دیشب جلد یک “حافظ‌نامه” جناب بهاالدین خرمشاهى را گشودم و از همان مقدمه فهمیدم این دوجلدى جان مرا خواهد آسود،
حال خوب آن قلم باعث شد یک کتاب جیبى قایم شده در لبه کتابخانه‌ام را چونان دخترکى زیباروى و ساکت که در میهمانى به گوشه‌اى رفته تا کسى جرات کند خلوتش را برباید، شکار کنم.
کتاب را با ذوق سر صبحى گذاشتم تو کیف دستیم و تا نشستم تو هواپیما، شروع به نوشیدنش کردم و اصلا نفهمیدم میهمان‌دار خسته ماسک اکسیژن را چگونه براى صدمین هزاربار به دهان خود گذاشت تا ما مسافران همیشه نادان باز بی‌توجهیمان را تقدیمش کنیم.
کریستین بوبن قطعا در زندگى‌هاى قبلى‌اش، اگر چنین داستانى حقیقت داشته باشد، پیامبرى نرمخو بوده است در روستایى دور که کودکان و خردسالان را به جاى انجیل به پیروانش نشان می‌داده است؛
مگر می‌شود قلمى اینگونه جانم را احیا کند؟ چرا که وقتى مست کلمانش می‌شوى می‌فهمى تا قبل از صندلى پنج سى این طیاره خسته، تو قطعا زنده نبوده‌اى.
کتاب را فرزانه مهرى ترجمه نکرده است، مطمئنم موقع انتخاب واژگان در برگردان از فرانسه به فارسى، شعر سهراب سپهرى در ذهنش پخش می‌شده است:
“روى زیبا دو برابر شده است”
این زن، زیبایى کلام بوبن را دوباره خلق کرده است در کالبد عجیب زیباى ادبیات پارسى.
کتاب را اگر خواندید یاد عبارت من بیفتید: #مراقبت_از_جان
راستى، سلام بر شیراز و مردمان نازنینش
#علیرضاشیرى
پ ن
اولین بار که کتابى از بوبن مرا زیر سیلى کلمات عجیبش گرفت، نزدیک پانزده سال قبل بود با کتاب “فراتر از بودن، موتسارت و باران” انتشارات ماه ریز ترجمه حیرت‌آور بانو نگار صادقى

این مطلب را هم بخوانید
معرفی فیلم: کارآموز
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *