نوشته‌ها

✍ پرسش:

سلام دکتر. سؤالی داشتم ازتون. حدود یک سال و نیمه که با خانمم زیر یک سقفیم، چیزیه که هرچی جلوتر میریم داره من رو نگران تر میکنه، چراکه داره دیالوگ های بین من و همسرم رو کاهش میده. اینکه من نمیتونم کوچکترین اعتراض و انتقادی نسبت به مسائل پیش آمده و با عملکرد همسرم داشته باشم و هر اعتراض کوچکی از نظر همسرم به سرعت تبدیل میشه به یه چالش عاطفی بزرگ و این خودش باعث بگومگوی بیشتر ما میشه و در نهایت من متهم میشم که باعث ایجاد این بگومگو شدم! میخواستم بپرسم ریشه ی این موضوع چیه؟ و باید چی کار کرد تا این وضعیت تغییر کنه؟

👈 پاسخ دکتر شیری:

١-یکیش خود موضوع است؛ مثلا ما درباره ی موضوع شخصى همسرمان نقدى داریم که او فکر می کند ما اجازه ی اظهار نظر درباره اش را نداریم، مثلا رابطه اش با خانواده اش، محل کارش
٢- نصیحت و مشاوره و معلمى کنیم ولى فکر می کنیم نقد داریم می کنیم
٣-نقدهاى قبلى به اصطکاک ختم شده است و خاطره خوبى باقى نگذاشته و ناخودآگاه فرد اجتناب می کند با نقدهاى حتى درست آینده
۴- مهارت انتقاد بلد نیستیم، بخصوص انتقاد در رابطه عاطفى که سخت تر هم هست
۵-فرد مقابلمان آدم موفق است: این افراد به راحتى زیربار نمی روند، شاید در مواردى خودشیفته هم باشند، در این صورت بهتر است فرد بداند که در صورت حل نشدن این مشکل، ضرر می کند یا منفعتى را از دست می دهد (بدون تهدید بگو)

در همین رابطه پیشنهاد می شود:

ساختن رابطه عاطفى بدون شکست

امپراطوری رابطه (رهایی از قربانی شدن)

میترا آبیار، کارشناس ارشد علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی

حتماً شما هم در مورد سرانۀ مطالعه در کشور و آمار کتابخوانی خبرهایی شنیده­‌اید. هر از گاهی اعداد و ارقامی در این زمینه ارائه می‌شود. اگرچه هر بار این آمارها با احتساب میزان مطالعه کتاب‌های درسی و مذهبی و ادعیه و روزنامه‌ و … سیری صعودی را نشان می‌دهند اما آنچه از حضور در بطن جامعه حاصل می‌شود حاکی از بی توجهی و احساس بی‌نیازی به مطالعه در اقشار مختلف جامعه است. به‌عنوان کتابداری که در یک کتابخانۀ عمومی مشغول به فعالیت است، این درد را در کالبد جامعه ایرانی به وضوح مشاهده می‌کنم. در مورد علت‌های این مسأله و راهکارهای آن فراوان بحث و گفتگو شده است. عوامل متعددی چون بی‌توجهی مسئولین امر به بخش فرهنگ، نبود آموزش‌های عمومی در سطح کشور برای جذب مردم به مطالعه، اطلاع‌رسانی نامناسب در زمینه‌های فرهنگی به­ ویژه در رادیو و تلویزیون، نبود برنامه مناسب در مدارس برای آشنایی با کتاب و کتابخانه، هزینه بالای تهیه کالاهای فرهنگی و البته مشغولیت ­های ذهنی بسیار مردم در جهت رسیدن به زندگی با سطح امکانات متوسط و عامل مهم وجود سایر تفریحات و رسانه­ ها … را می‌توان از جمله دلایل اقبال اندک به مطالعه برشمرد.

آنچه در این میان کمتر مورد توجه قرار گرفته دلایل برخاسته از جنبۀ روانی مسأله است. آنچه در این نوشته به آن پرداخته خواهد شد بررسی یکی از ویژگی‌های نستباً فراگیر در جامعۀ ما:«کمال طلبی» و تاثیر آن در دو وجۀ مهم زندگی، یعنی خواندن و نوشتن است.

به گفته اسدی [۱] کمال‌طلبی دو وجۀ مثبت و منفی دارد. کمال­ طلبی مثبت موجب تلاش فرد در جهت رشد و پیشرفت و در نظر گرفتن استانداردهای سطح بالا برای زندگی می‌شود. در این نوع کمال‌گرایی انتظارات و توقعات منطقی به فرد اجازه می‌دهد از تلاش‌های خود لذت ببرد و در انجام وظایف بکوشد، رشد کند و کار را به بهترین شیوه انجام دهد و به احساس رضایت و خشنودی درونی برسد. کمال گرایی منفی اما، زمانی است که فرد، اهداف بلندپروازانه و جاه‌طلبی افراطی دارد. او که رفتار سختگیرانه‌ای نسبت به اطرافیان خود دارد، به شدت از اینکه در معرض انتقاد دیگران قرار بگیرد پرهیز می‌کند. از دیگران به خاطر درستکاری و وظیفه‌شناس بودنش انتظار احترام دارد. همچنین نیاز شدید به موفقیت دارد، با نگاهی افراطی به شکست‌های خود می­نگرد و با کوچکترین اشتباه احساس رضایت خود را از دست می‌دهد. این ویژگی در جنبه‌های مختلف خواندن و نوشتن خودنمایی می‌کند که با شناخت آن بهتر می‌توانیم آن را برطرف کنیم.

