عفیف بودن به کلمه و ادا نیست؛خودسازى می‌خواهد و مراقبت از ذهن؛
فردى که سایه هرزگى دارد، براحتى بقیه را آلوده تشخیص می‌دهد زیرا هرزگى ندیده خود را که هنوز فرصت بروزش پیش نیامده، ناخودآگاه به دیگران فرافکنى می‌کند؛
در ماجراى خانم نامدارى بسیارى از ریاکارى او شکوِه داشتند، بدون اینکه ورود کنم به درستى یا نادرستى رفتارهاى رسانه اى قبلى ایشان، معتقدم کم نبودند کسانیکه با عقده هاى حل نشده خویش به این زن تاختند و چنان به او ریاکارى نسبت دادند انگار خودشان در این دیار، دوگانه سوز نبوده اند!
واعجباه که به خاطر کمتر از موقعیت کارى او ، خیلى از درندگان حیثیت، بیش از اینها نقاب می‌زنند؛
آموزش و پرورش و هسته هاى گزینش سازمانها و دستگاههاى محترم انتظامى لازم دارند بسنجند که شیوه هاى مرتبط با توسعه حجاب بانوان از تجسس( تحقیقات محلى ) تا آموزش رسانه اى و دانش آموزى و کمیته هاى انضباطى دانشگاهى و جوایز تشویقى و تنبیهى و گشت ارشادى و ارعابى ) چقدر در این چهل سال ختم شده است به عفت و وقار و حجاب اصلح؛
اگر نشده است ( در خیابانها، در سفرهاى خارجى با هواپیماها و مدارس می‌توان تحقیقات میدانى کم هزینه راه انداخت) می‌توان بازنگرى کرد و از مدل سایر کشورهاى مسلمان مثل لبنان و ترکیه و دوبى و الجزایر و مالزى و اندونزى و کویت الگو بردارى کرد که حداقل اگر همه مردمانش را به حجاب مزین نکرده اند، در عوض به رذیلت اخلاقى ریا و نفاق نیز سوق نداده اند؛
اگر حضرت رسول فرمودند که براى اخلاق است که مبعوث شده ام؛ وضع دیندارى در جامعه ما احتمالا خوب نیست :
چه فایده که در امروز ما مردم، آبروها به راحتى غارت می‌شود،میزان اعتماد مردم عادى و بازار به زیر ٨٪‏ تنزل کرده است؛
من در تاختن مردمان دیارم به امثال خانم مجرى کمتر رشدیافتگى و بیشتر انتقام کور از سیاستهاى حجاب اجبارى دیدم؛ این چنین است که ما به جاى اصلاح شیوه ها، خیلى شتابزده ، هیجانات منفى خویش را تخلیه در رسانه هاى مجازى می‌کنیم؛
قصه پلاسکو و گرد و غبار خوزستان و آتنا و بنیتا در ما موجب تغییر عملکرد نمی‌شود؛
ما آلودگى روانى به تخلیه “هیجانهاى خود مخرب” پیدا کرده ایم؛ ما معتاد به “خودسرزنشگرى” مقصریابى در حاکمان براى رفع مسوولیت از خویش واکنشهاى “سرخوردگى” و “افسردگى اجتماعى” شده ایم؛
احتمالا ما به ستاد انقلاب اخلاقى بیشتر احتیاج داریم تا ستاد انقلاب فرهنگى!
پ ن : این تحلیل از منظر روانشناسى اجتماعى درباره واکنش اجتماعى ماست نه رفتار مجرى محترم، نه مباحث تخصصى فقهى حجاب

 

نگو جایی نداری بروی

این سه متر و نیم حیاط خانه‌ات را هم
درست ندیده‌ای.

دنیا را که نمی‌توان
در هوای حلزونی این اتاق
سبک سنگین کرد

دیوارهای این جهان
سر به فلک هم که برکشند
بیش از این پرده‌های کیپ
عرصه بر نگاه تو تنگ نمی‌کنند.
پرنده‌ای که پر می‌کشد از آشیان
نه آدرسی دارد ،
نه شماره‌ی پروازی
نه قرار ملاقاتی،
شاخه‌ی هیچ درخت وُ
نرده‌ی هیچ بالکنی را نیز

به نامش ثبت نکرده‌اند.

بی‌نام و نشان‌تر از پرنده که نیستی

این هوای ملس هم

که از فرط زلالی وُ صافی

پروانه میانش بکس و باد می‌کند

خوشبختانه ارث پدری هیچ دیوثی نیست.
در انتظار چه نشسته‌ای

زمان علف خرس نیست عزیزم

هر ثانیه‌ی حرام‌شده‌اش را

باید حساب پس بدهی

حواست نباشد

همین ساعت لکنته‌ی دیواری

به نیش عقربه‌های تیزش

تو را و اشتیاق مرا

به اجزای موریانه‌پسند تجزیه می‌کند

و چشم‌هایت را می‌برد

مانند دو تمبر باطل‌شده‌ی قدیمی

در آلبومی کپک‌زده بچسباند.
نگو کسی به فکرت نیست

و نامت را دنیا از یاد برده است.

شاید دنیا (تویی و من)

و نام ما مهم نیست در جریده‌ی عالم

با حروف درشت چاپ شود

همین که جانانه بر لبی جاری شود

تا ابدیت خواهد رفت.
عباس صفارى
——-
پ ن: من کم شعرى به این زیبایى در زندگیم خوانده‌ام، سال‌هاست باهاش صفا می‌کنم و جانم روشن می‌شود

 

 

الگوى زیادى نخبه داشتن، فلج کننده است
برخی از ما تصمیم می گیریم که برای بهتر عمل کردن، الگویی انتخاب کنیم و برای رسیدن به هدفمان یا رسیدن به موقعیتی مشابه فردی که الگوی ماست همانند او عمل کنیم. مثل جوانی که آرزوی داشتن هیکلی تنومند و ورزیده دارد و مربی اش را الگوی خود قرار می دهد و سعی می کند دقیقا راه او را پیش بگیرد. هرچه می گذرد با وجود تمرینات دقیق، جوان به خواسته اش نمی‌رسد! وقتی بیشتر با مربی اش صحبت می‌کند متوجه می‌شود که او برای رسیدن به این فرم، ۵ سال است که مثلا بستنی نخورده است! چیزی که نخوردنش تقریبا برای این جوان غیرممکن است (به خاطر علاقه بسیارش به بستنی.
این مثال را مطرح کردم تا به این نکته اشاره کنم که الگویی که انتخاب می‌کنیم باید تا حد زیادی با ما و شرایطمان مطابقت داشته باشد و در غیر این صورت تبدیل به یک ضد الگو می‌شود. الگویی که با ما فاصله بسیاری دارد نه تنها ما را به هدف نزدیک نمی‌کند بلکه پس از مدتی ما را دچار یاس و ناامیدی می کند. پس بهتر است کسی را انتخاب کنیم که خیلی هم، از زندگی ما دور و غیرقابل دسترس نباشد

ساعت ۴ بعدازظهر شده بود؛ مطالب کلاس خسته‌کننده و تکرارى و به شدت خواب‌آور شده بود، نُه صبح کجا و پنج عصر کجا؟
انتهاى روز باید یک ساعت تمرین راهبر(کوچینگ) می‌کردیم. هم کلاس من، یاسمین زنى انگلیسى با تبار ترکى بود، ۴۶ ساله و از مدیران فروش شرکت ادوبى، صورتى خشک و آهنى داشت بدون هیج نشان زنانه .
از او خواهش کردم در فضاى تازه بارون خورده بیرون ساختمان اصلى بنشینیم که لختى از هواى دم کرده اتاق درس برهیم؛ وقتى قصه زندگیش را تعریف می‌کرد خستگیم در رفت از شنیدن تلاشهایش براى بزرگ کردن دخترش به تنهایى و نحوه ادامه تحصیلش و تلاشش براى موفقیت در سیستمى تقریبا مردانه در انگلیس؛ موقع بازگشت به کلاس، میدانستم از همکلاسیم بیش از کل تدریس استادم یاد گرفته ام! فقط دلم میخواست درنگى کنم، صحنه را ببلعم با همه زیباییش و یادگارى کنم براتون🤗
داستان انسان همیشه تفکر برانگیز است، نه؟
پ ن :
قشنگ واضحه از بس کار داشته ام بعد درس ، خوابم نمیبره ولى خدا رو شکر تموم شدند و فردا روز از نو و روزى از نو

پرسش‌ها:

  • اگر به دلیل خیانت‌دیدگی در رابطه‌ی قبلی نتوانیم به فرد جدید اعتماد کنیم چه باید کرد؟
  • واقعاً از روی چه نشانه‌هایی متوجه می‌شویم طرف مقابلمان قصد ازدواج دارد؟
  • اگر پسر با هدف ادامه‌‌ی تحصیل قصد مهاجرت و سکونت در خارج را داشته باشد و دختر دارای شرایط کاری و زندگی در ایران باشد برای ادامه دادن باید چه مواردی را مورد توجه قرار دهند؟

 

پاسخ صوتی دکتر شیری:

برای دانلود پاسخ صوتی، اینجا را کلیک نمایید.

 

برای تهیه، دسترسی و دانلود آموزش‌های غیرحضوری (با تدریس دکتر علیرضا شیری) بر روی تصاویر زیر کلیک نمایید: