بایگانی ماه ژوئن, 2018
«هر آدمی یک خائن درون دارد که جایی پهلوی کودک درونش زندگی میکند و برخلاف کودک درون باید جلوی ابراز وجودش را گرفت. این یعنی هر آدمی ممکن است مرتکب خیانت بشود. پس این موضوع همیشه پرهیجان فیلمهای خانوادگی و عامل مهم اکثر طلاقهای عاطفی و دادگاهی، ممکن است در هر زندگیای رخ بدهد که گاهی دلایل ساده و پیش پا افتادهای دارد. اما در برخورد با هر مشکلی باید راهحل درست را انتخاب کرد. شاید ساده به نظر برسد اما گاهی ما راه حلی که انتخاب میکنیم به نظر خودمان درست است در حالی که دقیقا هیچ کمکی به حل مشکلات نمیکند. اینکه در برخورد با خیانت چه کار کنیم، نکته مهمی است. اینکه بدانیم خیانت همیشه از جانب طرف مقابل زندگی ما نیست، کمی بحث را قابل فهمتر میکند. گاهی ممکن است خود ما خواسته یا ناخواسته درگیر رابطهای شویم که لااقل از نظر طرف دیگر، خیانت محسوب میشود. مساله کلی در این زمینه متاسفانه این است که اغلب نمیدانیم داریم در مورد چه چیزی حرف میزنیم و وقتی هم که پیش میآید، نمیدانیم چطور باید با مساله برخورد کنیم.» اینها را کسی میگوید که به واسطه تجربه کاریاش با خیانت بین زن و مرد آشنا است. سراغ دکتر شیری رفتیم تا برایمان از اجزای مختلف این پدیده تلخ اجتماعی حرف بزند. لابهلایش هم گریزی به ۳ نمونه واقعی خیانتهای زن و شوهری زد.
چار چوب شما کجاست؟
ما سه نوع رابطه داریم، رابطه همکاری، رابطه عاطفی و ازدواج. صمیمیت ما در این سه رابطه متفاوت است؛ مثلا در رابطه همکاری صمیمیت کمی وجود دارد و رازها و نگفتنیهای ما در هر کدام متفاوت است. حتی در رابطه زن و شوهری هم ما حرفهای نگفتنی داریم اما به میزان خیلی کم. تعهد ما در هر یک از این روابط فرق میکند،مثلا ممکن است یک رفتار من از نظر همکارم بیتعهدی نباشد اما از نظر همسرم بی تعهدی باشد. بحث لغزش اما متفاوت است. بسته به تیپ خانوادهها بحث لغزش و خیانت مطرح میشود. مثلا ممکن است در خانواده من اگر همسرم با همکار مردش چای بخورد، خیانت محسوب شود. ما همیشه خطا و لغزش را وقتی تعریف میکنیم که فرد از چهارچوب و خط کشی ما گذشته باشد. اگر ما با هم حرف بزنیم و این خطوط را مشخص کنیم، مشکلات حل میشود.
بزرگترین اشتباه ما این است که گفتوگو نمیکنیم و با اصول خانه پدری رفتار میکنیم، توقع هم داریم که طرف از قبل بداند.
مثلا زنی که برادرش همیشه ساعت ۹ شب خانه بوده، از اینکه الان همسرش ساعت ۱۱ شب به خانه میآید ناراحت میشود. خیانت در واقع لغزش جنسی است، من به کارهای خارج از اصول جنسی میگویم خیانت و به کارهای خارج از بحث انتفاع جنسی، لغزش میگویم. بعضی رفتارها هستند که چون فقط یک واکنش در شرایط خاصاند، نمیشود به آنها خیانت گفت و اصلا نباید در موردشان حرف زد و به آنها کلید کرد. کسی که خودش نشان میدهد آدم متاهلی است و در رفتار و گفتوگوهایش حد و مرز دارد، هر چقدر هم در رابطه با جنس مخالف (البته در چهارچوب عرف) آزاد گذاشته شود، موضوع خیانت نیست. اصولا بعضی برخوردها بسیار گذرا هستند و هیچ قصد و غرضی پشتشان نیست.
