آقای سرزمینم
گوش کن، به درد دل هایم گوش کن
تویی که شاید خیلی وقتها زنانگی هایم را درک نکردی
تویی که گاهی صورت جراحی شده ام را مسخره می کنی، تویی که احساس زیباپرستی ام را پوزخند می زنی
یکبار از خودت پرسیدی چرا دختران سرزمینم اینقدر عوض شدند؟ چرا “زن” زیادتر است و “بانو” کمتر؟ چرا دختران سرزمینت بلد نیستند درست “زنانه” زندگی کنند؟
هیچگاه ترس بانوی سرزمینت را دیدی؟ ترسهایش را فهمیدی؟ فهمیدی چقدر از تنهایی می ترسد؟ از پیر شدن و زشت شدن و دوست نداشته شدن، از استقلال نداشتن و محتاج بودن، از اینکه کسی جانشینش شود، فهمیدی چقدر از “جذاب دیده نشدن” می ترسد؟
آقای سرزمینم
کاش می دانستی چقدر درد می کشم وقتی می بینم که پوشش من شده سند بهشت رفتنت
درد می کشم وقتی از تمام وجودم، از فکرم، از روح زنانه ام، از همه ظرافتها و پیچیدگی هایم فقط یک نقطه بدنم را فهمیدی، دردم می آید وقتی آزادی و امنیت ندارم و حقوق شرعی ام با واژه های “عندالمطالبه” و “عندالاستطاعه” پایمال می شود
دردم می گیرد وقتی بی اذن تو نه اجازه عاشق شدن دارم و نه طلاق گرفتن، آنوقت تو برای حفظ کیان خانواده اجازه ازدواج دوباره داری، و گاهی هم در خلوت خودم از جاذبه های زنانه ام خجالت زده ام که مبادا دلی لرزیده باشد
آقای سرزمینم
وقتی بانوی این دیار احساس نا امنی کرد عوض شد
امنیتش را نه در عشق و دلدادگی های محکم و مردانه تو که در جراحی های زیبایی و مردانه زیستن دید
وقتی امنیتش شد در “خانم نبودن” آنوقت بود که عوض شد
وقتی دنیای تو مردانگی را برتری خواند، احساس زن را ضعف عقل خواند و لطافت جسمش شد نشان ضعیفه بودن
ما هم یاد گرفتیم که در دنیای مردانه، برای امنیت باید “مردانه” زنانگی مان را زندگی کنیم و بجنگیم
آقای سرزمینم
نسل من “مرد” می خواهد
آرامش من در اقتدار توست نه پول و ماشینت
مرا با نام خودم صدا بزن نه از ورای دنیای خودت
عشق برای زن نه هوس است نه نادانی، معنایش ماندن تا پای جان است
با زن روراست باش و زنانگی هایش را بفهم تا تمام دنیایش را بی منت به پایت بریزد
آقای سرزمینم
انقدر دنبال یک “بانوی خاص” نگرد، خودت هم کمی “مرد” باش…
📌 آموزش غیرحضوری شفای زنانگی