بسیاری از ما وقتی تصمیم به مطالعۀ کتابی می‌گیریم به خودمان تحمیل می‌کنیم که آن را از ابتدا تا انتهایش بخوانیم. تابستان گذشته در یکی از کلاس‌های آموزشی آقای دکتر شیری [۲] با موضوع کمال­ طلبی مثبت و منفی شرکت کرده بودم. ایشان دقیقاً به همین مطلب اشاره کردند که لازم نیست هر کتابی را از بای بسم الله تا تای تمت خواند. مگر کتاب داستان که باید از ابتدایش شروع کرد و یا کتابی که تمام و کمال خواندنش لازمۀ تحصیلات و یا حرفۀ ماست. در مورد سایر کتاب ها که تنها به دلیل علاقه‌مندی به موضوعشان برگزیده‌ایم برای خواندن، لازم نیست خودمان را ملزم به خواندن تمام آن بکنیم. با یک حساب سرانگشتی می‌توانیم متوجه شویم که چه تعداد از کتاب‌های خوب را تنها به دلیل جذاب نبودن صفحات ابتدایی‌شان، کنار نهاده و خود را از لذت غرق‌شدن در دنیای پر از شگفتی و اطلاعات آنها و راهیابی به مفاهیم عمیق زندگی محروم کرده‌ایم. پیشنهاد می‌شود برای شروع، قسمت­هایی از کتاب که برایمان جالب بوده را بخوانیم و سپس اگر تمایل به خواندن بیشتر پدید آمد و فرصت و حوصله بود سایر بخش­ها را مطالعه کنیم. به این ترتیب، با حجم زیادی از کتاب‌های نخوانده در کتابخانه‌مان و احساس گناه ناشی از کار نیمه تمام و فشار بر روی ذهنمان مواجه نمی‌شویم و اجازه می‌دهیم مطالب خوانده شده در وجودمان رسوب کرده، روح و جانمان را بنوازند.

بسیاری از ما قدمی برای خواندن بر نمی ­داریم چون فرصت کافی برای به اتمام رساندن مطلب نداریم و نیاموخته ­ایم که می­شود گزیده خوانی کرد و صفحه به صفحه کتاب را نخواند. چه خوب است یک بار دیگر کتاب­ها و مطالب نخوانده و نیمه خوانده خود را در دست بگیریم و تورقی کنیم. اگر به راستی نکته­ای مناسب نیاز ما ندارند، با خیال آسوده آنها را کنار بگذاریم و این همه نگران نخوانده ماندنشان نباشیم.

در فاصله زیاد روزهای شکل گرفتن این ایده تا مکتوب کردن آن، دائم به این فکر می­کردم که از کجا شروع کنم، چه نکاتی را بگویم و چگونه مقصود اصلی مطلب را برسانم و اصلاً آیا لازم است که این مطلب را بنویسم؟ در همین زمان در کتابخانۀ محل کارم به یک کتاب برخوردم به نام «اگر می توانید حرف بزنید، پس حتماً می‌توانید بنویسید [۳]». در صفحات ابتدایی این کتاب با این جملات روبرو شدم: «اگر قصد دارید وقفه بزرگی در نوشتنتان بوجود آورید بر کمال­گرایی اصرار داشته باشید. اگر قصد دارید انگیزۀ خلاق را در خود خاموش کنید پس بر کمال‌گرایی اصرار بورزید. اگر می‌خواهید الباقی عمرتان را بر سر این مسأله که به اندازۀ کافی خوب نبوده‌اید خود را شکنجه دهید پس بر کمال­گرایی اصرار بورزید. برای اجتناب از سرخوردگی در نوشتن، انتظارات خود را به حداقل برسانید! اینکه بخواهید در همان قدم اول بهترین نتیجه را داشته باشید، اصلا بدفکری نیست، اما این را هم بدانید که هیچ وقت به این شکل نخواهد شد. کمال­گرایی زیاد دست و پای شما را می‌بندد و به قدری شما را کلافه می‌کند که حتی قادر به نوشتن یک کلمه هم نخواهید بود». خواندن این مطالب باعث شد کمی به خود بیایم و ایدۀ اولیه این نوشته را روی کاغذ بیاورم.

پس از آن به این مشکل مبتلابه بسیاری از ما کتابدارها اندیشیدم و دریافتم اکثر ما اصلاً دست به قلم نمی‌بریم چراکه می‌خواهیم در همان بدو امر، کاری بی عیب و نقص و عالی انجام دهیم. چیزی که فرد کمال‌گرای منفی را دچار مشکل می‌کند توجه بیش از حد به جزئیات است و به همین دلیل اغلب، کمال‌گرایی به اهمال‌کاری ختم می‌شود. آنقدر می‌خواهیم عالی باشیم که اصلا کاری چون نوشتن را شروع نمی‌کنیم. اگر هم می‌نویسیم حداکثر تلاشمان را می‌کنیم تا کلمات دشوار و علمی به کار ببریم.

در اینجا فرصت بحث و بررسی عوامل ایجاد کمال‌گرایی و اساساً وظیفۀ یادداشت حاضر نیست اما به نظر می‌رسد کمال‌گرایی دلیل‌های گوناگون و متنوعی دارد. والدین عیب­جو و والدین کمال‌گرا که موفقیت‌های خود و موفقیت­های فرزندان را، دست کم می‌گیرند، از جمله مهم‌ترین این عوامل به شمار می‌روند. دریافت پاداش اجتماعی از رفتارهای کمال‌گرایانه نیز، عاملی تاثیرگذار است. بدان معنا که زمانی که دیگران دقت بیش از اندازه و حساسیت­های بیجای شما در انجام امور را، تعبیر به کاردرست بودن و یا تک و منحصر به فرد بودن، می­کنند؛ شما بیش از پیش تشویق به ادامه چنین رفتارهایی می­شوید [۴].

باید مراقب بود؛ زیرا: کمال‌طلبی همراه با اشتغال فکری بیش از حد دربارۀ نظم و ترتیب و مراقبت از همه چیز، به اختلال شخصیت وسواس فکری عملی منجر خواهد شد [۵].

حتما شما هم مانند من به این می‌اندیشید که حال با کمال­گرایی چه کنیم؟

به گفته دکتر شیری نخست باید بپذیریم که این ویژگی، بخشی از وجود ما شده است و به فکر پیدا کردن مقصر و زیر سوال بردن والدین و اطرافیانمان نباشیم و به جای آن تلاش خود را در جهت تلطیف رفتارهای خود معطوف نماییم. دوم؛ به خود یادآوری کنیم که اشتباهات ما در غالب موارد فراموش می‌شوند و سوم؛ به خود اجازه بدهیم تلاش کنیم ولو اینکه اشتباه کنیم. با تلاش و تمرین این تمرین­های به ظاهر ساده می‌توان امید داشت که پس از مدتی از کوله ­بار انبوه کارهای نیمه کاره، کتاب­های نخوانده و نوشته­ های ناتمام بکاهیم.

این نوشته را با چند توصیه از کتاب «اگر می­توانید حرف بزنید، پس حتماً می‌توانید بنویسید» در راستای غلبه بر کمال‌گرایی در نوشتن به پایان می‌برم:

  • در مورد آنچه از آن آگاهی دارید بنویسید. به این مطلب اعتقاد راسخ داشته باشید که اگر این موضوع نظر مرا جلب می‌کند پس نظر دیگران را هم جلب خواهد کرد؛
  • با نوشتن دربارۀ آنچه می‌دانید و یا در زندگی با آن مواجه شدید متوجه می‌شوید که شما می‌توانید این داستان را بهتر از هر کس دیگری تعریف کنید؛
  • در مورد آنچه نمی‌دانید بنویسید! چیزی که مهم است این است که با آنچه نسبت به آن آگاهی داریم شروع کنیم، سپس درجهت آنچه به آن آگاهی نداریم حرکت کنیم. پس آیینه‌ای مقابل حقایق زندگیتان قرار دهید اما نه هرحقیقتی. تغییراتی در آن بوجود آورید. حقایق را بردارید و به روشی که خود می‌خواهید آن را به پیش ببرید؛ و
  • دربارۀ آنچه برایتان مهم است بنویسید. اگر چیزی باشد که برای شما اهمیت دارد این حق شماست که آن را به مردم بگویید.

 

[۱].  معصومه اسدی، “خوبی و بدی های کمال گرایی،” جام جم. ۱۳ مهر ۱۳۹۱)

[۳]. ژول سالزمن. اگر می توانید حرف بزنید پس حتما می توانید بنویسید. ترجمه فرنوش جزینی. (تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۹)، ۲۷.

[۴]. شیری، علیرضا. کارگاه آموزشی “کمال طلبی مثبت و منفی” ۲۲/۰۴/۱۳۹۲. تهران: خانه توانگری طوبی.

[۵]. ویکی پدیا. اختلال وسواس فکری عملی، ۳۱ شهریور ۱۳۹۲

👈 در همین رابطه پیشنهاد می شود: آموزش غیرحضوری «رهایی از کمال طلبی منفی»

 

فیلم ٢٠١۶
کارگردان Joshua Marston
وسط جشن تولدش مرد احساس میکند دختر غریبه میهمانى را میشناسد..

نکته جالب برام تاثیر رهیدگى دختر بر زندگى یک مرد با تیپ شخصیتى آپولو ISTJ بود
کلیت فیلم خیلى جذاب نیست، فیلمهاى بهترم هست ولى براى خالى نبودن عریضه دو سطرى نوشتیم🙃

 

👈 جهت آشنایی با انرژی آپولو (با تدریس دکتر شیری) بر روی تصویر زیر کلیک نمایید:

 

✍ پرسش:

من جوانی هستم که به تازگی ازدواج کرده ام با دختری از فامیل. جدیدا فهمیده ام که ما زیاد به هم نمی خوریم. یعنی هم انتظاراتی که داره زیاده یا تلاش های من را نمیبینه! یا اتفاقای بد توی رابطه رو میندازه گردن من. یا اصلا کارهایی که برایش میکنم نمیبینه (مثل هدایا و بقیه ی چیزا). کم کم دارم به این نتیجه می رسم این ازدواج اشتباه بوده و الان از گفتن این حرف به خانواده می ترسم. چون ممکنه رابطه خانوادگی از هم بپاشه. به نظر شما چه کنم؟!

