نوشته‌ها

مردم دنبال “رازهاى” کسب ثروت، “رازهاى” ازدواج خوب و رازهاى … هستند.
بزرگان و فرزانگان عالم، با کلامى ساده درباره زندگى صحبت می‌کنند و چیزى را نمیخواهند راز آلود نشان دهند که دکانى باز کنند؛
حال خوش انسان محصول چند ماجراست؛ رفاقت و مصاحبتى خوش، دلِ خوش، عشقى و بوس و کنارى،
سفرى و کشف و شهودى،
فهمى عمیق از یک پدیده،
ثروتى و انجام کارى درست و احساس مفید بودن و …
همه اینها که با هم رخ نمیده معمولا، پس زرنگ کسیست که نقد باز است و اگر حال خوشى دست داد، آن را به تمامى زندگى کند…
دربدر تداوم اون حال نباشد که “صوفى ابن الوقت باشد حال دلت اگر خوبه، نوش جونت، غم فرداى بدون اون حال را مخور.
مخلص

نوشته قدیمیام:
بی عشقی “نداشتنِ” تلخیست
دلم گرفته برای اوناییکه واسه ابراز عشقشون؛
ماههاست فقط حساب کتاب می‌کنند دریغ از یه ارزن دلیری!
ابتهاج میگفت “باید عاشق شد و رفت” و خوب چیزی گفته
البته که عشق یکسره موجب دردسره،
البته که حساب عاشقی و ازدواج را باید با هم کمی تفکیک کرد
البته که عاشق یه پفیوز نباید شد
البته که عاشقی شیرجه زدنه و وای به حال شیرجه زنی که شنا بلد نباشه
ولی؛
بی عشقی “نداشتنِ” تلخیست.
یکی باید باشه غیر خودمون که به خاطرش حسودی کنیم و واسش یقه پاره کنیم؛
به بهانه اش، دعای سر قنوت را بلند تر بخوانیم و عطر شعر مولوی و طعم کتاب کریستین بوبن را بفهمیم؛
تلفنی واسش شعر ” بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ” را بخوانیم و از صدای نفسش اون ور خط بفهمیم حظ کرده
یکی باید باشه به بهانه اش
باشگاه بریم، قشنگتر بپوشیم، سوت بزنیم و
تو جاده آهنگِ ” یکی را دوست دارم” معین را بلند بخونیم،
و بعضی غروبها به یادش آهنگ همایون زمزمه کنیم” نبسته ام به کس دل…”
یکی باید باشه که نگهش داریم
باید عاشق شد و ماند.

 

همسرم لغزش دارد، خیانت می کند، بهش که دلایل واضح را نشان می‌دهم، توجیه می‌کند و با عجیب ترین تحلیلهاى احتمالات سعى دارد متقاعدم کند که بدبینم …
همسرم توهین می‌کند و تحقیرم و بعد التماس می‌کند که دوستم دارد و همه زندگى ها همین است…
همسرم بدبین است و دائم گوشى من را میجورد و آبرویم را نزد همکارانم چند بار برده ….
وقتى حس می‌کنى یک مساله اى اشتباه است، باید از زوج درمان کمک بگیرید تا موضوع حل شود، زوج درمانى فرصت می‌دهد به شما که الگوهاى اشتباه را بشناسید و درستش کنید؛
اگر امتناع می‌کنید یا همسرتان زیر بار نمی‌رود، بزودى سراغ وکیل خانواده خواهید رفت!
یا به یک نکبت کامل و از دست دادن جوانى تان خواهید افتاد.
ممکنه یک آدم عوضى را دوست داشته باشم؟ بله متاسفانه.
چو دوستش دارم یک مقدار باید امید داشته باشم؟ شاید! چیزى که رابطه را نگه می‌دارد دوست داشتن خالى نیست؛ تعهد جدى به بهبود رابطه و عدم تکرار اشتباهات واقعى است! وگرنه یک آدم بدبین همیشه کارهاى شما را مشکوک می‌پندارد و خودش در واقع اصل جنس است! اشتباه دیدن زندگى.
بسیارى از کسانیکه شما را به ماندن در یک زندگى پرتنش و … تشویق می‌کنند حتى یک روز تحمل بودن در جاى شما را ندارند و فقط از روى ترسهاى خویش است که دست به عمه تراپى می‌زنند!
با جرات بایستید روى این حرف که مشکل باید حل بشود و خلاص.
آقاى دکتر! این حرف تشویق به طلاق نیست؟
پاسخ : وقتى رابطه اى عفونت زده است ( تحقیر مدام، توهین، ضرب و شتم، خیانت، قطع روابط جنسى به قصد تادیب و تکرار اعتیاد و قمار و …) باید عفونت را رفع کرد وگرنه هر دو نفر از دست خواهند رفت از نظر روانى. طلاق هم یکى از انتخابهاست وقتى بهبودى در کار نیست.
من چنانکه ازدواج مثبت را ترویج می‌کنم، خجالت نمی‌کشم از طلاق درست هم دفاع کنم.

 

پرسش: من در ۲۸ سالگی بعد از شنیدن بحث‌های شما در ازدواج مثبت، تصمیم گرفتم مهاجرت به خارج از ایران نکنم زیرا موقعیت ازدواج را می‌فرستادم رو هوا. الان با یکی از بچه‌های دانشگاه بیشتر بیرون می‌روم ولی گیج شده‌ام که زن‌ها چه می‌کنند طرف جذبشان می‌شود؟

پاسخ دکتر شیری:
۱-ایجاد تجربه خوب: شرایطی ایجاد کنید که طرفتان صحبت کند از اتفاقات خوب زندگیش و شما نیز با زبان بدن و تاییدهای ظریف ترغیبش کنید در این باره صحبت کند. این گونه مردم حس خوبی از معاشرت با شما پیدا خواهند کرد.

۲-در میان کلام، طنزها، پوشش و … طوری رفتار نکنید انگار خواهر( یا برادر) طرف هستید. او باید بفهمد شما «زن» هستید و زنی جذاب.یا مرد هستید نه داداش؛ البته چه بسا شما آدمى با اعتقاداتى مذهبی باشید که نشه رفتارهای راحت داشت ولی با این حال ظرافت‌های رفتارى را همچنان می‌توان داشت.
ابراز احساسات ما به دو نکته احتیاج داره :

١- چقدر واقعا نسبت به طرف، فیزیکى و فکرى جذب شده ایم، چقدر زندگى نزیسته ما را داره زندگى می‌کنه که عاشقش شده ایم،
٢-همچنین میزان علاقه اى که نشان او می‌دهیم لازم است متناسب باشه با ظرفیت او؛ نمی‌شه به صرف اینکه دوستش دارم، هر مقدار که می‌خواهم به پاى طرف عشق بریزم زیرا کاملا خودخواهانه میشه! خیلی اوقات افراد زمان می‌خواهند تا بتوانند عشق ما را قبول، هضم و جذب کنند.

 

 

 

دقت؛ آری
وسواس؛ نه!
این چند ملاک اصلی را که داشت، به ازدواج باهاش فکر کن:
۱- مطلوبیت نسبی جنسی و ظاهری
۲- بتونیم با هم حرف بزنیم و گفتگو کنیم که لازمه‌اش اینه اخلاق فردی مطلوبی داشته باشیم
۳- از نظر خانوادگی پذیرفته بشویم و بشود
۴- توان مالی دو نفره‌مان به اداره زندگی ختم بشود

عموم مردم خوش صحبت بودن و یا جلوی جمع صحبت کردن را مهارت ارتباطی می‌دانند. در صورتی که اصل مهارت ارتباطی این نیست. بنابراین شاید شما فقط مهارت خوب صحبت کردن را بلد باشید و همچنان مهارت ارتباطی بلد نباشید. مهارت ارتباطی یعنی اینکه شما یک پیامى را که در ذهن دارید، به مخاطبتان به شیوه ای درست منتقل کنید و مطمئن بشوید که او نیز همان پیامی را دریافت کرده است که شما اراده کرده بودید.
به این می‌گویند ارتباط و بلد بودن این مهارت برای ازدواج بسیار مهم است. هر مهارتی که باعث شود شما منظور خودتان را بهتر بیان کنید و دیگران منظور شما را بهتر متوجه شوند در دسته مهارتهای ارتباطی قرار می‌گیرد.
سوالی که برای خیلی از مردم پیش می‌آید این است که مهارت ارتباطی آموختنی است یا ذاتی؟ مسلما آموختنی است. منکر این نیستم که بعضی از افراد بهتر این مهارت را یاد می‌گیرند ولی مهارت ارتباطی یک استعداد ذاتی نیست یا شانس نیست!
مهارت ارتباطی برای افرد درون گرا و برون گرا‌ها متفاوت است با اینکه ۴٩% جوامع درونگرا هستند، مهارتهای ارتباطی را برونگرایان به جامعه می‌خواهند آموزش دهند و طبیعتا به درونگرایان احساس ناتوانی در ارتباط القا می‌کنند!
مردم فکر می‌کنند در شرایطی می‌توانند مهارت ارتباطی خوبی را تجربه کنند که مثل برون گرا‌ها پر سر و صدا باشند. این طرز فکر اشتباه است! درون گرا‌ها هم می‌توانند به این مهارت مجهز شوند بدون اینکه نیاز به سروصداى برون گرا‌ها داشته باشند.
این اشتباه را را نکنید که چون درون گرا هستید، ارتباط درست را بلد نیستید و بناست که فرضا مثل برونگراها با دیگران مرتبط شوید! کل مهارت ارتباطی در یک جمله خلاصه می‌شود: شما اگر می‌خواهید منظورتان را به کسی برسانید، به درستی این کار را انجام دهید. تمام! حال اگر درون گرا باشید ممکن است با آرامش بیشتری منظورتان را برسانید. برون گرا هم که باشید ممکن است با حرف زدن بیشتری منظورتان را برسانید. پس مهم انتقال پیام است. دانستن این مهارت برای یک انتخاب و یک ارتباط درست بسیار لازم است.
فرضا آدم‌ها سمعی، بصری و یا لمسی هستند. اگر بدانید طرف مقابل شما کدام یک از این موارد است ارتباط به شکلی صحیح تر صورت می‌گیرد. مثل این است که با یک چینی به اصرار بخواهید فارسی صحبت کنید. تازه اصرار به انگلیسی صحبت کردن هم شاید اشتباه باشد!

 

همسر خوب کسى نیست که الزاما بشینیم باهاش از کازانتاکیس حرف بزنیم و فیلمهاى کریستوفر نولان ببینیم
همسر خوب الزاما اونى نیست که تمام ریزه کاریهاى روانشناسى رابطه را بلده
همسر خوب الزاما فک زاویه دار و هیکل گلدونى نداره و عطر اونتوس نمیزنه!
اگه حالا یکى گیر آوردید معرفى کنید خودم زنش میشم
شوهر خوب، آدمیه که حسهاش واقعیه، اخم و خنده اش حسابگرانه نیست، جنتلمنه، وقار داره، به موقع جسوره مثل ببر، دلش واسه خرج کردن نمیلرزه، پرنسیب داره، واسه بوسیدنت اجازه نمیگیره (شش در چهار نیست)
احترام میگذاره ولى هیبت داره اخلاقش؛عصبى میشه ولى سلیطه نیست؛
در عین احترام به خانواده اش، وابسته و دهن بین اونها نیست؛حواسش به خانواده تو هست شیرین عسل نیستا
یه کم اهل موسیقى و هنر و … هست ( در حد دو انگشتى و یه هوا بیشتر هم دیده شده که هست)
بلده خدا را شکر کنه و از رکوع و سجود و قنوتش تو این وانفساى دین به دنیافروشى، خجالت نمیکشه
همسر خوب، کتاب می‌خونه، اهل یادگیریه و براى رابطه اش متواضعانه وقت میگذاره
حالا نیمى از موارد بالا هم داشت، بیاد من بهترین ازدواج ایران را برایش هموار می‌کنم

