یکی از سوالهای اساسی در انتخاب همسر این است که رویاها و اساسا ویژگی های شخصیتی دونفر چقدر باید شبیه هم باشند؟
آدم آهنربا نیست!
اصلی در فیزیک هست که بیشتر به شکل خام به مسائل ارتباطی تعمیم اش میدهند، اینکه همانطور که قطب های همنام آهنربا یکدیگر را دفع میکنند، ما به دلیل تفاوتهایمان جذب یکدیگر میشویم. به طور مثال، یک پسر شلوغ و نقل مجلس که با لطیفه ها ، شیرین زبانی ها و هنرهایی که بلد است همه را سرگرم میکند، ممکن است یکباره از چه جور دختری خوشش بیاید؟ آیا این دختر، دخترعمه سنگین، ساکت و درونگرای خودش خواهد بود؟ و مهمتر اینکه زندگی مشترک آنها به کجا می انجامد؟
کارکرد تفاوت ها و شباهت ها
قبل از جواب به این سوال، بحث مهمتری مطرح میشود که چون به دلیل این تفاوتها علاقه شدید به او پیدا کرده، معنی اش این است که خوشبخت هم میشوند؟ جواب این سوال اساسی، یک خیر بزرگ است! چون آن اصل فیزیکی در مورد آهنربا، در مورد انسانها اینطور جواب میدهد «ما با تفاوتهایمان جذب هم میشویم و با شباهت هایمان با هم میمانیم.» در زندگی مشترک فرضی این دو، این دختر اگر درونگرایی خودش را تعدیل نکند و پسر کمی برونگرایی اش را متناسب با همسرش کنترل نکند، تعادل این رابطه خیلی زود از بین میرود. نکته جالب در مورد این بی تعادلی، نظرهایی است که دو طرف درباره هم میدهند. پسر درباره دخترعمه محجوب و ساکت پیشین که به همین دلیل هم جذب او شده بوده، میگوید: « خیلی افسرده است» و دختر درباره او که روزی جذب شور و نشاط و مجلس گردانی اش شده بود، میگوید: «عقده مطرح شدن داشت و همش وول میزد و آرامش نداشت.»
اهمیت آرزوهای مشترک
با این دیدگاه، در زمان بررسی و انتخاب همسر، باید به این مساله به صورت ویژهای توجه کنیم؛ به طور مثال، ببینیم که آیا رویاهای طرف مقابلمان برای سالهای نزدیک و دورش با ما میخواند یا نه؟ مثلا پنج سال بعد میخواهد در چه سطح تحصیلی یا مالی یا اجتماعی قرار بگیرد؟ اینطوری میتوانم ببینم چقدر آینده ما دو نفر میتواند شباهت داشته باشد و یا به اصطلاح یکی از همکاران، چقدر رویاهای همفرکانس بین ما وجود دارد. فرض کنید من پنج سال بعد غایت آرزوهایم گرفتن مدرک تحصیلی جامعه شناسی از دانشگاه تربیت مدرس باشد و عضویت در هیات علمی و اینکه حتما خانه شخصی داشته باشم اما غایت ذهنی طرفم این باشد که دو مغازه جدید در خیابان ولنجک و مرکز خریدی در تهرانپارس افتتاح کرده باشد و ۱۵ کشور اروپایی را هم گشته باشد.
کمک به تحقق آرزوها
بدیهی است که هر دوی ما بناست رویاهایی داشته باشیم که با فکر کردن نهانی به آنها حس خوب درونی تجربه کنیم و انگیزه بگیریم برای تلاش و کوشش بیشتر، اما وقتی ما دو نفر کنار هم قرار میگیریم، نه تنها کمکی به تحقق رویاهای یکدیگر نمیکنیم، بلکه چه بسا من با تعلقات علمیام باعث احساس بیارزشی در طرف مقابلم با رویاهایی که دارد، بشوم یا او با دیدن دنیای پنج سال بعدی من که محدود به داخل کشورم است، احساس کند من برای او، بندی هستم تا دنیای بزرگ را تجربه نکند. همه اینها یعنی من وقتی آرزوهای طرفم را میشنوم، نباید احساس غریبگی کنم و بالعکس. حداقلش این است که باید ببینم چقدر در تحقق آنها میتوانم اشتیاق داشته باشم. من تاکیدی هم کردم که رویاهای نزدیک و دور ما باید شباهت داشته باشد. یعنی تصویر ذهنی که از خودمان در آینده داریم نباید خیلی نسبت به طرف مقابلم پرت باشد.
از کرمان تا تورنتو!
مراجعی داشتم اهل کرمان که در تهران پیشرفت خوبی در تحصیل و ثروت کرده بود، ولی دست آخر دوست داشت بعد از بازنشستگی برود شهرستان و برای خودش باغ و مزرعه ای راه بیندازد. جالب اینکه او دختری انتخاب کرده بود که تصویر ذهنی ۲۰ سال آیندهاش زندگی در تورنتوی کانادا بود! میخواهم بگویم هر دوی این افراد حق دارند به آرزوهای خود برسند، اما برای زندگی مشترک باید تصویری از آینده مشترک ترسیم کرد.
برای مشاهده آموزش غیر حضوری مرتبط با این مطلب میتوانید بروی تصاویر زیر کلیک کنید
خوشحالم که بالاخره از طریق یک مرجع ذیصلاح این مطلب عنوان شد.جمله عمیق “ما با تفاوتهایمان جذب یکدیگر می شویم و با شباهتهایمان کنارهم میمانیم ” تکلیف همه را روشن کرد .بارها این موضوع رو گفته بودم اما چون بیس علمی و سورسی براش نداشتم مورد اقبال قرارنمیگرفت.
عالی بود!درست زد تو خال!
سلام استاد خداقوت
چه ناب و درست گفتین
مفیدو مختصر
ادمها با تفاوتشون جذب هم میشن با شباهتاشون زندگى میکنن
عالی بود