چگونه هفتاد و چهار سالتان شد امروز مادر و ما قدردان یک روزش هم نتوانیم بود؟

پسرتان که من باشم، دیدم که چگونه از جوانیتان به پای ما نشستید، از منشی گری وزرای قبل انقلاب داشتید تا مسوولیت دفتری نزد مرحومین بازرگان و‌ بهشتی و رجایی و باهنر تا اینکه انفجار ریاست جمهوری شد و بازخریدتان کردند اما باز رفتید دنبال کار زیرا بازوی اقتصادی خانواده‌تان بودید، در اون سالهای سخت جنگ.
( علت اینکه زنان شاغل را کمی میفهمم شاید اینست که رنج این زنان را نخوانده ام، کمی چشیده ام)
موقع دبیرستان دیگر مدرسه ثبت نامم نکرد، شما نمیدانستید؛ وقتی فهمیدید نمیدانم چه گفتید به مسوولین مدرسه که به سرعت مرا به کلاس دوم برگرداندند و این شد زمینه رشدهای عظیم زندگیم،
در این چهل و شش سال طبیعیست که همیشه گل و بلبل نبوده ایم، مثل هر پسری، بند ناف شل کردن هزینه دارد و روزهای خاکستری داشته ایم (قطعا اندک است) اما من همیشه دعای شما را داشته ام، بارها و بارها سر کلاسهایم نشسته اید و با دانشجویانم گپ زده اید و مهر ورزیده اید و‌ این نعمت بزرگ زندگیم بوده است؛
وقتی ملوک خانم، مادر نازنینتان از دنیا رفت، کمرتان خم شد، ساکت شدید و غمگین؛ ازتون خواهش کردم بیایید با من زندگی کنید که چه خوب شد پذیرفتید و تا ازدواجم سعادت میزبانیتان را داشتم
مهم نیست ذهنتان به اندازه قدیم تیز نیست، شاید مغزتان نیاز دارد بعضی خاطرات این هفتاد و چهار سال مدفون شود؛ برای من پسرتان، دیدنش سخت است ولی پذیرفته ایم که بخشی از سفر زندگی همین رنجهاست؛
فراموشی اسمها مهم نبود پروین نازنین؛
مهم قلبتان است که خورشید است؛
گرم است،
پرامید و خنده
پر است از بوی فرشتگان.
دلتان گرم، جانتان روشن،
دعایتان توشه ادامه زندگیم که راه دراز است و همیان تهی
علیرضا
پ ن :
👈روز مادر، روز زن بهانه ایست شیرین که دل یک زن مهم زندگیمان را خرسند گردانیم،
امید دهیم.
مرد بودن به این است که گرمی و روشنی از ما ساطع شود وگرنه که خون‌ به دل بقیه ریختن و تن لرزاندن و‌ بازیچه ساختن امیدهای یک زن را که هر پست و بی شرمی بلد است…

عجیب است در این چهل و شش سال زندگیم، چابهار نیامده بودم و ‌اشتباه بزرگی بود اینهمه زیبایی را ندیدن (قبلا زاهدان تدریس داشتم و بسیار دلنشین بود)

مردمی که دیدم بسیار مودب و خوش برخورد و ماخوذ به حیا هستند
من رفقایی اینستاگرامی داشتم که از سالها قبل، به من فرصت دادند که لوازم التحریر و‌… برای کودکان محروم ‌روستاهای منطقه تهیه کنیم و بدون راهنمایی و دعوت ایشان و محبتشان امکان نداشت چنین سفر غنی تجربه کنیم
(دیدن مناطق محروم منطقه ای به این ثروتمندی، شوک آور است)
غرب چابهار، سواحل زیبای دَرَک را دارد که ما چادر زدیم لب آب و شب ماندیم و ستاره های حیرت آور را در تلاقی رمل های زرد و دریا دیدیم
شرق چابهار بندر بریس و خور زیبای گواتر را نزدیک مرز پاکستان دارد (قایقها تا زیستگاههای پرندگان عجیب غریب و محل زندگی دلفینها میروند)
کلى فضاى بوم گردى نزدیک مناطق توریستى وجود دارد که غذاهاى خوب محلى میدهند. پرس ماهى تازه سرخ شده با برنج ، خورش کرایى (با ادویه خوب)
-بلوچها دل گنده اند و نجیب؛
-بر خلاف تصورى که تو ذهن ما نمیدانم از کجا اومده، اینجا بسیار امن است👌
وقتی به روستاها و مناطق توریستی میرویم، کارهای دستی شان را بخریم که ارزان است ولی به اقتصادشان کمک میکند
– زبان بلوچی بسیار زیباست :

