✍ پرسش:

سلام دکتر. سؤالی داشتم ازتون. حدود یک سال و نیمه که با خانمم زیر یک سقفیم، چیزیه که هرچی جلوتر میریم داره من رو نگران تر میکنه، چراکه داره دیالوگ های بین من و همسرم رو کاهش میده. اینکه من نمیتونم کوچکترین اعتراض و انتقادی نسبت به مسائل پیش آمده و با عملکرد همسرم داشته باشم و هر اعتراض کوچکی از نظر همسرم به سرعت تبدیل میشه به یه چالش عاطفی بزرگ و این خودش باعث بگومگوی بیشتر ما میشه و در نهایت من متهم میشم که باعث ایجاد این بگومگو شدم! میخواستم بپرسم ریشه ی این موضوع چیه؟ و باید چی کار کرد تا این وضعیت تغییر کنه؟

👈 پاسخ دکتر شیری:

١-یکیش خود موضوع است؛ مثلا ما درباره ی موضوع شخصى همسرمان نقدى داریم که او فکر می کند ما اجازه ی اظهار نظر درباره اش را نداریم، مثلا رابطه اش با خانواده اش، محل کارش
٢- نصیحت و مشاوره و معلمى کنیم ولى فکر می کنیم نقد داریم می کنیم
٣-نقدهاى قبلى به اصطکاک ختم شده است و خاطره خوبى باقى نگذاشته و ناخودآگاه فرد اجتناب می کند با نقدهاى حتى درست آینده
۴- مهارت انتقاد بلد نیستیم، بخصوص انتقاد در رابطه عاطفى که سخت تر هم هست
۵-فرد مقابلمان آدم موفق است: این افراد به راحتى زیربار نمی روند، شاید در مواردى خودشیفته هم باشند، در این صورت بهتر است فرد بداند که در صورت حل نشدن این مشکل، ضرر می کند یا منفعتى را از دست می دهد (بدون تهدید بگو)

در همین رابطه پیشنهاد می شود:

ساختن رابطه عاطفى بدون شکست

این مطلب را هم بخوانید
اختلاف فرهنگی من با خانواده ام، برایم رنج آور است

امپراطوری رابطه (رهایی از قربانی شدن)

2 پاسخ
  1. شيم
    شيم گفته:

    پارتنر من هم همینطوره
    با اینکه کلی خصوصیات خوب داره ولی هیچوقت قبول نمیکنه ک کار اشتباهی انجام داده.. و همیشه بحث رو طوری تغییر میده که من متهم باشم
    حتی نمیتونه از من نه بشنوه… کافیه در مقابل یکی از خواسته هاش نه بگم… و یا چیزی برخلاف میل باطنی اون بشه… اونوقته که دیگه قهر میکنه و حرف نمیزنه… اگه سمتش نرم هم این قهر تااا مدتها ادامه پیدا میکنه مثل الان
    واقعا گیج شدم و نمیدونم باید چیکار کنم

    پاسخ
    • baran
      baran گفته:

      مال من هم همینطوره. و همیشه من رو متهم میکنه به احمق بودن.. در حالیکه خودش برای کوچکترین مسائل ناراحت میشه و میگه من جون تو رو خیلی دوست دارم از کوچکترین مساله ناراحت میشم. ولی،این حق رو اصلا به من نمیده. همیشه قهر میکنه و من از روی دوست داشتن معذرت میخوام . و ظاهرا همه چی خبلی عالی میشه. ولی سری اخر به رفتار بی،حد و مرز همکار خانومش محترمانه اعتراض کردم و به جای،حل مشکل، منو متهم کرد که چرت میگم و تهدید کرد که حالی میکنه!و من اینسری کوتاه نیومئمذاونم برا همیشه گف نمیخواد منو ببینه!
      واقعا درک نمیکردم. من اونو متهم نکرده بودم. فقط گفته بودم رفتار همکارش بی حده .. بیجاست. و گفته بودم من روی اون رفتارها حساس شدم.
      حیلی دوسش دارم و هشت ساله
      باهم بودیم. نه میتونم فراموشش کنم و نه میتونم برگردم به رابطه ای که همیشه توش،مقصرم.
      کاذی،کرده باراینک دیگه این سری حق با منه بازم به خودم شک میکنم که نکنه من اشتباه کردم!

      پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *