سریال جالبیه (فعلا فصل یک را دیدهام)
میلیونها نفر در یک ثانیه از جمعیت کره زمین غیب میشوند و مردم بعد از این واقعه به دستجات مختلف تقسیم میشوند.
نگاه فیلسوفان، مذهبیون، مادهگرایان و … به این ماجرا، دستمایه تشکیل دهها انجمن و نهاد مردمى و دولتی و صدها نشست و مناظره و برنامه تلویزیونى و … شده است.
اینکه هر گروهى دنبال توجیه اون داستان، فراموش نکردن یا عبور کردن از موضوع است بسیار توجهم را جلب کرد.
من این آیه برایم عجیب تکاندهنده است تو کتاب خدا:
هر کى به داشته خودش، دلخوش است کل حزب بما لدیهم فرحون
همه دست و پا میزنند ماجرا را به مدل خودشان توجیه کنند و متعصبانه حرف بقیه را حماقت بینگارند.
وقتى کسى با مسائل معنوى یا خودشناسى برخورد هویتیابانه داشته باشد، یعنى به جای قدرت نقادى، بیشتر به اطاعت و مرید و مرادبازى و سرسپردگى مشغول شود تا اندیشیدن؛ مسیر مزخرف تعصب را در پیش میگیرد: سایههاى خودسازى
کم نیستند کسانى که “احساس خودسازى” دارند ولى “خودساخته” نیستند؛ با قال یونگ و یانگ و بلغور کردن کلام دکتر الهى و امام باقر(ع) و سنت آگوستین و …که سفر درون نمیشه رفت؛ باید جان کلام آن بزرگ را فهم کرد و زیست و این پهلوانى اندیشه میخواهد و صبورى و روادارى
پ ن
-چه دل پری داشتم به بهانه سریاله حرفهای دیگهام را هم زدم!
– خوبه حالا که از سریاله تو فصل یکش خوشم اومده، از فصل دو به بعد دچار بیرونروی بشه از بس این نویسندههاشون یهویی کم میارند😰
نوشتهها
فیلم مجارستانی دو ساعته
پرجایزه درباره دو مرد و زن درونگرا که یک اتفاق بسیار خاص را خلق و تجربه میکنند (اسکار فیلم غیرآمریکایی برده)
اگر دنبال هیجان و آدرنالین و … هستید مناسب نیست،
اگر دنبال استعاره و معنا و تفسیر رویا هستید یا درونگرایید، برید کیف کنید
تریلر فیلم
شاید تعجب کنید چرا یک فیلم از بیست سال قبل را معرفى میکنم؟ زیرا داستانهاى زندگى ما قدیمى نمیشوند.
مردان نسل من اکثرا خود را کیانو ریوزى میدیدند که یک چارلیز ترونى در زندگیش پیدا شود! به همین خاطره شاید که این فیلم عجیب در زندگى ما تاثیر میگذارد.
چرا؟
١- ما باید جایی در زندگیمان بفهمیم که خودشیفتگىمان میتواند چقدر فرصت زیستنمان را محدود سازد و زندگیمان را تهى از معنا کند.
٢- سر به هوا زیستن و خوشحالى کودکانه داشتن، باعث نمیشود سفر زندگى یک زن کامل گردد؛ بیمارى گاهى اوقات حرفش این است که بیدار شو
اگر #شفاى_زنانگى و #شفاى_خودشیفتگى بحثهاى مورد علاقهتان در درسهاى خانه توانگرى است، این فیلم زیبا را از دست ندهید.
این مینىسریال جدید نتفلیکس، عجیب تاثیرگذار بود برایم.
تم واقعی و غیرخیالى “داستان ندیمه” که از نگاه ابزارى به زنان در چهارچوب تعصبات ایدئولوژیک خرده میگیرد.
این دختر یهودى تصمیم میگیرد از جامعه یهودیان بروکلین نیویورک خارج شود و… دیوانه میشویم وقتی به دیالوگها گوش میکنیم.
تعصب و حماقت و شجاعت تم اصلى سریالند
مستندی شش قسمته درباره باگوان اشو و هوادارانش که میخکوبم کرد، مردی که خود را پیشوای معنوی میلیاردرها نامید
billionaire’s Guru
من از اشو کتابهای زیبایی خواندهام ولی با شیوهای که ترویج میکرد موافق نیستم و این پست هم محل نقد تفکر او نیست.