 

🎧 پاسخ صوتی دکتر شیری:

📝 سلام دکتر، کمکم کنید! نامزدم پسر خیلی خوبیه. خیلی در برابر اخلاق من صبر میکنه اما من سر دو سه روز اگه جواب تلفنمو نده شروع می کنم به تهمت زدن و فحش دادن،چند وقته این همه صبر میکنه ولی من بازم ادامه میدم، منو میبخشه ولی نمی دونم من چمه، و جالب اینه که اگه باهام دعوا کنه و دادبزنه خیالم راحت میشه ولی وقتی صبر میکنه و سکوت میکنه بیشتر حرصم میگیره و به نوعی از توهین کردنش بیشتر خوشم میاد انگار که میخوام منو در آغوش بگیره اون لحظه، اون یه شخصیت سالم داره مشکلاتشو به من منتقل نمیکنه ولی من توقع دارم همه جا منو دلداری بده و مشکلات منو حل کنه و با این اخلاقم بیاد سراغم اما ازم فاصله میگیره و من بیشتر دلم تنگ میشه و بدتر می کنم! دکتر لطفاً بگید چیکار کنم، نگید برم راونپزشک که پولشو ندارم، چطوری حل کنم این مساله رو؟

 

✍️ پاسخ دکتر شیری

من فکر می کنم مسائل خود آدم وقتی حل نشده باشه، الگوی ارتباطی آدم میره به این سمت که من رفتار کودکانه می کنم و انتظار حمایت یا تنبیه از سوی افراد بیرونی را دارم.
جنس روابط شما در خانواده ی شخصیتون احتمالاً طبق نظریه ی تحلیلی، از الگوی کودک پرخاشگر ـ والد سرکوبگر تبعیت میکنه یعنی وقتی نیازی را اعلام میکرده اید، مادر، به این راحتی ها در اختیار فرزند نمی گذاشته و بچه اینقدر باید نحس بازی در میاورده که فرجی حاصل بشه.
این شیوه ی آموخته شده ی ارتباطی به رابطه عاطفی نیز تسری پیدا میکنه.

 

👈 و اما راهکار

آموختن شیوه های بالغانه ی رابطه، مطالعه ی کتاب «ماندن در وضعیت آخر ـ تامس هریس ترجمه اسماعیل فصیح».

بنابراین اگر ناراحت میشم، میشینم سه بخش در ذهنم میچینم بعد صحبت می کنم:

✔️یک ـ چه اتفاقی دقیقا باعث این حالم شده (FACT)
✔️دو ـ در اثر این اتفاق من چه حال و حسی پیدا کرده ام (FEELING)
✔️سه ـ سوال یا پیشنهاد اصلیم چه خواهد بود که حالم رفع بشه ( OFFER)

مثلا: دیروز سه ساعت منتظر تماست بودم که بیام پاساژ اندیشه، وقتی زنگ نزدی نگران شدم یا فکر کردم برات مهم نیستم، لطفاً از این به بعد اگر تغییری در برنامه مون خواست رخ بده به من حداقل با پیامک خبر بده (یا مثلاً چی شد نتونستی بیای)

اما در انتها نوشته اید که پول درمان ندارید. خواستم بگم تصحیح یک شیوه ی اشتباه تربیتی که موجب یک معضل روانشناختی ارتباطی شده، کار ساده ای نیست ولی تصحیحش موجب می شود در ازدواج و اشتغال و … رشد بسیار بهتری داشته باشید و از سوی دیگه، هزینه ای که الان به خاطر این اشتباهات دارید در زندگی تون می دهید (مثل نامزدی رو به زوال بزودی) به مراتب سهمگین تر از مثلاً Xهزار تومان هزینه ی درمان و کلاسی است که جمعاً در چند ماه آینده ممکنه به درمانگران بپردازید.

 

دیگه از کسى خوشم نمیاد!

هرگز نامه نگارى جاى مراجعه به مشاور و مطالعه ی کتاب های مفید را نمی گیرد. با این وجود، در این نوشتار به گونه ای به یک سوال پاسخ داده ایم که شخص سوال کننده و شما بتوانید با شبیه سازى این دیالوگ فرضى نوشتارى، از بخش خردمند درونى خودتان در پاسخ به موارد مشابه استفاده کنید.

✍️دختری ۲۷ ساله هستم (یعنى سن ازدواج یک دختر تحصیل کرده در ایران) شش هفت سال پیش وقتى که تازه دانشگاه رفته بودم یکى از بچه های خیلى خوب و مثبت عاشقم شد اما من دوستش نداشتم. سه سالى طول کشید تا من هم به او علاقه مند شدم.

👈 (یعنى در آن سن این دختر خانم هوش عاطفى خوبى نداشته. الگوهاى برخوردش با غریبه ها با ترس و انزوا بوده وگرنه دلیلى نداشته این قدر دیر نسبت به ابراز علاقه یک نفر واکنش نشان بدهد که تکلیفش معلوم بشود و برود دنبال زندگی اش. شاید هم ترس یا نگرانى زیادى داشته و به همین خاطر نقاب «دختر بى اعتنا» میزده است)

✍️ درنهایت دو سال پیش که خواستیم ازدواج کنیم، پدر و مادرش مخالفت کردند و او هم کارى نکرد.