برای اینکه زندگی مشترک از ریل خودش خارج نشود، باید هیجان رابطه را بیشتر کرد. برای افزایش هیجان هم بازی و سفر پیشنهادهای خوبی هستند. به طور کلی هر کاری که صمیمیت بین مرد و زن را بیشتر کند. تمام فرمولهای هیجان قبل از ازدواج را اینجا هم داریم. خلوت داشتن بعد ازدواج خیلی مهم است. یکی از راههای افزایش نشاط بین زوجها، دخالت خانوادههاست، همین دور هم جمع شدنهای خانوادگی. این کار باعث میشود آدمها خودشان را با هم مقایسه کنند و از آن فضای بهشت گونه عجیب که فکر میکنند با بیرون آمدن از رابطه به آن میرسند، خارج شوند.
خیانت از کجا آب میخورد؟
سرخوردگیهای جنسی و عاطفی: بالاخره اگر من در خانه حرف محبتآمیز نشنوم، مثلا در محیط کار کسی پیدا میشود که به من محبت بکند.
عدم مدیریت مرد: وقتی که مرد احساس سکان داری در خانه ندارد یا زنی در آن خانه وجود دارد که مرد در کنار او احساس مرد بودن ندارد. بیشتر حس همخانه بودن دارد. زن باید به مرد احساس سکان داری بدهد. مرد هم باید مردیت خودش را داشته باشد.
عصبانیت: یک اختلاف مختصر میتواند آدمهایی را که درگیر شرایط محیطی دیگر هم هستند به سمت خیانت ببرد. گاهی زوجین از سر لجبازی برای اینکه به طرفشان نشان بدهند هنوز هم توانایی جذب آدمهای جدید را دارند دست به خیانت میزنند. دیالوگ رایج اینجور وقتها این است که «دیدی میتونم بهتر از تو رو هم گیر بیارم؟»
برای اعتماد به نفس دوباره: گاهی آدمها در محیطهایی به این نتیجه میرسند که هنوز هم توانایی لازم برای شکارچی بودن را دارند.
ترس از میانسالی: آدمها وقتی متوجه میشوند که با دوران میانسالی فاصله چندانی ندارند، گاهی میخواهند برای آخرین بار لذتهای دوران جوانی را تجربه کنند. البته روابطی که بر اثر این ترس شروع میشوند عموما جدی و پایدار نیستند.
کاهش هیجان رابطه اصلی: کاهش هیجانات مهمترین دلیل شناخته شده برای خیانتهاست که خودش به اندازه همه دلایل بالا حرف دارد. نمودار هیجان در روابط نکتههای ظریفی دارد. رابطه اصلی که با ازدواج آغاز میشود، به دلیل رسمی بودنش و همچنین آشناییهای پیش از ازدواج در شروع هیجان کمتری دارد.اما یک رابطه ممنوعه با هیجان خیلی زیادی شروع میشود.
پس از ازدواج، بار هیجانی ارتباط تا حد زیادی افت میکند، اینقدری که بسیاری میترسند نکند اساساً اشتباه کردهاند و لازم است همینجا بگوییم که نه! این افت طبیعی است اما غیر طبیعی این است که هیجانهای جدیدی در این زندگی ایجاد نشود.
✔️ اولین فاز هیجانی قدرتمند، رابطهی ج ن س ی سالم زناشویی است که دانشی است که باید زوجین از منابع معتبر و نه منابع غیر علمی موجود فرا بگیرند تا همیشه چراغ منزلشان روشن بماند.
✔️ سپس معاشرین جدید است که باید در کلاس فکری و اجتماعی خودتون باشند و بالاخره با آزمون و خطا از بین این دوستان تعدادی دارای صلاحیت میمانند که به درد دورهمی و مسافرتهای گروهی و پیک نیک و … میخورند.
یکی از راههای ساده برای آرامش داشتن در زندگی مشترک «معاشرت نکردن با زوجهایی است که زیادی ادا و اصول دارند!».
در زندگی مشترک برای آرامش بیشتر، از زوجهایی که ادا و اصول زیاد دارند، رابطهشان را به رخ میکشند یا اینکه تازه به دوران رسیدهاند و لباس روشنفکری به تن کردهاند دوری کنیم. در عوض با آدمهای عمیق معاشرت کنیم، با آنهایی که کمتر نق میزنند، با آنهایی که گرمتر و امیدوارتر میکنند آدم را.
✔️ رابطهی خوب سه فضا دارد: زن جدا ـ مرد جدا ـ زن و مرد مشترک. زمانی یک رابطه عالی است که دو فضای شخصی (دوستان، مطالعات، معاشرتهای خانوادگی) برقرار باشند البته باز مشخص است این برقراری به معنی بیبندوباری و بیمسئولیتی مثلا دوران مجردی نیست ولی اینکه آقا بخواد با همکلاسیهای دانشکدهی خود بروند شام دور هم باشند و خلوتی و لطیفهای و خاطرهای، احتمالاً مجردیش بیشتر لذت دارد. دقیقاً همین لذتها برای خانم نیز معتبر است و باید برقرار باشد وگرنه زندگی مشترک و فضای مشترک بسیار خسته کننده میشود.
✔️ باز از راههای افزایش نشاط در زندگی مشترک، بزرگداشت مناسبتها و تولد و سالگردهای خود و بستگان است.
🔴 من تاکید میکنم که تکنیک نیست که نشاط به زندگی میآورد بلکه همت شماست و خلاقیتتان که بعد از ازدواج لزوماً خودبخودی نیست. این زندگی مشترک شما نیست که حال شخصی شما را خوب میکند. بلکه شما باید حال خوب خودتان را با موثر بودن، با انجام وظایف شخصی و اجتماعی تأمین کنید و بیارید تو خونهتون تو زندگیتون. اونهایی که متوقع هستند که شوهر یا همسر باید حال آنها را مراعات کند یا حتی حالشان را خوب کند درکی کودکانه از زندگی مشترک دارند ولو اینکه دکترا نیز داشته باشند!
به توصیه خوانندگان صفحهی اینستاگرامم، فصل اول سریال ” سیزده دلیلى که چرا خودم را کشتم” را چند هفته پیش دیدم و لازم بود درباره اش بنویسم:
١- داستان سریال درباره دختر نوجوانیست که خودکشى کرده و با چند تا نوار کاست ، داستان آزاردیدگى اش را توسط همکلاسیهایش براى یک شنونده خاص تعریف میکند و به نوعى میخواهد بگوید همه ما با خنده هاى اشتباه ، با بی تفاوتى هاى بد موقعمان در فروپاشى روانى هم موثریم ! از این حیث فیلم پیام مهمى دارد که بیشتر مراقب یکدیگر باشیم ولى از این حیث که مخاطب فیلم نوجوان باشد ، چنانکه منتقدین هم گفته اند بسیار مخرب میتواند باشد و به نوجوان جویاى توجه ممکن است نقشه بی نقص خودکشى بدهد !
٢- بنابراین وقتتان را حرامش نکنید، طبیعیست از من انتظار ندارید فرصت تجربه کردن را از شما بگیرم ولى یقینا میشناسیدم که کوتاه نمیام از معرفى کتاب و فیلم و مقاله خوب و از این سریال بهتر ، بسیار هست .
به نظرم کل سریال را میشد در دو سه قسمت جمع کرد.
٣- اگر با نوجوان کار میکنید ، معلم، مددکار یا درمانگر هستید ، فیلم را ببینید: مشاور مدرسه عالى عمل میکند.
وقتی بناست از کمال طلبی منفی بنویسم ، انگار داستانی ۲۲ ساله را مرور میکنم.
✔️ما کمال گرا بدنیا آمده ایم و فرهنگ مان ما را کمال گرا بار آورده است .
✔️با کمال گرایی،ترویج بهترینها را میکنیم و این باعث میشود عده زیادی احساس معمولی بودن و بازندگی بکنند.
✔️ما باید به خودمان مجوز بدهیم که از زندگیمان لذت ببریم.
در دانشکده طب بودم و همزمان نزد آسید رضی شیرازی بزرگوار فلسفه اسلامی میخواندم و در یک مرکز فرهنگی کار میکردم و در دبیرستان معلم عربی هم بودم و بسیار مطالعه میکردم، دارم از ۲۱ سالگی خودم صحبت میکنم که فشاری زیاد را تحمل میکردیم و حرفمون هم این بود که “ یکسال بخور نون و تره ، ده سال بخور نون و کره ! ”
اما پزشکی درسی نبود که بشه توش اینقدر بی محابا درس خوند زیرا ته نداره textbook ها و …یهویی میبینی هم الکی رو یک بحث ماههاست قفل شده ای و هم وقت کلی دروس دیگه گرفته شده!
خاطرم هست نماینده کلاس داروشناسی پزشکی بودم( فارماکولوژی) و برای نوشتن جزوه درس برای همکلاسیهام بعضا تا ۱۱ رفرنس را میخواندم !
👈خب ممکنه بپرسید چه اشکالی داشت؟
اشکالش این بود که تداومش محال بود اگر میخواستی طبیبی خوب بشوی ، نیاز به جامعیت داشت و اگر میخواهی انسانی متعادل بشوی ، زندگی فقط درس نیست، کار پاره وقت و معاشرت و مطالعات جنبی و …هم همه لازم بودند!
👈من شانس داشتم که خیلی زود فهمیدم یک جای کار ایراد دارد!
مشخص است که فقط استانداردهای بالا داشتن نیست که تو را موفق میکند. بلکه باید به موقع به بعضی مطالب نه گفت و به بعضی مطالب در حدکافی بسنده کرد . من متوجه شده بودم که فشار درونی و استرس ناشی از تمام نشدن کارهای کمال طلبانه ، انرژی من را برای بسیاری دیگر از کارها میکاهد، لذا تصمیم گرفتم بازی را عوض کنم و کلمه “عالی ” را با “کافی” عوض کردم. باید اعتراف کنم که به این سادگی که نوشتم قطعا نبود و بسیاری اوقات دوباره سر خورده ام به سمت خرکاری ولی در ۴۳ سالگیم میتوانم با آرامش برایتان بگویم که رمز بسیاری از دستاوردهای زندگیم همین تغییر بود.
👈ما لازم داریم استانداردهای بالا داشته باشیم ولی ارزشمندی مان را منوط به تحقق اهدافمان فقط نکنیم.
ما لازم داریم قید بعضی کارها را بزنیم یا به متوسطی خوب از یک موضوع در زندگیمان بسنده کنیم تا متعادل بشویم. اینها را مردی به شما میگوید که بسیار سریع شهرت ، ثروت و محبوبیت را در زندگی تجربه کرد.
من در این سالها خودم را نجات دادم
( مثل معتادان گمنام باید حرف بزنم : من علیرضا ۲۲ ساله پاکی دارم )
#دکترشیری
خیلی از دختر خانمها با وجود شایستگی، شرایط ازدواجشان مهیا نمیشود، فکر میکنید چرا؟
طرح موضوع: نکته مهمی که ذهن خیلی از خانمها را درگیر کرده است: من میخواهم ازدواج کنم، شرایط و ویژگیهای خوبی هم دارم اما کسی سراغم نمیآید.
در جواب باید گفت، بخشی از این بحث به شرایط اجتماعی فعلیمان مرتبط است. اینکه بزرگترین گروه سنی کشور، جوانهای ۲۵-۳۰ ساله هستند و دخترانی که میخواهند ازدواج کنند در همین گروه سنی هستند. از طرفی میل به ازدواج در پسرهای این گروه سنی قرار دارند کم است. الان خیلی محتملتر است که یک پسر ۲۷ ساله ازدواج نکرده باشد تا ۲۰ سال پیش. چون یک طرف قضیه ازدواج پسرها هستند، میتوان نتیجه گرفت که چه اتفاقی برای دخترها میافتد.
نکته اینکه تا چند سال پیش، به صورت غالب کسانی در بین خانوادهها بودند که با اجازه والدین، جوانترها را به هم معرفی میکردند اما این روش دیگر کمتر مورد پسند دختران تحصیل کرده است و خودبه خود نقش خودشان در پیدا کردن همسر بیشتر شده؛ اجازه بدهید بحثمان را روی یک دختر از قشر متوسط جامعه که از نظر ظاهری معمول است و تحصیلاتش را هم پشت سر گذاشته و حالا میخواهد ازدواج کند، متمرکز کنیم و ببینیم برای این کار چه چالش هایی پیش رو دارد.
دیده شدن
محلهایی که احتمال یافتن یک همسر بیشتر است جاهایی هستند که شباهت های بیشتری وجود دارد. دختر تحصیل کرده با اشتغال بیشتر دیده میشود. آدمهایی که در آن مکانها هستند، چه خودشان و چه اطرافیانشان کاندیدهای بهتری هستند برای ازدواج. بالاخره شایستگی آدم یک جایی باید دیده شود و یکی از این جاها محل کار است.این نکته در مورد محل تحصیل هم هست، اما من خیلی آن را توصیه نمیکنم. چون محل تحصیل اقتضایش آزمون و خطاست. یعنی از آدمها در محل تحصیل جدیت کمتری برای ازدواج انتظار میرود. ولی اینکه یک سری ارتباط ها در انتهای دوره تحصیلی به سمت ازدواج برود طبیعی است. سومین جایی که حضور در آنها ضرورت دارد، حلقه های ارتباطی communication ringsاست. منظور گروههای اجتماعی در بیرون از محل کار است. مثلا بچه های دبیرستان یا فارغ التحصیلان فلان جا .البته در جامعه فعلی ما مفهومی به نام «کلاب» نداریم. کلاب NGO نیست و قرار نیست کار خاصی انجام دهند. کلاب فقط یک گروهی است که صرفا دور هم هستند. مثلا یک چیزی مثل انجمن شعر خیلی خوب است. خانوادههای ما ارتباط های کوچه و خیابانی و مهمانی را نمیپذیرند اما در عین حال گزینه های زیادی وجود ندارد که بچه ها به صورت معقول همدیگر را ببینند. ما در جایگاه معقولش میتوانیم برای طبقه تحصیلکرده چنین محیطهایی را فراهم کنیم. گفتیم که در گذشته سیستمهای سنتی کارکردهایشان را داشتند ولی دیگر برای این قشر کارایی ندارند و ما نتوانسته ایم سیستم جایگزینی برای این طبقه تعریف کنیم. از طرفی، بنگاههای ازدواج در ایران که تلاش داشتند این خلا را پر کنند هم موفق نبودند. ولی یک نگاه میگوید وجود این بنگاهها بهتر از نبودشان است. چون اگر قرار باشد من در ۲۵-۲۶سالگی هیچ کجا دیده – نشوم، حاضرم این ریسک را قبول کنم و در یک موسسه پروفایل باز کنم. در آسیب شناسی این بنگاهها باید گفت، فلسفه وجودیشان خیلی خوب است ولی در عمل میبینی چیزهای دیگری میشوند. مشکلی که ناشی از این است که جامعه هر چیزی را به چیز مدرنی که خودش میخواهد تبدیل می کند. میگویند؛ جامعه توسعه نیافته در توسعه نیافتگیاش توسعه یافته است! همین هم میشود که با وجود فلسفه و نیت درست، جامعه این نهادها را به چشم محل دوستیابی میبیند.
خوب دیده شدن
نکته مبنایی این است که تو باید درست دیده شوی. خوب دیده شوی. باید به ظاهرت برسی. به عنوان یک آدم با سلیقه شناخته شوی. خوب دیده شدن هم درباره ظاهراست، هم در مورد رفتار. از طرفی، بعضی دخترها با مطالعه یک سری کتابها و شرکت در بعضی کلاسها خیلی چیزها را میدانند و کم کم نقاب همه چیزفهمی میزنند، چیزی که باعث ترس پسرهای اطرافشان میشود. اصلا بحث این نیست که پسر دنبال دختر بیعرضه میگردد. نکته این است که شما میتوانی باعرضه باشی ولی ملت را نترسانی. مشکلی که در دخترهای تحصیلکرده با عرضه داریم این است که به موقع نمیتوانند از موقعیت مثلا یک همکار، خودشان را به یک همراه عاطفی خوب تغییر بدهند. مثل اینکه یک دکتر بخواهد در مسائل عاطفی هم از موضع قدرت صحبت کند. تاکید میکنم، ما با قدرتمند بودن دختر که مشکلی نداریم، ولی در رابطه های که با پسر دارد، پسر دوست دارد ناخدا باشد. تو نباید زیادی قدرتنمایی کنی که به او حس بد دست بدهد. این همان تایید کردن میل غریزی مردها به تسلط است و منافاتی هم با احترام به زن ندارد. یادمان باشد که مرد و زن با هم برابر نیستند، متفاوتند. اگر برگردیم به بحث خودمان همان دکتر اگر بخواهد با همسرش از موضع قدرت حرف بزند خیلی مسخره است، همین قاعده را میتوانیم ببریم به ارتباط یک زن قدرتمند با همسرش! این سوئیچ کردن یک بازی روانی است که من بتوانم آگاهانه وارد یک رابطه عاطفی معقول شوم. مردها دختر قدرتمند را دوست دارند، ولی برای ازدواج با او تردید میکنند.
از طرفی دیگر، گاهی دختری زیادی خودش را ضعیف و وابسته نشان می دهد که این هم همان بی تعادلی است. مردها را نباید ترساند. ترساندن مرد اینطور است: آرامششان را از آنها بگیری، جلوی پیشرفتشان را بگیری و لذتشان را مشروط کنی. مردها با زنی ازدواج میکنند که هم به خاطر بودن در کنار او لذت ببرند هم پیشرفت کنند و هم آرامش داشته باشند. این password تمام مردهای دنیاست!
جهت آشنایی با درس غیر حضوری دکتر شیری درباره ازدواج و انتخاب همسر، بر روی تصاویر زیر کلیک نمایید: