می‌آید؟! باید پرسید که چطور می‌خواهد به ارتقا شغلی دست پیدا کند. در مجموع کلاس کاری و کلاس مالی، ‌تعیین‌کننده وضعیت و کیفیت معاش اقتصادی حال و آینده مرد است که با توجه به آن می‌توان اطلاعات خوب و درست‌تری به دست آورد.

 

👈 در همین رابطه پیشنهاد می شود: آموزش غیرحضوری «ازدواج مثبت ۳۶۰»

میترا آبیار، کارشناس ارشد علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی

حتماً شما هم در مورد سرانۀ مطالعه در کشور و آمار کتابخوانی خبرهایی شنیده­‌اید. هر از گاهی اعداد و ارقامی در این زمینه ارائه می‌شود. اگرچه هر بار این آمارها با احتساب میزان مطالعه کتاب‌های درسی و مذهبی و ادعیه و روزنامه‌ و … سیری صعودی را نشان می‌دهند اما آنچه از حضور در بطن جامعه حاصل می‌شود حاکی از بی توجهی و احساس بی‌نیازی به مطالعه در اقشار مختلف جامعه است. به‌عنوان کتابداری که در یک کتابخانۀ عمومی مشغول به فعالیت است، این درد را در کالبد جامعه ایرانی به وضوح مشاهده می‌کنم. در مورد علت‌های این مسأله و راهکارهای آن فراوان بحث و گفتگو شده است. عوامل متعددی چون بی‌توجهی مسئولین امر به بخش فرهنگ، نبود آموزش‌های عمومی در سطح کشور برای جذب مردم به مطالعه، اطلاع‌رسانی نامناسب در زمینه‌های فرهنگی به­ ویژه در رادیو و تلویزیون، نبود برنامه مناسب در مدارس برای آشنایی با کتاب و کتابخانه، هزینه بالای تهیه کالاهای فرهنگی و البته مشغولیت ­های ذهنی بسیار مردم در جهت رسیدن به زندگی با سطح امکانات متوسط و عامل مهم وجود سایر تفریحات و رسانه­ ها … را می‌توان از جمله دلایل اقبال اندک به مطالعه برشمرد.

آنچه در این میان کمتر مورد توجه قرار گرفته دلایل برخاسته از جنبۀ روانی مسأله است. آنچه در این نوشته به آن پرداخته خواهد شد بررسی یکی از ویژگی‌های نستباً فراگیر در جامعۀ ما:«کمال طلبی» و تاثیر آن در دو وجۀ مهم زندگی، یعنی خواندن و نوشتن است.

به گفته اسدی [۱] کمال‌طلبی دو وجۀ مثبت و منفی دارد. کمال­ طلبی مثبت موجب تلاش فرد در جهت رشد و پیشرفت و در نظر گرفتن استانداردهای سطح بالا برای زندگی می‌شود. در این نوع کمال‌گرایی انتظارات و توقعات منطقی به فرد اجازه می‌دهد از تلاش‌های خود لذت ببرد و در انجام وظایف بکوشد، رشد کند و کار را به بهترین شیوه انجام دهد و به احساس رضایت و خشنودی درونی برسد. کمال گرایی منفی اما، زمانی است که فرد، اهداف بلندپروازانه و جاه‌طلبی افراطی دارد. او که رفتار سختگیرانه‌ای نسبت به اطرافیان خود دارد، به شدت از اینکه در معرض انتقاد دیگران قرار بگیرد پرهیز می‌کند. از دیگران به خاطر درستکاری و وظیفه‌شناس بودنش انتظار احترام دارد. همچنین نیاز شدید به موفقیت دارد، با نگاهی افراطی به شکست‌های خود می­نگرد و با کوچکترین اشتباه احساس رضایت خود را از دست می‌دهد. این ویژگی در جنبه‌های مختلف خواندن و نوشتن خودنمایی می‌کند که با شناخت آن بهتر می‌توانیم آن را برطرف کنیم.

بسیاری از ما وقتی تصمیم به مطالعۀ کتابی می‌گیریم به خودمان تحمیل می‌کنیم که آن را از ابتدا تا انتهایش بخوانیم. تابستان گذشته در یکی از کلاس‌های آموزشی آقای دکتر شیری [۲] با موضوع کمال­ طلبی مثبت و منفی شرکت کرده بودم. ایشان دقیقاً به همین مطلب اشاره کردند که لازم نیست هر کتابی را از بای بسم الله تا تای تمت خواند. مگر کتاب داستان که باید از ابتدایش شروع کرد و یا کتابی که تمام و کمال خواندنش لازمۀ تحصیلات و یا حرفۀ ماست. در مورد سایر کتاب ها که تنها به دلیل علاقه‌مندی به موضوعشان برگزیده‌ایم برای خواندن، لازم نیست خودمان را ملزم به خواندن تمام آن بکنیم. با یک حساب سرانگشتی می‌توانیم متوجه شویم که چه تعداد از کتاب‌های خوب را تنها به دلیل جذاب نبودن صفحات ابتدایی‌شان، کنار نهاده و خود را از لذت غرق‌شدن در دنیای پر از شگفتی و اطلاعات آنها و راهیابی به مفاهیم عمیق زندگی محروم کرده‌ایم. پیشنهاد می‌شود برای شروع، قسمت­هایی از کتاب که برایمان جالب بوده را بخوانیم و سپس اگر تمایل به خواندن بیشتر پدید آمد و فرصت و حوصله بود سایر بخش­ها را مطالعه کنیم. به این ترتیب، با حجم زیادی از کتاب‌های نخوانده در کتابخانه‌مان و احساس گناه ناشی از کار نیمه تمام و فشار بر روی ذهنمان مواجه نمی‌شویم و اجازه می‌دهیم مطالب خوانده شده در وجودمان رسوب کرده، روح و جانمان را بنوازند.

بسیاری از ما قدمی برای خواندن بر نمی ­داریم چون فرصت کافی برای به اتمام رساندن مطلب نداریم و نیاموخته ­ایم که می­شود گزیده خوانی کرد و صفحه به صفحه کتاب را نخواند. چه خوب است یک بار دیگر کتاب­ها و مطالب نخوانده و نیمه خوانده خود را در دست بگیریم و تورقی کنیم. اگر به راستی نکته­ای مناسب نیاز ما ندارند، با خیال آسوده آنها را کنار بگذاریم و این همه نگران نخوانده ماندنشان نباشیم.

در فاصله زیاد روزهای شکل گرفتن این ایده تا مکتوب کردن آن، دائم به این فکر می­کردم که از کجا شروع کنم، چه نکاتی را بگویم و چگونه مقصود اصلی مطلب را برسانم و اصلاً آیا لازم است که این مطلب را بنویسم؟ در همین زمان در کتابخانۀ محل کارم به یک کتاب برخوردم به نام «اگر می توانید حرف بزنید، پس حتماً می‌توانید بنویسید [۳]». در صفحات ابتدایی این کتاب با این جملات روبرو شدم: «اگر قصد دارید وقفه بزرگی در نوشتنتان بوجود آورید بر کمال­گرایی اصرار داشته باشید. اگر قصد دارید انگیزۀ خلاق را در خود خاموش کنید پس بر کمال‌گرایی اصرار بورزید. اگر می‌خواهید الباقی عمرتان را بر سر این مسأله که به اندازۀ کافی خوب نبوده‌اید خود را شکنجه دهید پس بر کمال­گرایی اصرار بورزید. برای اجتناب از سرخوردگی در نوشتن، انتظارات خود را به حداقل برسانید! اینکه بخواهید در همان قدم اول بهترین نتیجه را داشته باشید، اصلا بدفکری نیست، اما این را هم بدانید که هیچ وقت به این شکل نخواهد شد. کمال­گرایی زیاد دست و پای شما را می‌بندد و به قدری شما را کلافه می‌کند که حتی قادر به نوشتن یک کلمه هم نخواهید بود». خواندن این مطالب باعث شد کمی به خود بیایم و ایدۀ اولیه این نوشته را روی کاغذ بیاورم.

پس از آن به این مشکل مبتلابه بسیاری از ما کتابدارها اندیشیدم و دریافتم اکثر ما اصلاً دست به قلم نمی‌بریم چراکه می‌خواهیم در همان بدو امر، کاری بی عیب و نقص و عالی انجام دهیم. چیزی که فرد کمال‌گرای منفی را دچار مشکل می‌کند توجه بیش از حد به جزئیات است و به همین دلیل اغلب، کمال‌گرایی به اهمال‌کاری ختم می‌شود. آنقدر می‌خواهیم عالی باشیم که اصلا کاری چون نوشتن را شروع نمی‌کنیم. اگر هم می‌نویسیم حداکثر تلاشمان را می‌کنیم تا کلمات دشوار و علمی به کار ببریم.

در اینجا فرصت بحث و بررسی عوامل ایجاد کمال‌گرایی و اساساً وظیفۀ یادداشت حاضر نیست اما به نظر می‌رسد کمال‌گرایی دلیل‌های گوناگون و متنوعی دارد. والدین عیب­جو و والدین کمال‌گرا که موفقیت‌های خود و موفقیت­های فرزندان را، دست کم می‌گیرند، از جمله مهم‌ترین این عوامل به شمار می‌روند. دریافت پاداش اجتماعی از رفتارهای کمال‌گرایانه نیز، عاملی تاثیرگذار است. بدان معنا که زمانی که دیگران دقت بیش از اندازه و حساسیت­های بیجای شما در انجام امور را، تعبیر به کاردرست بودن و یا تک و منحصر به فرد بودن، می­کنند؛ شما بیش از پیش تشویق به ادامه چنین رفتارهایی می­شوید [۴].

باید مراقب بود؛ زیرا: کمال‌طلبی همراه با اشتغال فکری بیش از حد دربارۀ نظم و ترتیب و مراقبت از همه چیز، به اختلال شخصیت وسواس فکری عملی منجر خواهد شد [۵].

حتما شما هم مانند من به این می‌اندیشید که حال با کمال­گرایی چه کنیم؟

به گفته دکتر شیری نخست باید بپذیریم که این ویژگی، بخشی از وجود ما شده است و به فکر پیدا کردن مقصر و زیر سوال بردن والدین و اطرافیانمان نباشیم و به جای آن تلاش خود را در جهت تلطیف رفتارهای خود معطوف نماییم. دوم؛ به خود یادآوری کنیم که اشتباهات ما در غالب موارد فراموش می‌شوند و سوم؛ به خود اجازه بدهیم تلاش کنیم ولو اینکه اشتباه کنیم. با تلاش و تمرین این تمرین­های به ظاهر ساده می‌توان امید داشت که پس از مدتی از کوله ­بار انبوه کارهای نیمه کاره، کتاب­های نخوانده و نوشته­ های ناتمام بکاهیم.

این نوشته را با چند توصیه از کتاب «اگر می­توانید حرف بزنید، پس حتماً می‌توانید بنویسید» در راستای غلبه بر کمال‌گرایی در نوشتن به پایان می‌برم:

  • در مورد آنچه از آن آگاهی دارید بنویسید. به این مطلب اعتقاد راسخ داشته باشید که اگر این موضوع نظر مرا جلب می‌کند پس نظر دیگران را هم جلب خواهد کرد؛
  • با نوشتن دربارۀ آنچه می‌دانید و یا در زندگی با آن مواجه شدید متوجه می‌شوید که شما می‌توانید این داستان را بهتر از هر کس دیگری تعریف کنید؛
  • در مورد آنچه نمی‌دانید بنویسید! چیزی که مهم است این است که با آنچه نسبت به آن آگاهی داریم شروع کنیم، سپس درجهت آنچه به آن آگاهی نداریم حرکت کنیم. پس آیینه‌ای مقابل حقایق زندگیتان قرار دهید اما نه هرحقیقتی. تغییراتی در آن بوجود آورید. حقایق را بردارید و به روشی که خود می‌خواهید آن را به پیش ببرید؛ و
  • دربارۀ آنچه برایتان مهم است بنویسید. اگر چیزی باشد که برای شما اهمیت دارد این حق شماست که آن را به مردم بگویید.

 

[۱].  معصومه اسدی، “خوبی و بدی های کمال گرایی،” جام جم. ۱۳ مهر ۱۳۹۱)

[۳]. ژول سالزمن. اگر می توانید حرف بزنید پس حتما می توانید بنویسید. ترجمه فرنوش جزینی. (تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۹)، ۲۷.

[۴]. شیری، علیرضا. کارگاه آموزشی “کمال طلبی مثبت و منفی” ۲۲/۰۴/۱۳۹۲. تهران: خانه توانگری طوبی.

[۵]. ویکی پدیا. اختلال وسواس فکری عملی، ۳۱ شهریور ۱۳۹۲

👈 در همین رابطه پیشنهاد می شود: آموزش غیرحضوری «رهایی از کمال طلبی منفی»

برای زنده نگه داشتن یک رابطه که پیش­ فرض های درستی دارد، چه منطق­ هایی را باید رعایت کنیم؟

🌲 عشق، درخت همیشه بهار نیست

ما داریم در مورد یک تجربه ی مشترک به نام عشق حرف می ­زنیم و باید ببینیم داریم تلاش می ­کنیم دقیقا چه چیزی را دوباره به زندگی برگردانیم. واقعیت این است که عشق بعد از ازدواج یا عشقی که بعد از چند وقت زندگی ناموفق بخواهد دوباره برگردد، مثل درس خواندن بعد از دانشگاه است که با حس درس خواندن دوران دانشجویی تفاوت زیادی دارد. باید دید آیا توصیه­ های خوشبینانه می خواهند به ما بگویند می­ توانید همه اتفاق ­های افتاده را کنار بگذارید و دوباره عاشق و معشوق شوید یا پیشنهادهای واقع ­بینانه ­تری دارند. واقعیت تلخ این است که عشق مرده را باید تمام کرد. شاید بعد از ۲۰ سال تلاش زنده شود، شاید هم نهبه همین دلیل، باید مراقب توصیه ­های ایده ­آل و کتابی بودآدم ­ها این نکته ­ها را می­ خوانند، خوش­بین می ­شوند، تلاش می ­کنند، نتیجه نمی­ گیرند و در نهایت سرخورده می ­شوندبا این وجود، نباید از سازگاری با شرایط نه چندان ایده ­آل زندگی و لذت بردن از آن ناامید بودراهی که  هرکسی باید خودش برای زندگی خودش پیدا کند.

✅ باید واقع­بین بود

همه ما در ازدواج­ هایمان ممکن است درست فهمیده نشویم اما نباید برویم و همه جا این وضعیت را بازگو کنیم. یادمان باشد آدم­ ها در زندگی­شان تا حدی تنها هستند و دنیای خودشان را دارند؛ مثلا یک فیلم کمدی می­ بینیم، اگر همسرمان بیشتر خندید یا حتی هیچ ارتباطی با آن نگرفت، نباید فکر کنیم که لابد جریان خاصی هست. باید بپذیریم که قطعا او در مواردی با ما تفاوت دارد و در این مورد خاص، با ما تفاوت اساسی دارد. دائم هم باید به خودمان یادآوری کنیم که ما با یک ماشین عشق­ ورزی ازدواج نکرده­ ایم. عشق، چیزی جدای از منِ عاشق یا معشوق نیست. من اگر افسرده باشم، او (عشق) هم هست. نمی ­شود اینجور به ماجرا نگاه کرد که تو حتما باید در هر شرایطی خوب باشی و عشقت را به بهترین وجه ابراز کنی. واقع­ بینی لازمه زندگی است.

✅ گاهی باید کاری کرد، گاهی نباید

گاهی وقت­ ها برای دردهایی که در زندگی داریم، حتما باید کاری بکنیم، یا شاید باید داد بزنیم، اگر به جایش این کار را بکنیم، حتما جلوی یک مشکل یا تکرار یک وضعیت دردسرزا را گرفته­ ایم اما گاهی فقط باید تحمل کرد. سکوت خیلی وقت­ ها مشکلات­مان را حل می­ کند. همه اینها را باید هوشمندانه در موقعیت ­هایی که در زندگی­مان پیش می­ آید به کار بگیریم. مطمئن باشید هرکسی که خیلی آرام و خوشحال در مورد زندگی و ازدواجش صحبت کرد، الزاما به این معنی نیست که زندگی مشترک خوبی دارد.

✅ پذیرش، خون دل خوردن نیست

به جای حرص خوردن در مورد اینکه چرا شرایط زندگی من اینطور است یا چرا فلان اخلاق همسرم آن جور است، یا هر چیزی شبیه این، بهتر است فکر کنیم که فعلا این شرایط هست و باید راهی پیدا کنیم که بهتر و بیشتر از آن لذت ببریم. این در حالی است که اغلب ذهنشان درگیر این بحث می ­شود که می­ توانسته ­ا­ند بهتر از این را داشته باشند، حرفی که اگر هم درست باشد، ممکن است چاره­ ای برای آن وجود نداشته باشد. در واقع این پذیرش، به معنی خون دل خوردن نیست. گاهی ما بابت چیزی که نم ی­دانیم چیست حرص می­ خوریم و زندگی­مان را به هم می­ ریزیم. وقتی مجاورت دو نفر زیاد می­ شود، ناخواسته کمتر همدیگر را می­ بینند. به این معنی که کمتر به هم دقت می­ کنند. ازدواج دقیقا چنین شرایطی را ایجاد می ­کند و اگر مراقب نباشی، به تدریج این ندیدن بیشتر و بیشتر می ­شود.

✅ بگو

همه ی آدم ­ها یک هیولا درون­شان دارند که از قضا، ازدواج به طرز عجیبی شرایط را برای بیدار شدن و بروز آن مهیا می­ کند. این می­ شود که او ناخواسته شریک زندگی ­اش را ناراحت می ­کند. همزمان هم خودش حساس­تر می ­شود و با کوچکترین حرف و مساله ناراحت می­ شود؛ مثلا فشار خون دارد و یک بار که همسرش به اشتباه غذا را شور می­ کند، به طرز عجیبی قبل از هر چیزی به ذهنش خطور می­ کند که چرا حواسش نبوده؟ مگر نمی­ داند که من فشار خون دارم؟ در مورد دلخوری ­های بزرگ و کوچک بدانید که همه ی ما فایلی از رفتارهای دیگران در مورد خودمان داریم. نکته اینکه به خاطر سپردن مسائل کار سختی نیست اما به خاطر آوردن آنها تقلا می ­خواهد. هر وقت می ­خواهیم خاطره بدی را به یاد بیاوریم که اغلب ناخواسته و از روی عادت است، باید ببینیم ارزش­ش را دارد یا نه!

✅ شما دو تا آدم بالغ و لایق هستید

در زندگی مشترک داریم در مورد دو تا آدم بالغ و لایق صحبت می­ کنیم. این یعنی هر کدام از آنها باید مسائل­شان را خودشان حل کنند. در زندگی نباید منفعل و منتظر دیگری بود که بیاید و مساله ی ما را حل کند. یا حتی من را که از روی تنبلی خیلی کارهایم را نمی­ کنم، مجبور به انجام کاری کند. از آن طرف هم وقتی لازم است، تذکر را باید داد اما گروکشی نباید کرد. وقتی آیینه ی خانه شکسته، به جای گفتن و بارها گفتن و احتمالا انجام نشدن، باید خودت دست به کار شوی، مساله را حل کنی و البته به وقتش یادآوری کنی که بهتر و اصولی­ تر این بود که تو این کار را انجام بدهی.

✅ به فردیتش احترام بگذار

تفاوت دو آدم یک مساله ی طبیعی است. نمی شود دو تا آدم را پیدا کرد که کاملا مثل هم باشند، نمی­ شود هم اصرار کرد که حتما مثل هم بشوند؛ مثلا یک زن و شوهر که یکی درونگرا و یکی برونگراست. اینها باید تفاوت­ های یکدیگر را بپذیرند و حتی به نیت کمک کردن به همدیگر نباید شیوهی خودشان را در برخورد با مسائل به دیگری تحمیل کنند. فرض کنید من جوری باشم که نظر و احساسم را در اولین فرصت به دیگران بگویم و هر وقت فکر کنم دارند در حقم اجحاف می­ کنند، عکس­ العمل سریع از خودم نشان بدهم اما همسر درونگرایم در این مواقع اولین کارش خودخوری باشد و صبر کند تا مساله حل شود. شما قرار نیست سفر قهرمانی زندگی او را به شیوه ی خودت پیش ببری. چون روش تو الزاما برای زندگی او کارآمد نیست؛ مثلا تو می­روی و مدرک دانشگاهی­ اش را که به خاطر کاغذبازی­ های اداری در دانشگاه مانده، با رایزنی­ هایی که بلدی یا حتی با شلوغ ­بازی می­ گیری اما درست زمانی که مثل رابین هود مدرک را برایش می­ آوری، در کمال تشکر می­بینی که ناراحت است! تو نگذاشته­ ای او خودش با فردیتش کار را انجام بدهد. یا حتی روشی که به کاربردهای، با اصول و هنجارهای اجتماعی او همخوانی نداشته باشد و آنها را زیر سوال برده باشد.

👈 در این رابطه پیشنهاد می شود:

 

 

دیگه از کسى خوشم نمیاد!

هرگز نامه نگارى جاى مراجعه به مشاور و مطالعه ی کتاب های مفید را نمی گیرد. با این وجود، در این نوشتار به گونه ای به یک سوال پاسخ داده ایم که شخص سوال کننده و شما بتوانید با شبیه سازى این دیالوگ فرضى نوشتارى، از بخش خردمند درونى خودتان در پاسخ به موارد مشابه استفاده کنید.

✍️دختری ۲۷ ساله هستم (یعنى سن ازدواج یک دختر تحصیل کرده در ایران) شش هفت سال پیش وقتى که تازه دانشگاه رفته بودم یکى از بچه های خیلى خوب و مثبت عاشقم شد اما من دوستش نداشتم. سه سالى طول کشید تا من هم به او علاقه مند شدم.

👈 (یعنى در آن سن این دختر خانم هوش عاطفى خوبى نداشته. الگوهاى برخوردش با غریبه ها با ترس و انزوا بوده وگرنه دلیلى نداشته این قدر دیر نسبت به ابراز علاقه یک نفر واکنش نشان بدهد که تکلیفش معلوم بشود و برود دنبال زندگی اش. شاید هم ترس یا نگرانى زیادى داشته و به همین خاطر نقاب «دختر بى اعتنا» میزده است)

✍️ درنهایت دو سال پیش که خواستیم ازدواج کنیم، پدر و مادرش مخالفت کردند و او هم کارى نکرد.

👈 (او انتظار داشته که طرف به خاطر عشقشان بجنگد و حتی به این دلیل فکر می کند به او خیانت شده! درحالیکه به همین راحتى نمى توان درباره نجنگیدن آن پسر قضاوت کرد. پسری که به قول خودش «بچه مثبت» بوده؛ یعنى استقلال روانى لازم را از خانواده اش نداشته که احتمالا بخواهد در برابر آنها در دفاع از انتخابش دست به استدلال بزند و بحث کند. شاید هم خانواده ی پسر مطمئن نبوده اند که پسرشان صلاحیت پذیرفتن مسئولیتى به نام ازدواج را دارد یا نه و نخواسته اند دختری را بدبخت کنند اما مى شود همین جا حدس زد که وقتى نویسنده ی نامه به این سرعت با عقب نشینى طرف مقابلش، قافیه را باخته، احتمالا اعتماد به نفسش هم پایین است؛ یعنى به راحتى با یک پس زده شدن یا نه شنیدن، فکر می کند خانواده پسر به خاطر کیستى او لزوما با این ازدواج موافقت نکرده اند. نمی گویم مثل این رفتارها با دختر خانم ها نمی شود. اما اینکه کسی بى برو برگشت، بدترین گزینه را درباره خودش فکر کند، می شود حدس زد که احتمالا این دختر خانم «اعتماد به نفس قرضى» داشته باشد)

✍️ رابطه ی ما که رابطه ی اول و آخر من هم بود تمام شد؛ خیلى راحت! طرف هم گذاشت رفت. اما من نتوانستم ولش کنم و تمام این مدت یکطرفه مُصر به حفظ رابطه بودم. خیلى پافشارى کردم و فکر می کنم خودم را حسابى از چشمش انداختم.

👈 (وقتى یکى ما را کنار مى گذارد، بعضى هایمان احساس خوب نبودن شدیدى را تجربه مى کنیم و این خوب نبودن را بدجورى در زندگى بروز می دهیم گاهی با اصرارهاى بیهوده و آویزان شدن عاطفی)

✍️ حالا می دانم که او دیگر علاقه اى به من ندارد و فکر کنم حتی ازدواج کرده؛ می دانید که پسرها این جورى هستند.

👈(تعمیم دادن تجربه ناموفق خود از یک مرد به همه مردان ناشى از ناپختگى این دختر خانم است زیرا ایشان با این مکانیسم روانى و به شکل ناخودآگاه دیگران را مقصر جلوه دادن و بازى قربانى راه انداختن، سعی می کند درد «از دست دادن شخص مورد علاقه اش» را کمتر کند. به این شکل که پیش خودش بگوید «همه ی مردها این جوری اند و هر کارى هم مى کردم باز آخرش همین مى شد» این طورى بى عرضگی خود یا خطاهاى خود را نمى بیند. او احتمالا هیچ وقت نمى تواند عشق یک مرد شایسته را درک کند. حواستان باشد من منکر وجود بعضى مردان شکارچى نیستم اما بازی هاى پنهان روانى را نباید نادیده گرفت)

✍️ اما من رها نمی شوم. واقعا دارم اذیت می شوم. روى بقیه ی زندگى ام هم تاثیر منفى گذاشته. کلافه ام. از کسى هم دیگه خوشم نمی آید . از او هم گله دارم.

👈 (خشم های به جا مانده بعد از سه سال خودخورى و منتظر نشستن و هیچ اتفاقى نیفتادن باعث می شود او از دست خودش و کل هستى کلافه بشود که: پس چرا طرف به سزاى عملش نمى رسد؟ چرا با وجود اینکه دوستانم گفتند می رود بقیه را می بیند و می فهمد تو چه گنجى بودى، هیچ وقت نفهمید این را؟ به این ترتیب، ارتباط او با واقعیت کمکم قطع می شود. واقعیت احتمالا این است که او نتوانسته باشخص مورد علاقه اش ازدواج کند و زیر بارش مانده است. او باید سهم خود و بى تجربگى هایش را بپذیرد. خودش را ببخشد و احتمال بدهد آن آقا هم دلایلش براى زندگى خودش خیلى بى ربط نبوده اند. در این صورت دیگر این دختر، این دست تجربیات را جذب زندگى خودش نمى کند. از طرفی باید بدون عقده از همه مردها به زندگى برگردد و اجازه دهد یک مرد شایسته در چهارچوب واقعیت هاى زندگى به سمت او بیاید. براى رهایى از این خودکم بینى باید در زمینه کار و مهارت هاى فردى و حوزه های مطالعاتى و حلقه های ارتباطى پویا تر شود تا به این راحتى از درون نشکند. من قویا معتقدم با وجود محدودیت هایى که همه در زندگی مان داریم، باز هم می توانیم مثل بازنده ها زندگى نکنیم)

در همین رابطه پیشنهاد می شود: آموزش غیرحضوری رابطه عاطفی بهتر

اگر می خواهید نامزد کنید یا در این دوران شیرین هستید، همه چیز را شاد و خوشحال نبینید و حواستان به آن روی سکه هم باشد!

⚠️ یک جدایی محتمل

لطفا کور و کر نشوید! اگر از همان ابتدای رابطه و آشنایی، خوب چشم و گوشتان را باز کنید و مراقب بعضی علائم در طرف مقابلتان باشید، به موقع چیزهایی را که باید، می فهمید و بعدا بی ­جهت به بخت سیاهتان لعنت نمی­ فرستید. دوران نامزدی غیر از اینکه همراه با اولین غذا خوردن ­های دو نفره در رستوران، قهوه­ های گران قیمت در کافه ها وکادوهای غیرمنتظره است، باید تا حد خیلی زیادی به شکل ­گیری تصویر شما از همسر آینده تان کمک کند. پس دوران شیرین نامزدی را جدی بگیرید تا خدای نکرده در آینده زندگی مشترکتان تلخ نشود.