👈 (او انتظار داشته که طرف به خاطر عشقشان بجنگد و حتی به این دلیل فکر می کند به او خیانت شده! درحالیکه به همین راحتى نمى توان درباره نجنگیدن آن پسر قضاوت کرد. پسری که به قول خودش «بچه مثبت» بوده؛ یعنى استقلال روانى لازم را از خانواده اش نداشته که احتمالا بخواهد در برابر آنها در دفاع از انتخابش دست به استدلال بزند و بحث کند. شاید هم خانواده ی پسر مطمئن نبوده اند که پسرشان صلاحیت پذیرفتن مسئولیتى به نام ازدواج را دارد یا نه و نخواسته اند دختری را بدبخت کنند اما مى شود همین جا حدس زد که وقتى نویسنده ی نامه به این سرعت با عقب نشینى طرف مقابلش، قافیه را باخته، احتمالا اعتماد به نفسش هم پایین است؛ یعنى به راحتى با یک پس زده شدن یا نه شنیدن، فکر می کند خانواده پسر به خاطر کیستى او لزوما با این ازدواج موافقت نکرده اند. نمی گویم مثل این رفتارها با دختر خانم ها نمی شود. اما اینکه کسی بى برو برگشت، بدترین گزینه را درباره خودش فکر کند، می شود حدس زد که احتمالا این دختر خانم «اعتماد به نفس قرضى» داشته باشد)

✍️ رابطه ی ما که رابطه ی اول و آخر من هم بود تمام شد؛ خیلى راحت! طرف هم گذاشت رفت. اما من نتوانستم ولش کنم و تمام این مدت یکطرفه مُصر به حفظ رابطه بودم. خیلى پافشارى کردم و فکر می کنم خودم را حسابى از چشمش انداختم.

👈 (وقتى یکى ما را کنار مى گذارد، بعضى هایمان احساس خوب نبودن شدیدى را تجربه مى کنیم و این خوب نبودن را بدجورى در زندگى بروز می دهیم گاهی با اصرارهاى بیهوده و آویزان شدن عاطفی)

✍️ حالا می دانم که او دیگر علاقه اى به من ندارد و فکر کنم حتی ازدواج کرده؛ می دانید که پسرها این جورى هستند.

👈(تعمیم دادن تجربه ناموفق خود از یک مرد به همه مردان ناشى از ناپختگى این دختر خانم است زیرا ایشان با این مکانیسم روانى و به شکل ناخودآگاه دیگران را مقصر جلوه دادن و بازى قربانى راه انداختن، سعی می کند درد «از دست دادن شخص مورد علاقه اش» را کمتر کند. به این شکل که پیش خودش بگوید «همه ی مردها این جوری اند و هر کارى هم مى کردم باز آخرش همین مى شد» این طورى بى عرضگی خود یا خطاهاى خود را نمى بیند. او احتمالا هیچ وقت نمى تواند عشق یک مرد شایسته را درک کند. حواستان باشد من منکر وجود بعضى مردان شکارچى نیستم اما بازی هاى پنهان روانى را نباید نادیده گرفت)

✍️ اما من رها نمی شوم. واقعا دارم اذیت می شوم. روى بقیه ی زندگى ام هم تاثیر منفى گذاشته. کلافه ام. از کسى هم دیگه خوشم نمی آید . از او هم گله دارم.

👈 (خشم های به جا مانده بعد از سه سال خودخورى و منتظر نشستن و هیچ اتفاقى نیفتادن باعث می شود او از دست خودش و کل هستى کلافه بشود که: پس چرا طرف به سزاى عملش نمى رسد؟ چرا با وجود اینکه دوستانم گفتند می رود بقیه را می بیند و می فهمد تو چه گنجى بودى، هیچ وقت نفهمید این را؟ به این ترتیب، ارتباط او با واقعیت کمکم قطع می شود. واقعیت احتمالا این است که او نتوانسته باشخص مورد علاقه اش ازدواج کند و زیر بارش مانده است. او باید سهم خود و بى تجربگى هایش را بپذیرد. خودش را ببخشد و احتمال بدهد آن آقا هم دلایلش براى زندگى خودش خیلى بى ربط نبوده اند. در این صورت دیگر این دختر، این دست تجربیات را جذب زندگى خودش نمى کند. از طرفی باید بدون عقده از همه مردها به زندگى برگردد و اجازه دهد یک مرد شایسته در چهارچوب واقعیت هاى زندگى به سمت او بیاید. براى رهایى از این خودکم بینى باید در زمینه کار و مهارت هاى فردى و حوزه های مطالعاتى و حلقه های ارتباطى پویا تر شود تا به این راحتى از درون نشکند. من قویا معتقدم با وجود محدودیت هایى که همه در زندگی مان داریم، باز هم می توانیم مثل بازنده ها زندگى نکنیم)

در همین رابطه پیشنهاد می شود: آموزش غیرحضوری رابطه عاطفی بهتر

در یک رابطه سالم (چه خانوادگی چه زن و مردی چه اداری ) چند C خوب دیده می شود؟
(از درس های خانواده درمانی دکتر عابدین آموختم)

 

مورد اول: CLEARANCE 👈 شفافیت

مورد دوم: CARE 👈 مراقبت، مهم بودن بقیه

مورد سوم: COURAGE 👈 شجاعت یعنی مهم بودن خودمان در ابراز عقاید و نقدهامون

مورد چهارم: CONGRUENCE 👈 یعنی قابل پیش بینی بودن افراد و روال های موجود در رابطه

مورد پنجم: CHANGE 👈یعنی وقتی افراد یک خانواده دچار تغییراتی می شوند، بقیه متناسب با آن اتفاقات جدیدی، مناسبات جدید می آفرینند که تعادل مجموعه حفظ بشود

 

✔️در وابستگی سالم افراد امنیت دارند؛ در بهم چسبیدگی عاطفی (مهرطلبی) الگوی رابطه از اضطراب تبعیت می کند و نگرانی و کنترل در رابطه بدون وابستگی، استقلال بیش از حد اعصاب خورد کن وجود دارد که آسیب می زند.

