پدری کشاورز، علیرغم داشتن زمین‌هایی بزرگ و پر محصول، به یازده فرزند خویش ظلم می‎‌کرد،

گرسنگی و حقارتشان می‌داد،
و مدام می‎‌اندیشید چگونه راحتی از ایشان بستاند،
به تدریج، فرزندان به خستگی یا به خشم، به تباه‌ترین شیوه بر سر زراعت می‌رفتند و محصولی جز بی‌برکتی و نامرغوبی، برداشت نمی‌کردند،
همسایگان زارع را از حقارت و هزارپارگی این خاندان در دل، رضایتی بود چرا که از بی‌رونقی ایشان، رونقی یافته بودند و نه تنها به پدر اعتراض نمی‌کردند بلکه در سعایت کودکان نگون‌بخت، دستی طویل داشتند.
وقتی دو تن از یازده تن، از ظلم پدر جستند و یکی سرزمینی جدید یافت و دیگری به حیلت اندیشه، کسب و کاری خوب بپا کرد،
دیگر نه پدر ظالم،
بلکه نُه برادر و خواهر باقیمانده به رشک و تهمت و غیبت و تحقیر و تکفیر و لعنت آن دو رهیده، سعی بلیغ بنمودند!
و اینست سرنوشت حقارت‎‌زدگی، زیرا که
“میوه تلخ باغچه حقارت، نفرت است.”
فرزندان رهیده، منفور می‎‌شوند و این نفرین ادامه می‌یابد مگر آنکه دو برادر وقعی به نق و ناله خویشان ننهند و پیش بتازند تا برکت از ایشان به خانواده نفرین‌شدگان بازگردد
در پاسخ به خلیل(ع) فرمود:
“ لا ینال عهدی الظالمین”- بقره ۱۲۴
برداشت آزاد پیرامون تربیت و خانواده و سرنوشت فرزندان موفق در خانواده هاى مشکل دار

این مطلب را هم بخوانید
جایی از بهشت در خاطره خونه ادموند
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *