وقتى بنا باشه زنى را زود پیرکنى، مسوولیتهاى زندگى را به دوشش بینداز،
به ورطه تصمیمات سخت بکشانش،نگذار از زره بزن بزنهاى کار و شغل بیرون بیاید؛
تنها مجال زنانگى اش را در دو تا خط چشم و لوندى تعریف کن که هرگز رغبت نکند زندگى در لحظه و مادرى پرشکوه و معنویت عمیق را اساسا جزو شاخصهاى زنانگى بگنجاند؛
کم کم خودش هم فراموش میکند زنانگى چیزى بیشتر از مونث بودن است،
تو چهل و پنج سالگیش، درآمدى دارد و فرزندانى محرومیت کشیده از توجه ناب مادرانه، نه در محافل سنتى جایى برایش هست نه حوصله دارد دمخور زنان هم رده و خسته مثل خودش باشد…
این خلاصه داستان بود؛
باز مطمئنم بعضیها میان کامنت میزارن متاسف میشوند براى مرد ایرانى؛
باز مطمئنم بعضیها حتى نمیتوانند بفهمند کسى مخالف رشد اجتماعى زن نیست؛
قصه سخت نیست؛
این موجود، نه میخواهد” کُزِت بینوایان” شود نه دوست دارد “مارگارت تاچرآهنین” باشد؛
خالق، هزار لایه تو در تو در این وجود در هم پیچیده است که در این وانفسایى که میبینم، چگونه ظهور کند؟
شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
1
پاسخ
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.
کاملاً موافقم. زنانگی چیزی بیشتر از مونث بودن است. و مردانگی هم چیزی بیشتر از مذکر بودن…