⚠️ زود قضاوت نکنید

یکی از اولین مواردی که هر کسی به آن توجه می کند، مطلوبیت فیزیکی است اما نکته مهم اینجاست که خیلی زود نباید درباره ظاهر و تیپ یک نفر نظر داد. شاید بعد از چند بار دیدن، طرف به نظرتان خواستنی و خوب آمد. اخلاق هم چیزی نیست که بشود در یکی دو برخورد ساده درباره آن به نتیجه رسید. باید حتما خواستگارتان را در موقعیت­ های مختلف ببینید و در نهایت بفهمید که در کنار این آدم آرامش دارید یا نه. در مدت نامزدی، تا حدی دستتان می ­آید که با این فرد امکان پیشرفت دارید یا نه، به فکر بهبود اوضاع و شرایط هست یا با کمترین­ ها قانع می شود؟ در یک کلام اینکه باید با هم رویاهای هم فرکانس داشته باشید. هرچه قدر هم که شباهت­ هایتان به هم بیشتر باشد، امکان اینکه زندگی موفق ­تری داشته باشید، بیشتر می ­شود و از تفاوت­هایتان هم کمتر می ترسید.

⚠️ در محیط واقعی ببینیدش

مهم است که بعد از اینکه تصمیم به ازدواج گرفتید و  به اصطلاح دوران نامزدیتان شروع شد، واقعا با هم معاشرت داشته باشید. معاشرت این نیست که ۲۰ دقیقه بروید با هم در یک اتاق بنشینید و سنگ ­هایتان را وا بکنید! معاشرت فقط سینما و پارک و رستوران رفتن هم نیست. معاشرت نباید خشک و رسمی و بی­ هدف باشد. مثلا یک بار با هم به یک رستوران لوکس بروید و ببینید طرف مقابل آداب معاشرت بلد است یا نه، یا ببینید در برخورد با خانواده و دوستانش چه رفتار و جایگاهی دارد. دوستان معمولا تا حد زیادی جو ذهنی فرد را نشان می دهند. این مهم است که او تنوع رفتاری دارد یا نه، مثلا می تواند در محیط کار جدی باشد و در جمع دوستانه شوخ و راحت؟ البته این تنوع رفتار نباید خیلی زیاد باشد، چون بعدا تبدیل به تنوع شخصیتی می شود؛ این طوری نباشد که تنوع رفتاری ۱۸۰ درجه­ ای داشته باشد.

 

🔔 زنگ­ ها برای شما به صدا در می­ آیند!

روانشناس­ ها و مشاوران می گویند بعضی از نامزدی­ ها به قول آنها صد در صد طلاق هستند و باید جلوی ضرر را هر چه زودتر گرفت. مراقب این علامت ­های هشدار باشید:

🔴 نامزد فراری
نامزدی که اصلا در دسترس نیست و شما نمی توانید با او معاشرت داشته باشید به درد بخور نیست. چون شناخت درستی از او پیدا نمی کنید. بالاخره کسی که با شما قصد ازدواج دارد، باید یک وقتی را برایتان کنار بگذارد. البته مورد عکس این حالت هم اصلا خوب نیست. کسی که تمام وقتش را به شما اختصاص می دهد و هیچ دغدغه و مساله دیگری ندارد آدم ازدواج نیست. یک آدم نرمال باید یک وقتی هم برای خودش داشته باشد. ضمنا خیلی عاشق و معشوق­ ها معمولا فرصت نمی کنند خوب همدیگر را بشناسند. علاوه بر این نامزدها، بعضی دیگر، از صحبت کردن راجع به یک موضوع خاص، مثلا گذشته فرار می کنند به احتمال خیلی زیاد این فرد دارد یک چیزی را از شما پنهان می کند. شاید هنوز درگیر رابطه ناتمام قبلی است و تماس ­های مشکوک دارد. تا وقتی از تمام شدن روابط قبلی خواستگارتان مطمئن نشده ­اید، اصلا به ادامه رابطه فکر نکنید.

🔴 نامزد خاص
هر کسی به نظر خودش یک جورهایی خاص است اما بعضی­ ها به واسطه یک توانایی و استعداد خاص از بقیه متمایز هستند و بیشتر به چشم می­ آیند. این ویژه بودن هم می تواند یک پیانیست خوب بودن باشد و هم استاد و رئیس بودن. به طور کلی موقعیت بالاتر برای هر کسی جذاب است اما مثلا اگر شما پرستار هستید و با یک پزشک ازدواج می کنید، باید اطمینان داشته باشید که نامزدتان در خانه و بیرون از بیمارستان، از موقعیت بالاتر خود پایین می ­آید و به قول معروف جنبه دارد. ازدواج­ های استاد و شاگردی هم خیلی مورد تایید نیستند، چون شاگرد همیشه نمی­ تواند شاگرد بماند و در زندگی مشترک هم استاد نمی تواند معلم ­بازی دربیاورد. ضمنا یادتان باشد که همیشه استادها و شاگردهای بهتری وجود دارند! خلاصه اینکه اگر تمام عشق و علاقه شما به کسی فقط به خاطر یک ویژگی خاص است، به این فکر کنید که ممکن است یک روز آن مشخصه از بین برود و همه چیز عادی شود، آن وقت چه تصمیمی می گیرید، حالا باز هم حاضرید زن یا شوهر این آدم خاص و متفاوت باشید یا نه. علاوه بر این­ها، زندگی با یک آدم خاص ملاحظات خاصی هم می خواهد و شما باید بتوانید این شرایط را تحمل کنید.

🔴 نامزد بدهکار
بعضی ­ها تا دلتان بخواهد برگه­ های جریمه پرداخت نشده، قسط ­های به تعویق افتاده و بدهکاری­ های ریز و درشت دارند .اینها همان­ هایی هستند که مدام می گویند: “فعلا دستم تنگه”. اگر از دوستانشان هم پرس و جو کنید حتما چندباری دستی به او پول قرض داده ­اند و هیچ وقت دوباره رنگ پولشان را ندیده ­اند. همه این شواهد نشان می دهند که نامزد مورد نظر شما ثبات مالی ندارد. پس اگر می خواهید واقعا با او زندگی کنید، از همین حالا دسته­ چک­ هایتان را حاضر کنید. در آینده عذر و بهانه­ های زیادی برای این همیشه مقروض بودن و وضعیت آشفته مالی خواهید شنید و باید به خوبی بتوانید از عهده ایفای نقش پدر یا مادر نامزدتان بر بیایید. چون همیشه این شما هستید که باید بی فکری­ ها و بی­ مسؤولیتی ­های همسرتان را جبران کنید.

🔴 نامزد مورددار
بعضی­ هایشان از همان اول کار یعنی آشنایی مشکل دارند چون فقط به خاطر یک سری تشابهات و تفاوت­ های ریز تصمیم به ازدواج گرفته ­اند، تشابه ­هایی در حد مسیر و علایق جزئی مشترک! قاعدتا اگر شما و خواستگارتان هر دو لوبیاپلو دوست دارید و هر دوتایتان هم پنج بار «درباره الی» را دیده ­اید، به این معنی نیست که حتما تفاهم بالایی با هم دارید و برای هم ساخته شده ­اید. عده دیگری از مورددارها هم فقط به علت احساس ترحم رابین هود وار تصمیم به ازدواج می گیرند. آنها در نقش ناجی وارد زندگی شما می شوند تا از دست یک جلاد نجاتتان بدهند، ولی اگر دقیق بشوید اینها خودشان یک جای دیگر نقش شکنجه ­گر را بازی می کنند و بالاخره یک روز این حس ترحم و دلسوزی هم تمام می شود. اگر نامزدتان دائما از همسر یا نامزد سابقش جلوی شما بد می گوید و او را مقصر تمام مشکلات می داند، از اینکه خودتان نفر بعدی باشید، بترسید. این مورددارها هیچ وقت سهم اشتباهات خودشان را در نظر نمی گیرند و مسئولیتش را قبول نمی ­کنند .اعتیاد، خشم، شکاکیت، شخصیت نابالغ و اختلالات جنسی هم که واقعا دیگر نیازی به گفتن ندارد و جزو مشخصات نامزدهای مورددار است.

چند نکته

  • اگر به یکی از این دلایل قصد ازدواج دارید، فعلا دست نگه دارید؛ اگر دوز عشق و علاقه ­تان زیادی بالا است و بیش از حد عاشق و معشوقید، دچار توهم می شوید که همه چیز عشقتان فوق ­العاده است. در حالی که واقعیت این طوری نیست. یک مقدار صبر کنید تا این هیجانات شدید کمتر شود.
  • اگر سنتان دارد همین طوری می­رود بالا، باز هم «فقط» به این دلیل سراغ ازدواج نروید. تحمل فشار فعلی خیلی راحت­تر از تحمل فشار یک زندگی مشترک ناموفق است.
  • اگر همین یک ماه پیش نامزدیتان به هم خورده یا چند وقت پیش از همسرتان جدا شده­ اید، فورا سراغ یک رابطه جدید نروید. شما می خواهید لج کنید و یک جایگزین پیدا کنید، طرف مقابلتان چه گناهی کرده؟
  • اگر فقط برای اینکه آخر هفته­ ها تنها نمانید و کسی باشد که با او بیرون بروید به ازدواج فکر می کنید، بروید و چند سال بعد که بزرگ­تر شدید بیایید.
  • اگر به دنبال کسی برای جایگزینی پدر و مادرتان می گردید یا به دنبال حمایت هستید، ازدواج نکنید چون شما هنوز بلوغ لازم برای ازدواج را ندارید. می خواهید ازدواج کنید که بزرگ شوید اما ازدواج جای بچه­ بازی نیست.

 

👈 در همین رابطه پیشنهاد می شود: