پاسخ دکتر شیری:

 

در همین رابطه پیشنهاد می شود:

آموزش غیر حضوری من خشنود

این مطلب را هم بخوانید
گوش نیوش «بقیه بی دقتند، تو دقیق باش»
22 پاسخ
  1. فاطمه عبدالرضا
    فاطمه عبدالرضا گفته:

    سلام خداقوت
    ضمن تشکرازسایت توانگران،یک تشکر مخصوص ازآقاى دکترشیرى دارم،این مردبزرگ اینقدرعشق انسان دوستانه داره حتى توصداشون مشخصه چون به دل میشینه، یادمه دوستى گفته بوددرساگرونه،بهتره گوش نیوشها وپاسخهاى رایگان سایت توانگران روهم ببینى دوست گرامى،بدون هزینه اى کلى حال آدمو خوب میکنه،براتون خیلى دعامیکنم،ممنونم که هستین.

    پاسخ
  2. Sanaz
    Sanaz گفته:

    سلام اقای دکتر من خیلی به مشاور و روانپزشک مراجعه کردم لطفا اگه امکانش هست من رو کمک کنید،من دچار استرس و اظطراب شدید هستم به راحتی میترسم از هر چیز عادی و تنگنا هراسی دارم و زمان استرس مشکل تنفسی پیدا میکنم در صورتی که بیماری تنفسی ندارم ممنون میشم راهنماییم کنید

    پاسخ
    • دکتر شیری
      دکتر شیری گفته:

      انواع فوبیا با روان درمانی و دارو درمانی( گاهی) قابل درمان است و یک روانشناس بالینی میتونه خیلی بهتون کمک کنه بخصوص اگر از تکنیکهای cbt شناخت-رفتار درمانی استفاده کنه

      پاسخ
  3. ثمین
    ثمین گفته:

    مرسی دکتر… خدا همیشه پناهت باش همینطور که خودت احساس خوب و پناه به دیگران میدی…
    دکتر میشه یکم راجع به مهریه صحبت کنید .چون من کسی رو که دوستش داشتم و اون هم مدعی بر دوست داشتن من بود… پیشنهاد مهریه ۱۴ سکه داد و کلا بهم خورد همه چیز

    پاسخ
  4. سارا
    سارا گفته:

    ممنونم آقای دکتر از صحبتهای ارزشمندتتون.. جناب دکتر من یه سوالی از خدمتتون داشتم، من و همسرم که پنج سال از ازدواجمون میگذره احساس افسردگی میکنیم و از حرفهای همدیگه سریع ناراحت میشیم و همسرم از مشکلات فرار میکنه و اصلا اهل صحبت در رابطه با حل مشکلات نیست دیگه و مسایل دیگه مثل سردی روابط جنسی و .. چند روزی هست که تصمیم گرفتیم با هم پیش یک مشاور بریم.. شما رفتن پیش یه مشاور(روانشناس) تربیتی رو پیشنهاد میدید یا یک روانشناس بالینی؟
    ممنون میشم راهنماییم کنید

    پاسخ
  5. نگین
    نگین گفته:

    سلام آقای دکتر شیری خدا قوت
    من دختری ۳۴ ساله هستم که یکساله ازدواج کردم از ازدواجم پشیمونم ، همش افکار منفی دارم نمی تونم بهش اعتماد کنم اصلا دوسش ندارم احساس می کنم نمیتونم بهش تکیه کنم ،از اول هم شور و شوقی به این ازدواج نداشتم، شوهرم رو با تردید زیادی انتخاب کردم. بیشتر برای اینکه تنها نمونم انتخابش کردم ، الان خیلی ناراحتم احساس میکنم شوهرم اصلا در حد من نیست ، در ضمن اصلا روابط عاشقانه بلد نیست ، خیلی کمرو و خجالتیه، خیلی ساده است و اصلا اعتماد به نفس نداره، اصلا احساس خوبی نسبت به خودم ندارم احساس میکنم که دیگران به خاطر این ازدواج مسخرم میکنن، خستم نمی دونم چکار کنم،نمی دونم ادامه بدم یا جدا شم، اصلا قدرت تصمیم گیری ندارم لطف میکنید راهنماییم کنید

    پاسخ
  6. Melina
    Melina گفته:

    ازدواج سفید ..دکتر عزیز من ۳ سال تو همچین رابطه ای هستم با تعهد و با ارامش.
    خیلی موثره
    چون دو نفر زیر یک سقف هستن و کامل جزییات زندگی هم رو میفهمن..
    البته شایدطولانی تر از ۳..۴ سال برای یک خانوم ایرانی اذیت کننده باشه ولی کلا اگر با تعهد باشه خوبه

    پاسخ
  7. رويا
    رويا گفته:

    با سلام
    ممنون از صوت مفیدتون.من نکته های مثبت زیادی شنیدم مثل: کنترل شرایط با اقدام، تبدیل فاجعه به فرصت، شناسایی دقیق نقش اقتصادی خودمون و نگرانی متناسب با اون.
    اما آقای دکتر انتقاداتی هم دارم: سرعت صحبت کردنتون خیلی بالاست من سه بار گوش کردم تا متوجه شدم چی میگید در صورتیکه ضریب هوشیم از متوسط بالاتره.نکته دوم to the point صحبت کنید داشتید می گفتید مغز نمی تونه بین واقعیت و احساس واقعیت تفاوت قائل بشه میخواستید اینو توضیح بدید یهو رفتید یه بحث دیگه

    پاسخ
  8. سارا
    سارا گفته:

    سلام دکتر مواردی که مشکل مطرح میکنن وشماراهنمایی کامل میدیدوجواب روصوتی یا کتبی میدیدبه چه صورت هست روندش؟

    پاسخ
    • پشتیبانی خانه توانگری
      پشتیبانی خانه توانگری گفته:

      پرسش و پاسخهای اموزشی دکتر شیری از بین کامنتهای پر مخاطب پیج اینستاگرامشان انتخاب میشوند

      پاسخ
  9. ناشناس
    ناشناس گفته:

    سلام وقتتون بخیر سوالى دارم که هیچوقت نتونستم از هیچ مشاورى بپرسم و درخواست کمک کنم از ترس قضاوت شدن، دخترى زیر ٣٠ سال هستم که یکبار به اصرار خانواده ام تن به ازدواجى دادم که هیچوقت علاقه نداشتم و راضى نبودم، یک ازدواج کاملا سنتى من حتى زمان مجردى دخترى نبودم که اهل رابطه باشم و تنوع طلب باشم اما نمیدونم چى شد که ٢سال بعد از ازدواجم خیانت کردم همه متوجه شدن اما نزاشتن تا بچه ندارم جدا شم من واقعا از اول دلم به اون زندگى نبود سال بعد بچه دار شدم اما شوهرم دنبال انتقام از من بود مدام کتک کارى و دعوا داشتیم که اخر جدا شدیم بچه رو به شوهرم دادم و الان هیچ خبرى از بچه ندارم حتى خودم نخواستم سراغشو بگیرم که خاطرات تلخ گذشته تکرار نشه واسم، چند ساله گذشته با هیچکس رابطه اى نداشتم اما جدیدا با کسى اشنا شدم که واقعا دوستم داره و خودم هم دارم علاقه مند میشم دلم میخواد خودم واسه زندگیم تصمیم بگیرم نه خانواده م، نمیدونم چیکار کنم بهش بگم خیانتى که کردم یا نگم میترسم بگم و بره یا نره بمونه اما همیشه یه ذهنیت بد از من بمونه واسش بخدا من دختر هوس بازى نبودم و نیستم خانواده من تا حدى سنتى و سختگیر و کنترلگر هستن که شک ندارم در صورت مطلع شدن از رابطه م با این اقا مخالفت میکنن در صورتى که ایشون کاملا جدى و مصمم هستن هرچه زودتر رسمى شه و من مخالفت دارم

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *