تابستونا
وقتی از فوتبال تو محل میومدیم خونه مامانبزرگ ملوک،
تو کاسه حلبی آب میریخت واسمون با یخ قلمبه جایخی یخچال اونیورسال قدیمی؛
با چه مهارتی این آب را چند تا بچه نوبتی سر میکشیدیم و عشق تو سلولهامون ری میکرد (قد میکشید)
حالا امروز روز، دیگه همه رد میشن و طبق طبق افاضات میکنن که کبدت چرب میشه و آدم زهرمارش میشه بخواد آب خنک بخوره …
بلا ازتون دور،
ما که ته عشق و حال کودکیمون همین کاسه آب خنکها بود و ملوک جون که با همین ترفندها مینشوندمون دورش و قرآن درشت خط میگذاشت وسط و اون فلش کاغذیش را روی کلمات مصحف شریف حرکت میداد تا بهمون «قل اعوذ برب الناس» یاد بده؛
حالا سالهاست گوشش به خاکه و ما در حیرت که چرا اولین سورهای که یادمون داد اینقدر دقیق انتخاب شده بود واسه آیندهمون؛
خدایا به جان همه عزیزان سفر کرده، سرور برسان
پ ن
چون برای بعضی خوانندگان، جنس این کاسه خیلی مهم بوده 😈 گشتم دیدم بهش کاسه روحی هم میگویند (ربطی به روی ندارد زیرا آلمینیومی است)
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.