West world فصل سوم
کمتر سریالی این همه مرا به فکر فرومیبرد؛ گاهی اوقات وسط این سریال مکث میکنم و به هزار سال بعد میروم و مغزم هنگ میکند؛
همین بازی ذهنی را دارم با کودکی در قرن پنج که انگار تلاش کرده باشد عصر ما را تجسم کند! چه درکی داشته از ما؟ ما چه درکی داریم از سال ۳۰۰۰؟
داستان سریال، خیلی خلاصه درباره تکامل هوش مصنوعی است، ولی برای من نکات خاصتر هم داشته است؛
شهرکی ساخته شده بسیار پیشرفته که آدم پولدارها هزینه میکنند بیایند به آن جا تا با اتفاقاتى واقعی، بازی واقعی کنند (مثلا نقش نهضت مقاومت ایتالیا را بازی کنند علیه افسران نازی) همه چیز واقعی است به جز اینکه میهمانان شهرک، کشته نمیشوند!
کل این شهرک توسط برنامهنویسها از قبل نوشته شدهاند؛ خب اینجاست که سوالات شروع میشود.
خدای سازنده این شهرک یک انسان است که کوچکترین واکنش میزبانان شهرک را پیشبینی کرده ولی خود روباتهای انساننما نمیدانند روباتتد (فصل یک) و میپندراند که آزادند و اینجاست که آدمی با اعتقادات نصفه نیمه به خطر ممکن است بیفتد؛ زیرا همین قیاس را درباره نسبت خداوند با انسان که کند، دربست معتقد به “جبر” میگردد!
اما اگر اعتقادات بیننده تاحدى مجهز به برهان و تعقل هم باشد، از فیلم بسیار لذت میبرد بدون اینکه احساس جبر مطلق او را فرا بگیرد.
تریلر فیلم
میبینم بعضیها به سریال بدوبیراه میگویند، به نظرم هاضمه ذهنی قویتر نیاز دارند تا مثلا هنرپیشه قدرقدرتی چون آنتونی هاپکینز را در فصل دو هضم کنیم.