نامزدى اشتباه، رابطه اشتباه علامت دارد
نامزدی که اصلا در دسترس نیست
و شما نمی‌توانید با او معاشرت داشته باشید،
به درد بخور نیست
چون شناخت درستی از او پیدا نمی‌کنی
بالاخره کسی که با شما قصد ازدواج دارد،
باید یک وقتی را برایتان کنار بگذارد
البته مورد عکس این حالت هم اصلا خوب نیست. کسی که
تمام وقتش را به شما اختصاص می­ دهد و هیچ دغدغه و مساله
دیگری ندارد، آدم ازدواج نیست
یک آدم نرمال باید یک وقتی هم برای خودش داشته باشد

ازدواج مقوله ای است که برای آن از یک طرف نباید وسواسی شد و از طرفی نباید بی محابا بود. من قویا معتقدم ازدواج مقوله ای است که هم جنبه های روحی روانی دارد و هم عاطفی و هم حقوقی. ازدواج یک رابطه نیست که اگر خسته شدیم و دلمان را زد بیخیالش شویم
اما در این مقوله جذابیت فیزیکی چرا مهم است؟ دلیلش به راحتی قابل اثبات است. چون بالاترین میزان طلاق در کشور ما به خاطر مسائل جنسی است (کنگره کشوری سلامت خانواده ۱۳۸۸) و خودبه خود بخشی از مشکلات جنسی، ناشی از عدم دقت در این زمینه در مراحل انتخاب است اما آیا جذابیت فیزیکی یعنی زیبا بودن؟خیر! کسی منکر این نیست که زیبایی خود به خود، آدم را خواستنی تر و جذاب تر می کند ولی نکته این است که جذابیت ترکیبی است از جذابیت فیزیکی به علاوه جذابیت رفتاری

در پاسخ به این سوال که ازدواج­ ها سنتى باشد یا غیرسنتى، باید گفت که آمارها هم در مورد ازدواج ­هاى سنتى جواب­ هاى خوبى می‌دهند و هم در مورد ازدواج­هاى غیرسنتى. خطا در هر دو سیستم هم وجود دارد و هیچ کدام به تنهایى خالى از اشکال نیست. البته تکلیف کسى که در روش سنتى پا پیش مى­ گذارد از اول مشخص است؛ طرف براى ازدواج آمده اما در روش غیرسنتى تازه هر دو طرف می­خواهند همدیگر را بشناسند و ببینند به درد ازدواج با هم مى ­خورند یا نه؛ یا حتى اصلا مى ­­خواهند ازدواج کنند! این روش غیرسنتى منوط به صرف کلى زمان و هزینه است که آخرش ممکن است به ازدواج هم نرسد. بعد از اینکه آدم­ها در این نوع از رابطه به جاى خاصى هم نرسیدند، زخم ­هاى عاطفى ممکن است به وجود بیاید. طرفى که طرد شده بعد از پایان رابطه احساس مى ­کند آدم اندکى شده.
از طرفى، از نکته­ هاى مثبت شیوه سنتى پاداش اجتماعى ­اى است که طرفین مى ­گیرند. فراموش نکنیم که ازدواج، عشق و عاشقى به معنى مصطلح ما نیست، علاوه بر اینها یک قرارداد حقوقى است. در بحث ازدواج به شیوه سنتى ممکن است حظ و شور عاطفى کمى پایین بیاید، ولى در عوض امنیت روانى بالا مى ­رود که چیز کمى نیست. هر چند شیوه­ هاى سنتى معایبى هم دارند؛ یکى اینکه پرهزینه­ اند و این هزینه به معنى خرید گل و شیرینى نیست، در این شیوه استرس دیده شدن و پسندیده شدن در هر دو طرف وجود دارد. معمولا دختر و پسر به واسطه یک معرف به هم معرفى مى­ شوند یا خانواده پسر خودش دست به کار مى­ شود که مورد مناسب ازدواج را پیدا کند. اما در شیوه غیرسنتى سرعت بالاترى براى انتخاب گزینه مورد ازدواج وجود دارد، یعنى مى ­شود آدم­هاى بیشترى را دید و بررسى کرد. هزینه اولیه پایین این شیوه و ابزارهاى مدرنى که به کمکش مى ­آید، این شیوه را نسبت به روش غیرسنتى خوش ­دست­ تر مى‌کند که البته خالى از آسیب نیست.
دکترشیرى