👈اوشو نیاز مردم غرب را به معنویت و نیاز مردم هند را به سرمایه تشخیص داد و امپراتوری خویش را آغازید
👈به قول میلاد، شعار مسحور کننده «نه معنویت شرقی نه دنیازدگی غربی» در دهه هفتاد میلادی توانایی بسیج کردن صدها هزار نفر هوادار داشت که او در اورگان آمریکا شهر جدیدی بنا کرد و هواداران دوآتشهاش با هوشمندی به اداره آن مبادرت ورزیدند (نهایتا اوشو از ایالات متحده اخراج شد)
👈ترسناک است وقتی فرافکنی شدید یک جامعه را حمل کنی که تو را فرعون میکند؛
👈نکته دیگر به نظرم ایدئولوژی شدن اعتقادات و تقابل شدید هواداران و افتادن به مسیر خشونت است، امری که در سریال «داستان ندیمه» برگرفته از کتاب مارگرت اتوود، با حیرت به تصویر کشیده شده است
👈امروزه با تفکر سنجهگر شاید بتوان جلوی فرافکنی رویاهای خویش را به یک آدم خاص گرفت .
👈اگر کارمندان یک سازمان، به جای اینکه قهرمان در مسوولیتهای خویش باشند، این نقش را دستهجمعی فرافکنی کنند، به مثلا مدیرعامل یا صاحب شرکت؛ او را قهرمان میبینند و محدودیتهای واقعی او را نمیفهمند و چه بسا هوش و درایت عجیب به او نسبت دهند که هذیانگونه باشد؛
👈خود مدیرعامل هم ممکن است با برچسبی که کارمندان بهش زدهاند، هویتیابی کند و بشود حمال فرافکنیهای تیمش (هویتیابی فرافکنانه = projective identification)
نتیجه:
۱-زندگی نزیسته خود را برویم زندگی کنیم به جای دنبال کردنش در بقیه
۲- وقتی اطرافیانمان، کارمندان، خانواده، فالوورها شروع به مقدسسازی و محبوبسازی غیرواقعبینانه میکنند، خودسازی کنیم و بدانیم مسوولیت سنگینتری داریم تا به هپروت نرویم؛ همه ما در درون دوست داریم خود را مسیحی متواضع ببینیم و مردم هم بدشان نمیآید که ما موجب بخشش گناهانشان بشویم پس مراقب باشیم، تمرینات اخلاقی کنیم (شخصا از دعای مکارمالاخلاق امام سجاد آموختهام که به خداوند میگوید اگر مرا یک درجه در چشم مردمان ارتفاع دادی، یک درجه فروتن تر در درونم کن👈 تعادل)
شما ممکن است این مفهوم را از پدرت آموخته باشی، مهم اینست حواسمان جمع باشد
کتاب خوب زبان اصلی : unconscious at work
سخنرانی خوب TED
: how to start a movement-2010 by Derek sivers
فصل چهارم سریال مانی هیست با موفقیت سه روز قبل (چهارم اپریل) منتشر شد،
از خیلی جنبهها میتوان به این سریال پرداخت، اما برای من، پردازش دقیق شخصیتها و آرکتایپهای درون این داستان، بسیار جالب بود.
تیپ شخصیتی آپولو تایپ در پروفسور بسیار به ما نشان میداد که چقدر ذهن منظم داشتن برای به پایان رساندن موفقیت یک پروژه لازم است.
شخصیت آرس تایپ هم در فیلم بسیار جذاب بود (دنور)
دیونیسوس: برلین
مسکو: پوزیدون
لیسبون راکل: آتنا
توکیو: آفرودیت-آرتمیس
نایروبی: آرتمیس- آفرودیت-دیمیتر
ریو: پرسفون
جیمزفرانکو و ادهریس حقیقتا یکى از پیچیدهترین روابط پدر_پسرى را در این فیلم به نمایش گذاشتند و من واقعا لذت بردم از داستان این فیلم و چندبارى با شخصیتهایش گریستم.
براى درک عمق فیلم خوب است به مفاهیم مثلث کارپمن ( قربانى-جلاد_رابین هود) مجهز بشویم.