👈چه خطراتی ما را تهدید می کند؟

مهرطلبی یکی از تله های نامرئی است که ممکن است رابطه شما در زندگی مشترک را ناگهان به باد بدهد.

مهرطلب برای اطرافیانش یک خطر بزرگ به حساب می آید؛

🔴 خطر اول : دیگران باید من را دوست داشته باشند، چون برایشان کم نگذاشتم

🔴 خطر دوم : دیگران نباید از من انتقاد کنند، چون من همیشه حمایتشان کردم

🔴 خطر سوم : دیگران نباید من را ترک کنند، چون من برایشان همراه خوبی بودم

 

👈 در همین رابطه پیشنهاد می شود: رهایی از تله مهرطلبی

اگر می خواهید نامزد کنید یا در این دوران شیرین هستید، همه چیز را شاد و خوشحال نبینید و حواستان به آن روی سکه هم باشد!

⚠️ یک جدایی محتمل

لطفا کور و کر نشوید! اگر از همان ابتدای رابطه و آشنایی، خوب چشم و گوشتان را باز کنید و مراقب بعضی علائم در طرف مقابلتان باشید، به موقع چیزهایی را که باید، می فهمید و بعدا بی ­جهت به بخت سیاهتان لعنت نمی­ فرستید. دوران نامزدی غیر از اینکه همراه با اولین غذا خوردن ­های دو نفره در رستوران، قهوه­ های گران قیمت در کافه ها وکادوهای غیرمنتظره است، باید تا حد خیلی زیادی به شکل ­گیری تصویر شما از همسر آینده تان کمک کند. پس دوران شیرین نامزدی را جدی بگیرید تا خدای نکرده در آینده زندگی مشترکتان تلخ نشود.

⚠️ زود قضاوت نکنید

یکی از اولین مواردی که هر کسی به آن توجه می کند، مطلوبیت فیزیکی است اما نکته مهم اینجاست که خیلی زود نباید درباره ظاهر و تیپ یک نفر نظر داد. شاید بعد از چند بار دیدن، طرف به نظرتان خواستنی و خوب آمد. اخلاق هم چیزی نیست که بشود در یکی دو برخورد ساده درباره آن به نتیجه رسید. باید حتما خواستگارتان را در موقعیت­ های مختلف ببینید و در نهایت بفهمید که در کنار این آدم آرامش دارید یا نه. در مدت نامزدی، تا حدی دستتان می ­آید که با این فرد امکان پیشرفت دارید یا نه، به فکر بهبود اوضاع و شرایط هست یا با کمترین­ ها قانع می شود؟ در یک کلام اینکه باید با هم رویاهای هم فرکانس داشته باشید. هرچه قدر هم که شباهت­ هایتان به هم بیشتر باشد، امکان اینکه زندگی موفق ­تری داشته باشید، بیشتر می ­شود و از تفاوت­هایتان هم کمتر می ترسید.

⚠️ در محیط واقعی ببینیدش

مهم است که بعد از اینکه تصمیم به ازدواج گرفتید و  به اصطلاح دوران نامزدیتان شروع شد، واقعا با هم معاشرت داشته باشید. معاشرت این نیست که ۲۰ دقیقه بروید با هم در یک اتاق بنشینید و سنگ ­هایتان را وا بکنید! معاشرت فقط سینما و پارک و رستوران رفتن هم نیست. معاشرت نباید خشک و رسمی و بی­ هدف باشد. مثلا یک بار با هم به یک رستوران لوکس بروید و ببینید طرف مقابل آداب معاشرت بلد است یا نه، یا ببینید در برخورد با خانواده و دوستانش چه رفتار و جایگاهی دارد. دوستان معمولا تا حد زیادی جو ذهنی فرد را نشان می دهند. این مهم است که او تنوع رفتاری دارد یا نه، مثلا می تواند در محیط کار جدی باشد و در جمع دوستانه شوخ و راحت؟ البته این تنوع رفتار نباید خیلی زیاد باشد، چون بعدا تبدیل به تنوع شخصیتی می شود؛ این طوری نباشد که تنوع رفتاری ۱۸۰ درجه­ ای داشته باشد.

 

🔔 زنگ­ ها برای شما به صدا در می­ آیند!

روانشناس­ ها و مشاوران می گویند بعضی از نامزدی­ ها به قول آنها صد در صد طلاق هستند و باید جلوی ضرر را هر چه زودتر گرفت. مراقب این علامت ­های هشدار باشید:

🔴 نامزد فراری
نامزدی که اصلا در دسترس نیست و شما نمی توانید با او معاشرت داشته باشید به درد بخور نیست. چون شناخت درستی از او پیدا نمی کنید. بالاخره کسی که با شما قصد ازدواج دارد، باید یک وقتی را برایتان کنار بگذارد. البته مورد عکس این حالت هم اصلا خوب نیست. کسی که تمام وقتش را به شما اختصاص می دهد و هیچ دغدغه و مساله دیگری ندارد آدم ازدواج نیست. یک آدم نرمال باید یک وقتی هم برای خودش داشته باشد. ضمنا خیلی عاشق و معشوق­ ها معمولا فرصت نمی کنند خوب همدیگر را بشناسند. علاوه بر این نامزدها، بعضی دیگر، از صحبت کردن راجع به یک موضوع خاص، مثلا گذشته فرار می کنند به احتمال خیلی زیاد این فرد دارد یک چیزی را از شما پنهان می کند. شاید هنوز درگیر رابطه ناتمام قبلی است و تماس ­های مشکوک دارد. تا وقتی از تمام شدن روابط قبلی خواستگارتان مطمئن نشده ­اید، اصلا به ادامه رابطه فکر نکنید.

🔴 نامزد خاص
هر کسی به نظر خودش یک جورهایی خاص است اما بعضی­ ها به واسطه یک توانایی و استعداد خاص از بقیه متمایز هستند و بیشتر به چشم می­ آیند. این ویژه بودن هم می تواند یک پیانیست خوب بودن باشد و هم استاد و رئیس بودن. به طور کلی موقعیت بالاتر برای هر کسی جذاب است اما مثلا اگر شما پرستار هستید و با یک پزشک ازدواج می کنید، باید اطمینان داشته باشید که نامزدتان در خانه و بیرون از بیمارستان، از موقعیت بالاتر خود پایین می ­آید و به قول معروف جنبه دارد. ازدواج­ های استاد و شاگردی هم خیلی مورد تایید نیستند، چون شاگرد همیشه نمی­ تواند شاگرد بماند و در زندگی مشترک هم استاد نمی تواند معلم ­بازی دربیاورد. ضمنا یادتان باشد که همیشه استادها و شاگردهای بهتری وجود دارند! خلاصه اینکه اگر تمام عشق و علاقه شما به کسی فقط به خاطر یک ویژگی خاص است، به این فکر کنید که ممکن است یک روز آن مشخصه از بین برود و همه چیز عادی شود، آن وقت چه تصمیمی می گیرید، حالا باز هم حاضرید زن یا شوهر این آدم خاص و متفاوت باشید یا نه. علاوه بر این­ها، زندگی با یک آدم خاص ملاحظات خاصی هم می خواهد و شما باید بتوانید این شرایط را تحمل کنید.

🔴 نامزد بدهکار
بعضی ­ها تا دلتان بخواهد برگه­ های جریمه پرداخت نشده، قسط ­های به تعویق افتاده و بدهکاری­ های ریز و درشت دارند .اینها همان­ هایی هستند که مدام می گویند: “فعلا دستم تنگه”. اگر از دوستانشان هم پرس و جو کنید حتما چندباری دستی به او پول قرض داده ­اند و هیچ وقت دوباره رنگ پولشان را ندیده ­اند. همه این شواهد نشان می دهند که نامزد مورد نظر شما ثبات مالی ندارد. پس اگر می خواهید واقعا با او زندگی کنید، از همین حالا دسته­ چک­ هایتان را حاضر کنید. در آینده عذر و بهانه­ های زیادی برای این همیشه مقروض بودن و وضعیت آشفته مالی خواهید شنید و باید به خوبی بتوانید از عهده ایفای نقش پدر یا مادر نامزدتان بر بیایید. چون همیشه این شما هستید که باید بی فکری­ ها و بی­ مسؤولیتی ­های همسرتان را جبران کنید.

🔴 نامزد مورددار
بعضی­ هایشان از همان اول کار یعنی آشنایی مشکل دارند چون فقط به خاطر یک سری تشابهات و تفاوت­ های ریز تصمیم به ازدواج گرفته ­اند، تشابه ­هایی در حد مسیر و علایق جزئی مشترک! قاعدتا اگر شما و خواستگارتان هر دو لوبیاپلو دوست دارید و هر دوتایتان هم پنج بار «درباره الی» را دیده ­اید، به این معنی نیست که حتما تفاهم بالایی با هم دارید و برای هم ساخته شده ­اید. عده دیگری از مورددارها هم فقط به علت احساس ترحم رابین هود وار تصمیم به ازدواج می گیرند. آنها در نقش ناجی وارد زندگی شما می شوند تا از دست یک جلاد نجاتتان بدهند، ولی اگر دقیق بشوید اینها خودشان یک جای دیگر نقش شکنجه ­گر را بازی می کنند و بالاخره یک روز این حس ترحم و دلسوزی هم تمام می شود. اگر نامزدتان دائما از همسر یا نامزد سابقش جلوی شما بد می گوید و او را مقصر تمام مشکلات می داند، از اینکه خودتان نفر بعدی باشید، بترسید. این مورددارها هیچ وقت سهم اشتباهات خودشان را در نظر نمی گیرند و مسئولیتش را قبول نمی ­کنند .اعتیاد، خشم، شکاکیت، شخصیت نابالغ و اختلالات جنسی هم که واقعا دیگر نیازی به گفتن ندارد و جزو مشخصات نامزدهای مورددار است.

چند نکته

  • اگر به یکی از این دلایل قصد ازدواج دارید، فعلا دست نگه دارید؛ اگر دوز عشق و علاقه ­تان زیادی بالا است و بیش از حد عاشق و معشوقید، دچار توهم می شوید که همه چیز عشقتان فوق ­العاده است. در حالی که واقعیت این طوری نیست. یک مقدار صبر کنید تا این هیجانات شدید کمتر شود.
  • اگر سنتان دارد همین طوری می­رود بالا، باز هم «فقط» به این دلیل سراغ ازدواج نروید. تحمل فشار فعلی خیلی راحت­تر از تحمل فشار یک زندگی مشترک ناموفق است.
  • اگر همین یک ماه پیش نامزدیتان به هم خورده یا چند وقت پیش از همسرتان جدا شده­ اید، فورا سراغ یک رابطه جدید نروید. شما می خواهید لج کنید و یک جایگزین پیدا کنید، طرف مقابلتان چه گناهی کرده؟
  • اگر فقط برای اینکه آخر هفته­ ها تنها نمانید و کسی باشد که با او بیرون بروید به ازدواج فکر می کنید، بروید و چند سال بعد که بزرگ­تر شدید بیایید.
  • اگر به دنبال کسی برای جایگزینی پدر و مادرتان می گردید یا به دنبال حمایت هستید، ازدواج نکنید چون شما هنوز بلوغ لازم برای ازدواج را ندارید. می خواهید ازدواج کنید که بزرگ شوید اما ازدواج جای بچه­ بازی نیست.

 

👈 در همین رابطه پیشنهاد می شود:

✍ پرسش:

سؤالی دارم این روزها که بین خودم و دوستانم وجود داره و این هست که آیا ازدواج سفید، به معنای زندگی دو نفر با هم بدون عقد رسمی، خوب هستش یا نه؟

 

🎧 پاسخ صوتی دکتر شیری:

 

👈 در همین رابطه پیشنهاد می شود:

آموزش غیر حضوری ازدواج مثبت ۳۶۰

✍️از دختری خوشش می اومد که بسیار دقیق بود و منظم و در خانواده ای بزرگ شده بود با دیسیپلین. خود پسر نیز موقعیت بدی نداشت، تازه لیسانس گرفته بود و ظاهر خودش را دوست داشت. به ویژه اهتمامی خاص با آراستگی موهاش داشت (!) البته موضوع مال چند سال پیشه و شاید بعضی جزئیات یادم نیاد اما مهماش را که برای این نوشته لازمه مینویسم.

با شناختی که از دختر داشتم ( آرکتایپ عقل محور=آتنا) گفتم ابراز محبت زیادی نکن … صبر کن بتونه تعریفی از تو و نوع رابطه ات داشته باشه (دوست داشت دختره را بعد از مدتی برای ازدواج به خانواده اش معرفی کند) چنین دختری حتما مرز داره و نمیتونی خیلی بری تو ریز جزئیات زندگیش.

از ما توصیه های حرفه ای، از شاگردمون شوت زدن!

وقت و بی وقت زنگ زدن به دختره در حالیکه برای صحبت کردن راحت تو خونه شون مساله داشت … ابراز محبت های احمقانه با گل و موسیقی (احمقانه به نسبت شخصیت دختره نه به نسبت گل یا موسیقی که زیبا هستند)

بهش گفتم اینقدر خودخواهانه دوستش نداشته باش … تو دوست داری شیوه های خودت را اعمال کنی و این دختر را داری اذیت میکنی.

👈به پسر گفتم نمیتونی با این دختر هی ددری دودور باشی … باید برنامه داشته باشی باهاش … در درجه اول باید خودت برنامه داشته باشی برای خودت ( کارت؟سربازیت؟ ادامه تحصیلت؟) این حرف ها را چنین دختری میفهمد نه شعر و ترانه و … (منظورم اولویت بندی ارزش های دو نفر در رابطه بود).

رابطه شون زیر چند هفته رفت رو هوا … با کلی دلخوری دوطرفه … پسر هنوز هم در هوای دختره میسوزه … البته می فهمید که فقط میسوزه … یه بار طبق تیپ شخصیتی دختره تلاش نکرد و انگار بیشتر دوست داشت یه اردنگی بخوره تو این رابطه تا واقعا طعم واقعی خوشبخت کردن یک زن را بچشد.

دختر به من هر از گاهی خبری از خودش میداد … حیف شد … اون هم انتخاب هایی پرت داشت که ناشی از انتقام گیری از خانواده اش بود .حقیقتش فکر می کنم بیشتر چوب خانواده اش را می خورد که محدودیت هایی براش میذاشتند که بیش از حد تنگ و ناجور بود وگرنه خودش بچه خوب و سرزنده ای بود.

💡خاطره بالا از این جهت به یادم اومد که همیشه سر بحث شخصیت شناسی (مردان عاطفه محور =poseidon archetype) یادش می افتم.

من سال ها دور و برم این مردان یا زنان بوده اند … گاهی اوقات خونواده ام بهم میگن تو آهنربای این تیپ را داری … شایدم راست می گویند.

👈پسرهایی هستند که خوبند، تحصیل کرده، مودب اما از نظر عاطفی خشکند، نمی فهمند زنانگی را … خونه پر ارتباطشون با زن از نظر صمیمیت این میشه که برادر یک دختر میشن نه همسرش … تو دانشگاه ها پر هستند … دخترها ازشون خوششون میاد اما آبی از آتیش اینها گرم نمیشه … در اسطوره های یونانی همزیستی دارند با Apolon.

 

اگر میخواهید در مورد آرکتایپ ها اطلاعات بیشتری بدست آوردید :
مجموعه آموزش های شخصیت شناسی آرکتایپ با تدریس دکترشیری به شما کمک خواهد کرد
اولین عنوان و نقطه شروع این مجموعه :  رازهای زنانگی و مردانگی