دَدِه؟ وَشِّه؟ ( خوبى؟ روبراهى؟)
-کلى از شاگردانم را اینجا دیدم که موجب روشنى دیده شد و در پاسخ محبت بسیارى دیگر، دست بوس مرامشان هستم
پ ن : هتلهاى شهر به نظرم در مقایسه با کیش و مشهد، هنوز جاى کار دارد براى بهینه کردن سرویس، ما داخل شهر خانه اجاره کردیم

ما در زندگى مثل این کودک خرابکارى می‌کنیم، لگد می‌پرانیم، اما پروردگار رحمت عظیمش را بر خطاى ما می‌گستراند و اکثرا آنرا محو می‌کند؛
او دوباره به ما فرصت می‌دهد بهتر زندگى کنیم،
بخش‌هاى خوبترمان را کشف کنیم و به هستى هدیه دهیم،
اینکه هنوز اشتها دارى براى غذاهاى خوب،
بویایی خوبى دارى براى عطرهاى دلنشین،
و هنوز اشتیاق به موسیقى یا کتاب خوب دارى و دل و دست به رقص در میاد
اینها را دست کم نگیر؛ اینها فرصت‌هاى دوباره خداوند است به تو که گوهر وجودت را کشف کنى
خیلی‌ها آرزوى همین نعمت‌هایی را دارند که با سادگى از آن عبور می‌کنى
مخلص
علیرضا

سیاه مشق

بعد نوشت:
زیارت چیست؟ حضور درونى در محضر انسان “کامل” تا بفهمیم براى ” کمال” آفریده شده‌ایم،
و فرصت اندک است،
و توشه ناچیز
و راهزن بسیار
رسیدن به زمین یا ضریح، مساله ماست نه انسان راه یافته؛

امام ستاره نشان دهنده مسیر است نه مقصد، مراقب باشم ساده‌لوحى نکنم و مشرک نگردم که بپندارم احدى جز پروردگار شنونده دعاست
دعا براى گشایش دل ماست، من براى والدینم، مردمان، بستگان، معلمان و شاگردان و عزیزانم طلب ثروت و برکت و رحمت و مغفرت و سرور و خشنودى می‌کنم، براى دشمنانم هم تمرین نفرت نمی‌کنم چرا که گذران عمر براى نفرین و تنفر، خطاست.
براى دعا کردن براى یک دوست، جغرافیاى زمان و مکان مهم نیست؛ کافیست بر قلب بگذرد یاد دوست
مردمانى هستند که از دین و هر رفتارى از این دست ملولند؛ معمولا زخم خورده بداخلاقان مدعى دین‌اند و گاهى خود به همان بداخلاقى مبتلا؛ من سالهاست تمرین روادارى و مدارا میکنم و هنوز محتاج درس‌هاى زندگى هستم؛ اگر گاهى از این تجربیاتم می‌نویسم، نه بناى بزک کردن آیین و دکاندارى تقوا دارم نه هیچ چیز دیگرى جز بیان تجربه زیسته دارم؛ چنانکه از بقیه تجربیاتم می‌نویسم؛ بارها نوشته‌ام که این باورها اگر به عمیق شدن انسان ختم نشوند، دلخوش‌کنکى بیش نیستند مثل فلسفه مثل هر امر دیگرى
این باورها مال علیرضاست، دکترشیرى عقایدش را خرج کارش نمی‌کند؛ خلوت دل با جلوت زندگى دو ساحت جدایند. من به انسانها فارغ از باورهایشان بلدم گوش کنم، احترام کنم و اگر کمکى در چنته داشته باشم، حرفه اى کمک کنم،
مخلص

براى آنکه امروز تنهاست:
وسط اخبار بد و دوستان منفىِ تودل خالى کن، باید جایى باشه دلت گرم بشه به امیدى و نورى؛
زمستون مالِ “جغرافیاى” من و توست؛
قلبت که باید پر از تابستون شوق باشد،
اما عمرت،
فردای چهارشنبه‌ات و این لحظه زندگیت،
منتظر توست که بیهوده‌اش نکنى با نشخوارِ غم‌ها و نداشتن‌ها و نبودن‌هاى تا کنونت؛
به قول عباس صفارى:
“پرنده‌ای که پر می‌کشد از آشیان
نه آدرسی دارد نه شماره پروازی
نه قرار ملاقاتی،
شاخه هیچ درخت و
نرده هیچ بالکنی را نیز
به نامش ثبت نکرده‌اند.
بی‌نام و نشان‌تر از پرنده که نیستی
این هوای ملس هم
که از فرط زلالی و صافی
پروانه میانش بکس و باد می‌کند
خوشبختانه ارث پدری هیچ دیوثی نیست”

معجزه خودِ تویى عزیزم ،
سلول‌هاى نازنین شبکیه‌ات معجزه‌اند که دارى این سیاهی‌ها را می‌فرستى به مغزت و سیاهی‌ها در جانت نور می‌شوند،
معجزه خودِخودِ تویى .
#علیرضاشیری
————
مجبور شدیم برای ترمیم دندان‌های پسرمان رسا مزاحم دندان پزشکان گرانقدر متعددی بشویم و نهایتا رسا با یک خانم دکتر توانست ارتباط راحت‌تری بگیرد و برای ترمیم دندان‌هایش محبور به بیهوشی عمومی شدیم که لحظات بسیار سختی بر ما گذشت و تازه رنج پدر مادرانی را که فرزند بسیار بیمار دارند را به اندازه یک مولکول حس کردیم؛ الغرض بچه بهوش آمد و آوردیمش خانه ولی خیلی چیزها فهمیدیم
۱-خانم دکتری که با داشتن دوقلوی کوچک دوبار مطبش را برای ما در این دوران باز کرد و با چه اخلاق خوب و حرفه‌ای، زحمت کودکان این سرزمین را میکشید @dr.shaghayeghloh
۲- اخلاق عالی دکتر محسن ژیواد عزیز با توضیحات بسیار خوبش قبل بیهوشی برای رسا و ما
۳-یادگیری از سارینا، دختر نازنین دهساله‌ای که درجاتی از اوتیسم داشت و پدر و مادر نازنینش و دیدن سختی عظیم نگهداری از چنین کودکی و مشاهده عشق اون والدین و هزینه ماهی ده میلیون نکهداری چنین کودکی و خستگی مادر و کفشهای خاکی پدر از فرط کار؛ در اتاق انتظار پشت اتاق عمل با بقیه پدر و مادرها حرف میزدم که اضطراب هم را بکاهیم و دلگرمی هم باشیم؛ تنها با مراقبت از جان بقیه است که از جانمان مراقبت میشود
سرتون سلامت

 

گاهی اوقات صلاح است که تنها بشوی
چون مقدر شده تکخال ورقها بشوی
گاهی اوقات قرار است که در پیله ی درد
نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشوی
گاهی انگار ضروری ست بگندی در خود
تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی
گاهی از حمله ی یک گربه ،قفس میشکند
تا تو پرواز کنی راهی صحرا بشوی
گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی
گاهی از چاه قرارست به زندان بروی
آخر قصه همآغوش زلیخا بشوی
من فقط دلنگرانم که خدا ناکرده
بهترین دوست! تو یکروز یهودا بشوی
 شاعر فاضل نظری
دکلمه علیرضاشیری
کلیپ حسن زرنگیان
اون اوایٔل که اسم پسرمون را گذاشته بودیم رسا، بعضی‌ها تاکید می‌کردند که این اسم دخترونه هم هست و ما می‌گفتیم تو سایت ثبت احوال ولى پسره و … از این بحثهاى بی‌انتها!

یک روز تو کلاسم یکى از بچه‌ها گفت آقاى دکتر این که چیزى نیست،
من اسم مادرم “پدرام” است!
ما که برگریزان به مقام اپیلاسیون روحى روانى رسیدیم
و من الله توفیق
پ ن
کامنتها را که با خانومم میخونیم، من کف خونه پهن شده ام😂😂😂 خداییش باحالید

لینک پست مربوطه
نزدیک به شب یلدا هستیم

بزرگترین آرزوى شما چیست؟
نبینم فقط براى بقیه آرزو کنید و نه خودتان،
اگر ریشه کنى کرونا جزو رویاهاتون هست، سر جد سیدمقوا ننویسید، فکر کنید قبلاها که کرونا نبود چى می‌خواستید از خدا؟
-آرزو امریست که با اندشیدن بدان، درون آدم ذوق میکند، اشتیاق شعله می‌کشد
-هدف: امریست مشخص، قابل اندازه گیرى، واقعگرایانه که در یک چهارچوب زمانى مشخص محقق میگردد.

-بابا روبراهند؟

– بعد عمل سرطان روده، خدا را شکر درگیری خارج روده‌ای نداره، ۱۴۰ میلیون هزینه بیمارستان شده تا الان که با زحمت جور کردیم، الان بخشی از روده‌اش بیرونه تو کیسه کولستومی؛ زود زود باید عوضش کنیم، خیلى معذبه بابام از این وضعیت
– بگ کولستومی گیر نمی‌اریم، کیسه چهل هزار تومانى، بازار آزادش تا ۵۰۰ هزار تومان رسیده
– خدا را شکر یک پرستار دائم کنارمونه، ماهی ۷ میلیون هزینه داره ولی دست تنها نمی‌تونستیم
– بعد از عمل روده، التهاب شدید پروستات داده و ‌بدون سوند نمی‌تونند تخلیه ادرار داشته باشند؛ خیلی درد می‌کشند احتمالا جراحی بشوند…
نمی‌دونستم به رفیقم چی بگم، از احوالپرسی خودم شرمنده شده بودم؛ خواستم بدونید وسط این نق‌زدن‌های روزانه‌مون که کرونا چقدر بده و اَخه، مردمانى هستند خیلی دارند اذیت می‌شوند ولى برومون نمیارند.
رفیق من مدیر دو محموعه کارى است و در این مدت از کارش و مسوولیتهایش نزده
این پست را انحصارا به شما زنان و مردانی تقدیم میکنم که به رویمان نیاوردید چقدر سخت شده این روزگار

۱-مردم ما را دوست دارند

خیلی هم عالی،
ولی مردم نهایتا «تصویر» ما را که فکر می‌کنند «ما» هستیم، می‌شناسند و دوست دارند؛ خودمان نباید اسیر آن  تصویر” بشویم و در زندگی درجا بزنیم مبادا که از قاب ذهن مردم بیرون بزنیم (فرافکنی مثبت)
۲-این تصویر قابل مونتاژ و مهندسی است، چنانکه تخریب ما نیز قابل طراحی است (به بازی‌های روانی افراد مشهور در اینستا دقت کنید)
۳-کلا محبوبیت و منفوریت در دنیای فعلی که مردم حوصله فکر کردن ندارند و ادای فکر کردن درمی‌آورند، کار سختی نیست (حماقت که جمعی بشود ناپدید میشود- دکتر حسن عشایری)
۴- وقتی مردم کسی را دوست دارند و این را اعلام می‌کنند، او‌مسوولیت دارد که :
👈فرعون نشود، ظرفیت روانی‌اش را بالا ببرد که مردم را استثمار یا استحمار نکند، متواضع‌تر بشود از درون؛ محبوبیتش را خرج رشد مردمش کند اول نه پست و پول! (مقایسه جهان پهلوان تختی و آقای رضازاده و بقیه کشتی‌گیران شورای شهری)
👈به مردم کمک کند آنها نیز ارزشمندتر و دوست داشتنی‌تر بشوند تا دسته‌جمعی‌تر لذت ببریم
👈اگر مردم عاشق «تصویر» تو هستند، معنایش این نیست که خودت هم شیفته آن تصویر بشوی و قفل بشوی؛ تو موظفی متعهد به رشد فردی‌ات باشی و نقشه‌ای که پروردگار مقابلت گذاشته است!
👈بدون داشتن ۱-خلوت مقدس ۲-دوستان شفیق شفاف و ۳-صداقت بیرحمانه با خودت، مدفون “زنده باد” گفتن‌های مردم می‌شوی
اما سخنم با مردم نازنین،
آدم‌های تاثیرگذار، چیزی بیش از تابلوی راهنمایی رانندگی نیستند؛ تو باید بیشتر حواست به جاده و مقصد باشد نه اینکه درگیر جنس و رنگ تابلو بشوی
اگر برای علیرضا ارزشی قایٔلی، ممنونتم اما نگاه کن این مرد کجای بلندای زندگیت را برایت نشان میدهد که بروی؛
برو
برو
و فقط برو
اینجا توقف ممنوع است.
#علیرضاشیری
#راه
پ ن
اینها را ننوشتم بگویم معلم یا راهبرت را دوست نداشته باش، بلکه دوست داشته باش ولی با آن دوست داشتن، رشد کن، پیشرفت کن، درجا نزن و البته که هرگز «سرسپرده» احدی مشو و چراغ عقلت را خاموش نکن لطفا